جدول جو
جدول جو

معنی کدع - جستجوی لغت در جدول جو

کدع
(رِ بَ)
دفع کردن و راندن کسی را (آنندراج) (از منتهی الارب). دفع کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کدر
تصویر کدر
تیره شدن، تیرگی، تاریکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدع
تصویر بدع
بدعت، چیز نو پیدا شده که سابقه نداشته باشد، رسم و آیین نو، سنت تازه که برخلاف دستور دین جعل شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کده
تصویر کده
جا، پسوند متصل به واژه به معنای محل مثلاً آتشکده، بتکده، دانشکده، ماتمکده، خانه، محل اقامت، برای مثال چو آمد کنون ناتوانی پدید / به دیگر کده رخت باید کشید (نظامی۶ - ۱۱۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ردع
تصویر ردع
بازداشتن، بازداشتن کسی را از چیزی یا کاری، رد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کده
تصویر کده
زبان کوچک، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، ملاز، ملازه، لهات، کنج
چوبی که پشت در می انداختند تا باز نشود، کلون، برای مثال باز کردم در او شدم به کده / در کلیدان نبود سخت «کده» (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرع
تصویر کرع
دهان را در آب فرو بردن و آشامیدن آب
فرهنگ فارسی عمید
(کُ عَ)
خوار و ذلیل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کدن
تصویر کدن
تخت روان، کد جامه جامه ای سبک که زنان در خانه پوشند، فربه: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدم
تصویر کدم
نشانه، خون مردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدر
تصویر کدر
تیرگی، تیره گون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلع
تصویر کلع
چرکپایی چرکین ریمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعد
تصویر کعد
گوال گاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنع
تصویر کنع
بایسته، در ترنجیده: پیرمرد
فرهنگ لغت هوشیار
پشت شست طرف استخوان ساق دست از سوی انگشت ابهام کاع: و بر پشت کف براند چون بکوع رسد سر انگشتان در خود گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودع
تصویر ودع
قبر، گور
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سر دسته تیره خاصی بنام تیره کدوییان میباشد. گیاهی است با رونده و علفی و دارای برگها ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچک هایی در میایند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه میچسبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتع
تصویر کتع
پست فرومایه: مرد، خوار و رام، گرگ، رسوا، کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کده
تصویر کده
زبان کوچک که بیخ حلق قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدع
تصویر جدع
باز داشتن و بزندان کردن، حبس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدع
تصویر بدع
چیز تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبع
تصویر کبع
شتر دریایی نهنگ کوژ پشت از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زدع
تصویر زدع
گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردع
تصویر ردع
بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدع
تصویر خدع
اژدهای حیله گری و مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
برخورد، گلو بریدن، گستردن، بد بخت کردن بیچاره گرداندن، زدن چیزی را به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
شکاف، شاخه از مردم، نازک اندام مرد، شکافتن، دوباره ساختن، آشکار گفتن، آشکارکردن، گراییدن، در نوردیدن بیابان، رخنه انداختن، راست گرداندن شکافتن چیزی را، قصد کسی کردن به جهت کرم وجود او، فرمان به جای آوردن، آشکارا کردن، خواستن چیزی را، ممتاز ساختن حق از باطل، حکم راست دادن، میانه راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
ترس زبونی، سرخ چشمی از گریه کشیدن لگام، راندن کشتی، انجام دادن، باز داشتن، هفت هفت نوشیدن آب شور، گرینده مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدع
تصویر بدع
((بِ))
تازه، نوآیین، جمع ابداع، بدع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جدع
تصویر جدع
((جَ))
بریدن و قطع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ردع
تصویر ردع
((رَ دْ))
بازداشتن، منع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدع
تصویر صدع
((صَ))
شکافتن چیزی، آشکار ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کده
تصویر کده
((کُ دِ))
زبان کوچک که در ته حلق قرار دارد، زبانه قفل، دندانه کلید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کده
تصویر کده
((کَ دِ))
پسوندی است که در آخر بعضی واژه ها معنای جا و مکان می دهد
فرهنگ فارسی معین
((کَ))
گیاهی است یکساله با ساقه های بلند خزنده و برگ های پهن و گل های زرد، پخته آن خورده می شود، کوزه شراب و پیاله
فرهنگ فارسی معین