جدول جو
جدول جو

معنی کجرفتار - جستجوی لغت در جدول جو

کجرفتار(کَ رَ)
که رفتار کج دارد. رونده براه ناراست و ناهموار. (ناظم الاطباء) :
آنکه دزدی کند از این گفتار
پنج پای است زشت و کجرفتار.
سنائی.
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که بمنزل نرسد کجرفتار.
سعدی.
- فلک کجرفتار، ناسازگار. غیر موافق.
، بدذات. مفسد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پذرفتار
تصویر پذرفتار
قبول کننده، ضامن، کفیل، فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
اسیر، دربند، دستگیر شده، دچار، پرمشغله، مبتلا به سختی، رنج و امثال آن ها، کنایه از عاشق، شیفته
گرفتار آمدن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن، گرفتار شدن
گرفتار ساختن: دچار ساختن، دربند کردن، اسیر کردن، گرفتار کردن
گرفتار شدن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن
گرفتار کردن: دچار ساختن، دربند کردن، اسیر کردن، برای مثال گر گرفتارم کنی مستوجبم / ور ببخشی عفو بهتر کانتقام (سعدی - ۱۴۷)
گرفتار گشتن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن، گرفتار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدرفتار
تصویر بدرفتار
کسی که رفتار و کردارش بد باشد، بدروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کش رفتار
تصویر کش رفتار
خوش رفتار، ویژگی آنکه با مردم به خوش خویی و مهربانی رفتار می کند، ویژگی انسان یا حیوانی که که خوب راه می رود، خوش گام
فرهنگ فارسی عمید
(پِ رُ)
پذیرفتار. کفیل. (زمخشری). حمیل. پایندان. ضامن. کسی که کم و بسیار کسی بر گردن گیرد و برساند. صبیر. غریر. قبیل. (منتهی الارب). کافل. زعیم:
دلت براز خدااز زمانه راهبر است
کفت به روزی خلق خدای پذرفتار.
اسدی.
- پذرفتار شدن، زعامت. ضمانت. کفالت. پایندانی
لغت نامه دهخدا
(نِ رَ)
نکوسیرت. نیکوروش. خوش رفتار. خلیق. مهربان
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
عمل کجرفتار. ناراستی و ناهمواری، بدذاتی. مفسدی
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
کسی که رفتار سریع ندارد. کندرو:
سعدیا دعوی بی صدق به جایی نرسد
کندرفتار و به گفتار چنین سرتیزیم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
خوش رفتار. خوش حرکت. (ناظم الاطباء). رجوع به کش شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کج رفتاری. بدسلوکی. رفتار بد و ناشایست و ناراست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو رَ)
نوبه پاآمده. نوقدم. (از آنندراج). کودکی که به تازگی راه رفتن را آموخته است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
بدکردار. (آنندراج). آنکه رفتار و کردار بد از وی صادر می شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ رُ)
کفیل و ضامن و پذرفتار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
بدسلوک. کسی که رفتارش ناراست و ناهموار باشد. کج رفتار. که بر مراد کس نرود. که خلاف مراد کس رود، کوزپشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نکورفتار
تصویر نکورفتار
خوشرفتار و خلیق و مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدرفتار
تصویر بدرفتار
بدکردار
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که کم و بسیار کسی برگردن گیرد و برساند پایندان ضامن کفیل پذیرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
اسیر، مبتلا، دربند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج رفتار
تصویر کج رفتار
((~. رَ))
بدرفتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
((گِ رِ))
اسیر، مبتلا، عاشق، دلباخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پذرفتار
تصویر پذرفتار
((پَ رُ))
ضامن، کفیل، فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارتار
تصویر کارتار
دولتمرد، عامل، دولتمرد
فرهنگ واژه فارسی سره
بدروش، بدسلوک، ناسازگار، بدسر، بدعمل، بدکار، سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، لگدزن
متضاد: خوش رفتار، خوش سلوک، نیک رفتار، نیک روش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
Captive, Cornered, Stranded
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
captif, acculé, échoué
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
cativo, encurralado, encalhado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
gefangen, in die Enge getrieben, gestrandet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
wzięty do niewoli, zapędzony w róg, uwięziony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
пленный , загнанный в угол , оставшийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
полонений , заганений у кут , застряглий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
cautivo, acorralado, varado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
cattivo, intrappolato, arenato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
gevangen, ingesloten, gestrande
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
बंदी , कोने में फंसा , फंसा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی