بسیار، زیاد، فراوان، مقابل قلیل، به طور فراوان، بی اندازه، وافر، جزیل، به غایت، موفّر، موفور، مفرط، معتدٌ به، خیلی، اورت، عدیده، غزیر، متوافر، درغیش مقابل واحد، در فلسفه ویژگی هر چیز قسمت پذیر
بِسیار، زیاد، فراوان، مقابلِ قلیل، به طور فراوان، بی اَندازِه، وافِر، جَزیل، بِه غایَت، مُوَفَّر، مَوفور، مُفرِط، مُعتَدٌ بِه، خِیلی، اُوِرت، عَدیدِه، غَزیر، مُتَوافِر، دَرغیش مقابلِ واحد، در فلسفه ویژگی هر چیز قسمت پذیر
ستبر. (منتهی الارب) (بحر الجواهر). ستبر و غلیظ. (ناظم الاطباء). ستبر و تیره. ضد لطیف. (غیاث اللغات) (آنندراج) : ترکیب تو سفلی و کثیف است ولیکن صورتگر علوی و لطیف است بدو در. ناصرخسرو. چون این کثیف جرم زمین هست بر قرار چون کاین لطیف چرخ فلک را قرار نیست. مسعودسعد. گر ملیحی یا قبیحی ور لطیفی یا کثیف بندۀ صدر جهانی حق شناس و حق گزار. سوزنی. زمین زیر به، کو کثیف است و ساکن فلک به زبر، کو لطیف است و دروا. خاقانی. که مرا بی لقای خدمت او زندگانی کثیف و نازیباست. خاقانی. اگر خسیس بر من گرانسرست رواست که او زمین کثیف است و من سماءسنا. خاقانی. سودای این سواد مکن بیش در دماغ تکلیف این کثیف منه بیش بر روان. خاقانی. در دل سنگ کثیف جواهر معادن و فلزات بیافرید. (سندبادنامه ص 2). صبغهاﷲ نام آن رنگ لطیف لعنهاﷲ بوی آن رنگ کثیف. مولوی. ، ابر، آب. (منتهی الارب) (آنندراج)، صاحب منتهی الارب و به تبع او صاحب آنندراج گوید: اسمی است که لشکر را بدان توصیف کنند و سپس کثیف را بمعنی ابر و آب ضبط کرده است، مرادف دارای کثافت و این اخیر براساسی نیست و صواب آن است که آن صفت باشد. در اقرب الموارد و ناظم الاطباء ذیل کثیف آمده: ذوالکثافه که بدان لشکر و ابر و آب و صف شود. گویند: عسکر کثیف و سحاب کثیف و ماء کثیف. و صاحب شرح قاموس نوشته اسمی است که وصف کرده می شود به او سپاه و ابر و آب، در تداول فارسی زبانان، چرکین و ناپاک. ضد نظیف. (ناظم الاطباء). شوخگن. (یادداشت مؤلف). - کثیف بودن، ناپاک و چرکین بودن. (ناظم الاطباء). ، انبوه و درهم. درهم پیچیده. (یادداشت مؤلف) : و موی سر او زود برآید و کثیف باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر بسیار است و کثیف (موی) مزاج گرم است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندر موی نگاه کنندو موی از سه روی نشان دهد به مزاجها یکی از بسیاری و کثیفی و دوم از نگ (ظ. رنگ) سیوم از جعدی و راستی اگر بسیار است و کثیف، مزاج گرم است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
ستبر. (منتهی الارب) (بحر الجواهر). ستبر و غلیظ. (ناظم الاطباء). ستبر و تیره. ضد لطیف. (غیاث اللغات) (آنندراج) : ترکیب تو سفلی و کثیف است ولیکن صورتگر علوی و لطیف است بدو در. ناصرخسرو. چون این کثیف جرم زمین هست بر قرار چون کاین لطیف چرخ فلک را قرار نیست. مسعودسعد. گر ملیحی یا قبیحی ور لطیفی یا کثیف بندۀ صدر جهانی حق شناس و حق گزار. سوزنی. زمین زیر به، کو کثیف است و ساکن فلک به زبر، کو لطیف است و دروا. خاقانی. که مرا بی لقای خدمت او زندگانی کثیف و نازیباست. خاقانی. اگر خسیس بر من گرانسرست رواست که او زمین کثیف است و من سماءسنا. خاقانی. سودای این سواد مکن بیش در دماغ تکلیف این کثیف منه بیش بر روان. خاقانی. در دل سنگ کثیف جواهر معادن و فلزات بیافرید. (سندبادنامه ص 2). صبغهاﷲ نام آن رنگ لطیف لعنهاﷲ بوی آن رنگ کثیف. مولوی. ، ابر، آب. (منتهی الارب) (آنندراج)، صاحب منتهی الارب و به تبع او صاحب آنندراج گوید: اسمی است که لشکر را بدان توصیف کنند و سپس کثیف را بمعنی ابر و آب ضبط کرده است، مرادف دارای کثافت و این اخیر براساسی نیست و صواب آن است که آن صفت باشد. در اقرب الموارد و ناظم الاطباء ذیل کثیف آمده: ذوالکثافه که بدان لشکر و ابر و آب و صف شود. گویند: عسکر کثیف و سحاب کثیف و ماء کثیف. و صاحب شرح قاموس نوشته اسمی است که وصف کرده می شود به او سپاه و ابر و آب، در تداول فارسی زبانان، چرکین و ناپاک. ضد نظیف. (ناظم الاطباء). شوخگن. (یادداشت مؤلف). - کثیف بودن، ناپاک و چرکین بودن. (ناظم الاطباء). ، انبوه و درهم. درهم پیچیده. (یادداشت مؤلف) : و موی سر او زود برآید و کثیف باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر بسیار است و کثیف (موی) مزاج گرم است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندر موی نگاه کنندو موی از سه روی نشان دهد به مزاجها یکی از بسیاری و کثیفی و دوم از نگ (ظ. رنگ) سیوم از جعدی و راستی اگر بسیار است و کثیف، مزاج گرم است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
سلّمی تابعی است. (منتهی الارب). مفهوم تابعی تنها به معنای یک مسلمان نسل دوم نیست، بلکه نشان دهنده جایگاهی علمی و معنوی در تاریخ اسلام است. تابعین، با درک مستقیم از صحابه و دریافت آموزه های اصیل دینی، از افراد برجسته ای چون عبدالله بن عباس، ابن مسعود، علی (ع) و دیگران روایت هایی را نقل کرده اند. این انتقال علم، باعث تداوم میراث دینی و مذهبی اسلام تا عصر حاضر شده است.
سُلَّمی تابعی است. (منتهی الارب). مفهوم تابعی تنها به معنای یک مسلمان نسل دوم نیست، بلکه نشان دهنده جایگاهی علمی و معنوی در تاریخ اسلام است. تابعین، با درک مستقیم از صحابه و دریافت آموزه های اصیل دینی، از افراد برجسته ای چون عبدالله بن عباس، ابن مسعود، علی (ع) و دیگران روایت هایی را نقل کرده اند. این انتقال علم، باعث تداوم میراث دینی و مذهبی اسلام تا عصر حاضر شده است.
ابوصخر کثیر بن عبدالرحمن بن الاسودبن عامر الخزرجی مشهور به ابی جمعه از شعرای عرب و معشوق عزه دختر جمیل بن حفص کلبی است. در جمهرهنسب او به ماء السمأبن حارثه بن ثعلبه می پیوندد. کثیر از مردم حجاز است اما بیشتر مقیم مصر بوده است. (وفات 105 هجری قمری) (دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 339). و رجوع به کتاب تزیین الاسواق چ مصر ص 47 الاعلام شود
ابوصخر کثیر بن عبدالرحمن بن الاسودبن عامر الخزرجی مشهور به ابی جمعه از شعرای عرب و معشوق عزه دختر جمیل بن حفص کلبی است. در جمهرهنسب او به ماء السمأبن حارثه بن ثعلبه می پیوندد. کثیر از مردم حجاز است اما بیشتر مقیم مصر بوده است. (وفات 105 هجری قمری) (دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 339). و رجوع به کتاب تزیین الاسواق چ مصر ص 47 الاعلام شود