جدول جو
جدول جو

معنی کدین - جستجوی لغت در جدول جو

کدین
چوبی که گازران با آن جامه را می کوبند، کوبین، شنگینه، برای مثال دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو - ۱۷)
پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، خایسک، پکوک، کوبن
تصویری از کدین
تصویر کدین
فرهنگ فارسی عمید
کدین
(کُ)
بمعنی کدنگ است و آن چوبی باشد که گازران و دقاقان بدان جامه را دقاقی کنند. (برهان) (آنندراج) :
از حربه سینه ماند چون کنده از تبر
وز گرز مغز گردد چون جامه از کدین.
مسعودسعد.
نگه دار اندرین آشفته بازار
کدین گازر از نارنج عطار.
نظامی.
، پتک بزرگ آهنگران. (از فرهنگ اسدی). چکش آهنگری و زرگری. خایسک. (از برهان) :
دل بدخواه دریده به سنان یا به حسام
مغز بدگوی فشانده به تبر یا به کدین.
لامعی.
دل مؤمنان را ز وسواس امانی
سر ناصبی را به حجت کدینی.
ناصرخسرو.
بر کوه شدیم (کوه دماوند) ...جایی بفرمود کندن، جایگاهی پیدا گشت... و اندر آن صورت مردی آهنگر نشسته و کدینی بزرگ اندر دست. (مجمل التواریخ). پس آن پیر گفتار این طلسم است که افریدون ساخته است بر بیورسب تا چون خواهد که بندها بگشاید زخم این کدین آن را باطل کند. (مجمل التواریخ).
پنداشتم که زیر کدین مجاهدت
سندان روزگار به توش و توان منم.
نزاری.
اگر پیشانیی داری چو سندان
بپیچی از کدین رمز ما روی.
نزاری (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
کدین
کدنگ: (دل مومنان را ز وسواس امانی سر ناصبی را بحجت کدینی) (ناصر خسرو)
تصویری از کدین
تصویر کدین
فرهنگ لغت هوشیار
کدین
((کَ دِ))
چوبی که رخت شویان با آن جامه را هنگام شستن می کوبیدند، کدینه، کدنگ
تصویری از کدین
تصویر کدین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرین
تصویر کرین
جرثقیل یا کرین (Crane) وسیله ای متحرک، چهار چرخه و مجهز به بازوی تاشویی که در انتهای آن سکویی قرار دارد. روی سکو دوربین قرار می گیرد و فیلم بردار، مدیر فیلم برداری و گاه حتی کارگردان هم پشت آن می نشینند. جرثقیل می تواند به جلو و عقب حرکت کند و بازو هم قادر به بالا و پایین رفتن است. عموما این دستگاه ها، برقی یا هیدرولیکی هستند، برخی از انواع آنها هم با دست راه می افتند. حرکت این وسیله نرم و روان است و میدان عمل وسیعی را در اختیار می گذارد. انواع کوچک این جرثقیل ها را تولیپ می نامند. تولیپ برای فیلم برداری در خارج از استودیو بسیار مفید است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از کدئین
تصویر کدئین
الکالوئیدی سفید یا بی رنگ، ضد درد و ضد سرفه که از تریاک به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژین
تصویر کژین
کجین، جامه ای که در آن ابریشم خام به کار رفته باشد، برگستوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
هنرپیشه ای که در نمایشنامه و فیلم های طنزآمیز با اعمال، رفتار و گفتار خود باعث خنده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمین
تصویر کمین
پنهان شدن در جایی به قصد از پا درآوردن دشمن یا شکار
کنایه از کمین کرده
کنایه از کمینگاه
کمترین، کم ارزش ترین، فرومایه ترین
کمین کردن: در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار، کمین آوردن، کمین ساختن، کمین گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدین
تصویر تدین
دین داشتن، دین دار شدن، متدین شدن، دین داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضدین
تصویر ضدین
دو چیز که ضد و مخالف یکدیگر باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کجین
تصویر کجین
جامه ای که در آن ابریشم خام به کار رفته باشد، برگستوان
فرهنگ فارسی عمید
(کُ نَ / نِ)
بمعنی کدین است که چوب گازران و دقاقان باشد. (برهان) (از آنندراج). کدنگ. (ناظم الاطباء) :
به کلبتینم اگر سر جدا کنی چون شمع
نکوبد آهن سرد طمع کدینۀ من.
خاقانی.
هرکه میخ و کدینه پیش نهاد
کنده بر دست و پای خویش نهاد.
نظامی.
جامه چون در توله است از قنطره
در کدینه گشت پاره یکسره.
نظام قاری (دیوان ص 24).
- کدینۀ گرز، گرز کدینه. چوب گازران:
بر هرکه زدی کدینۀ گرز
بشکستی اگرچه بودی البرز.
نظامی.
رجوع به گرز کدینه شود.
- گرز کدینه، کدینۀ گرز. چوب گازران:
برآهیخت گرزی کدینه برخت
بزد بر قدک تا که شد لخت لخت.
نظام قاری (دیوان ص 190).
از گرز کدینه یا ساقیان قدک و صوفک فروکوفتند، چنانکه فغانشان به ملأاعلا رسید. (نظام قاری ص 151). رجوع به کدینۀ گرز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خدین
تصویر خدین
یار، دوست، صدیق، مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرین
تصویر کرین
جمع کره، گوی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین
تصویر کمین
قوم پنهان نشیننده بقصد دشمن در جنگ کم ارزش، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
هنرپیشه که در نمایشنامه های کمدی بازی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از مهمترین آلکالوئید های موجود در پوست درخت گنه گنه است و آن بحالت ملح سولفات استخراج میشود. ملح مزبور منشا تهیه دیگر ترکیبات کینین است. کینین را بعنوان تب بر و جهت جلوگیری از بروز تبهای نوبه یی خصوصا مالاریا بکار میبرند و در بعض تبها که با کینین معالجه نشوند هنوز هم پوست درخت گنه گنه را ترجیح دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفین
تصویر کفین
تثنیه کف دوخو دوهبک تثنیه کف دو کف دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدید
تصویر کدید
نمک اسیده، شکاف فراخ، زمین کوفته زیر پای ستوران، گرد خاک
فرهنگ لغت هوشیار
کدیه در فارسی پارسی تازی گشته گدیه گدایی نیست حاجت مرا به افسانه کدیه خوش نیست گنج در خانه (نزاری) سختی روز گار، گدایی: (بدین لطیفه که گفتم گمان کدیه مبر ببنده گر چه گدایی شریعت شعر است) (انوری سروری)
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از آلکالوئید هایی است که از تریاک بدست میاورند و دارای خواص شبیه مرفین است کدئین بصورت بلور های ریزی متبلور میشود و در آب کام محلول است و چون مقدار سمیتش کمتر از مرفین است در تداوی بجای مرفین با اطمینان بیشتر مصرف میشود و تمام خواص مرفین را دارد جوهر مسکن افیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژین
تصویر کژین
برگستوان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کج، جامه ای بود که در درون آن بجای پنبه ابریشم (کج) می آکندند و در روز جنگ می پوشید ند کج آکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبین
تصویر کبین
مبلغی که بهنگام عقد نکاح بذمه مرد مقرر شود مهر: (این جهان نو عروس را ماند رطل کابینش گیر و باده بیار) (خسروی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزین
تصویر کزین
که از این
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدین
تصویر تدین
دین داشتن، متدین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاین
تصویر کاین
باشنده موجود حادث، جمع کاینین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدین
تصویر عدین
توت سرخ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضدین
تصویر ضدین
دو ناساز دو همستار تثنیه ضد دو چیز که مخالف و مغایر یگدیگر باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدینه
تصویر کدینه
چوبی است که گازران و دقاقان جامه را بدان دقاقی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدین
تصویر بدین
تناور تنومند به این: بدین صفت بدین شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدین
تصویر سدین
پشم، خون، پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهین
تصویر کهین
کوچکتر، اصغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدینه
تصویر کدینه
((کَ دِ))
چوبی که رخت شویان با آن جامه را هنگام شستن می کوبیدند، کدین، کدنگ
فرهنگ فارسی معین