جدول جو
جدول جو

معنی کثاب - جستجوی لغت در جدول جو

کثاب
(کِ)
تیر و جز آن. یقال مارمی بکثاب، ای شی ٔ سهم او غیره. (منتهی الارب). چیز. (از اقرب الموارد). هر چیز که بیندازند از قبیل تیر وسنگ و جز آن. یقال: مارمی بکثاب، ای شی ٔ سهم و غیره، نینداخت چیزی نه تیر و نه جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کثاب
(کُثْ ثا / کَثْ ثا)
تیر بی پیکان و بی پر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تیرسرگرد بی پر که کودکان بدان تیراندازی کنند. (ناظم الاطباء). کتّاب. رجوع به کتّاب در همین معنی شود
لغت نامه دهخدا
کثاب
(کُ)
بسیار. (منتهی الارب). کثیر. (از اقرب الموارد). هر چیز بسیار فراهم آمده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کثاب
(کَ)
موضعی است به نجد. (منتهی الارب) (آنندراج) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کباب
تصویر کباب
گوشت بریان شده بر روی آتش، قطعه گوشتی که به سیخ می کشند و روی آتش بریان کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهاب
تصویر کهاب
کهتاب، ضمادی از کاه و گیاهان دارویی که روی زخم و ورم حیوانات گذشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعاب
تصویر کعاب
کعب ها، بند های استخوان، استخوانهای بندگاه پا و ساق، پاشنه های پا، شتالنگ ها، در ریاضیات ریشه های سوم اعداد، جمع واژۀ کعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتاب
تصویر کتاب
کاتب ها، نویسندگان، جمع واژۀ کاتب
دبستان، مکتب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثاب
تصویر مثاب
پاداش گرفته، اجر و پاداش یافته، پاداش داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتاب
تصویر کتاب
نوشته، اوراق چاپ شدۀ جلد شده، کنایه از قرآن، نامه
کتاب مقدس: کتابی مشتمل بر عهد عتیق (تورات) و عهد جدید (انجیل) و کتاب های دیگر از پیامبران بنی اسرائیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاب
تصویر کلاب
کلب ها، سگ ها، جمع واژۀ کلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
ویژگی فرد بسیار دروغ گو
فرهنگ فارسی عمید
(دِ رَ)
موضعی است و کوهی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کاثبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کاثبه کواثب است ولی صاحب تاج العروس گفته است که جمع کاثبه، اکثاب نیزآمده است. (از اقرب الموارد). رجوع به کاثبه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کثبه خورانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به کثبه شود.
لغت نامه دهخدا
(کُثْ ثا بَ)
نام دو جا در بلاد ثمود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
اوراق چاپ شده جلد دار جمع کاتب، نگاشتن لفظ بحروف هجاء در چیزی، دبستان
فرهنگ لغت هوشیار
سگدیوی هاری، جمع کلب، سگان سگبان سگباز انگلیسی باشگاه، گزر جمع کلب سگان
فرهنگ لغت هوشیار
پاداش پاداش داده جای باز آمدن، جای ایستادن پاداش داده شده جزا داده، ثواب اخروی داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناب
تصویر کناب
ستمکار، خوشه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعاب
تصویر کعاب
به گونه رمن تاس های نرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
دروغگوی، مکار، حیله باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراب
تصویر کراب
بار بستن بار کردن بار نهادن بر ستور بار بستن بر ستور: (جایی همی بینم خراب اندر میان او سحاب آتش زده گاه کراب از قوت برق و هطل) (لامعی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساب
تصویر کساب
الفنجگر به دست آوردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثیب
تصویر کثیب
توده ریگ تپه شنی
فرهنگ لغت هوشیار
شتر بسیار، گوسپند بسیار، خاک، گل و لای، توده ریگ پارسی است بر گرفته از بابلی بریانی سکارو تواهه
فرهنگ لغت هوشیار
((کَ))
پاره گوشتی که به سیخ بکشند و روی آتش بریان کنند و گونه های مختلف دارد، برگ، کوبیده و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کعاب
تصویر کعاب
((کِ))
جمع کعب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتاب
تصویر کتاب
((کُ تّ))
جمع کاتب، نویسندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتاب
تصویر کتاب
((کِ))
نوشته، مکتوب، مجموعه چاپی یا خطی از موضوعات مختلف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کراب
تصویر کراب
((کِ))
بار بستن بر ستور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
((کَ ذّ))
دروغگو، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثاب
تصویر مثاب
((مُ))
پاداش داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
دروغگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کتاب
تصویر کتاب
نسک، ماتیکان، نوشتار
فرهنگ واژه فارسی سره