جدول جو
جدول جو

معنی کدود - جستجوی لغت در جدول جو

کدود(کَ)
کثیرالکد، بخیل، آن که خویشتن به تعب اندازد: رجل کدود. (از اقرب الموارد). مرد رنج کش. (یادداشت مؤلف) ، چاه دشوارآب. (آنندراج). چاهی که بزحمت آب آن کشیده شود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، چاه بسیارآب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کدود
رنجبر: مرد، زفت (بخیل)
تصویری از کدود
تصویر کدود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ودود
تصویر ودود
(پسرانه)
بسیار مهربان، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خدود
تصویر خدود
خدها، روی ها، چهره ها، سیماها، گونه ها، رخ ها، جمع واژۀ خد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدوخ
تصویر کدوخ
حمام، گرمابه، گرم خانه، برای مثال پیشم آمد بامدادان آن نگارین از کدوخ / با دو رخ از باده لعل و با دو چشم از سحر شوخ (رودکی - لغت نامه - کدوخ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حدود
تصویر حدود
حدها، اندازه ها، مقدارها، مرز ها، جمع واژۀ حد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدود
تصویر غدود
غده ها، تومور ها، دژپیه ها، جمع واژۀ غده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبود
تصویر کبود
نیلی رنگ، آبی سیر یا بنفش پررنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاسی، ناشکری، کفران نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ودود
تصویر ودود
بسیار مهربان، دوستدار
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دا)
دهی است از دهستان اختر پشت کوه بخش فیروزکوه شهرستان دماوند، کوهستانی و سردسیر، سکنۀ 250 تن، آب آن از چشمه سار، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کوفته و پاسپرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مغلوب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کدور
تصویر کدور
جمع کدر: (سحاب فضل تو آلودگان عصیان را باب توبه فرو شست تن ز گرد کدور) (سلمان) توضیح بهار عجم و بنقل آنند راج از او این کلمه را (مخفف کدورت) گرفته اند و گفته اند (مثل ضرورت و ضرور) و نیز نوشته اند: (در قاموس کدور مصدر گفته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدواد
تصویر کدواد
بنای خانه و عمارت: (در عهد تو استوار مانده کدواده عمر سست پیمان) (سیف اسفرنگ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدید
تصویر کدید
نمک اسیده، شکاف فراخ، زمین کوفته زیر پای ستوران، گرد خاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدکد
تصویر کدکد
کلمه ای که بزرا بدان نوازند: (ز انکه دیریست تا مثل نوازند نشود بز بکدکدی فربه) (ابن یمین رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاسی، کفران نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوود
تصویر کوود
برنگ آبی سیر نیلی جوردی آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدود
تصویر لدود
دارو که در کرانه های دهان ریزند، دشمن سر سخت، درد گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودود
تصویر ودود
دوست، محبوب، دوستدار، بسیار با محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدوم
تصویر کدوم
گزنده نیشدار
فرهنگ لغت هوشیار
رنگی است معروف که آسمان بدان رنگ است، نیلگون، لاجوردی زرقاء، هر چیز برنگ نیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدود
تصویر قدود
جمع قد، پوست بزغالگان جمع قد پوستهای بزغالگان
فرهنگ لغت هوشیار
برگرفته از غده در فارسی گرده گوشت چیزی است مانند گوشت که در میان گوشت است و آن را نمی خورند و دور اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدود
تصویر سدود
جمع سد، ابرهای سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدود
تصویر خدود
رخسار، گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدود
تصویر حدود
نواحی، اطراف، حوالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدود
تصویر جدود
جمع جد، نیاکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردود
تصویر ردود
سرور روحانی پیشوای دینی زردشتی، بزرگ سرور، پهوان دلیر دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدود
تصویر حدود
((حُ))
جمع حد، اندازه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ردود
تصویر ردود
((رُ))
جمع رد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبود
تصویر کبود
((کَ))
نیلی، لاجوردی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کدوخ
تصویر کدوخ
((کَ))
حمام، گرمابه، جام و پیاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاس، حق ناشناس، بخیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حدود
تصویر حدود
نزدیک، پیرامون، نزدیک به
فرهنگ واژه فارسی سره