جدول جو
جدول جو

معنی کتبی - جستجوی لغت در جدول جو

کتبی
(کُ تُ)
کتابفروش. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، نگاهدارندۀ کتاب. حافظ کتاب. (از اقرب الموارد) ، کتاب شناس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کتبی
(کَ)
که نوشته شود. مقابل شفاهی.
- امتحان کتبی، امتحانی که پاسخ پرسشها نوشته شود. مقابل امتحان شفاهی
لغت نامه دهخدا
کتبی
مقابل شفاهی، امتحان کتبی
تصویری از کتبی
تصویر کتبی
فرهنگ لغت هوشیار
کتبی
((کَ))
نوشتاری، نوشته شده، مقابل شفاهی
تصویری از کتبی
تصویر کتبی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کابی
تصویر کابی
(پسرانه)
معرب منسوب به کاوه آهنگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مکتبی
تصویر مکتبی
کودکی که به مکتب می رود، مکتب دار
فرهنگ فارسی عمید
ظرف فلزی لوله دار شبیه قوری که بالای آن دسته دارد و برای جوشاندن آب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
نوشتاری مانند مثلاً سخن کتابی،
دارای شکل تخت و کتاب مانند مثلاً باتری کتابی،
ظرف شیشه ای با دهانۀ باریک و بدنۀ مکعب مستطیل برای نوشیدنی های الکلی، بغلی، کنایه از کنار هم و بدون فاصله،
در فقه غیرمسلمان معتقد به یکی از کتاب های آسمانی، اهل کتاب،
کتابی زدن مثلاً کنایه از نوشیدن شراب از شیشۀ کتابی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ تَ)
منسوب به مکتب. وابسته به مکتب. مکتب رو: هر بچه مکتبی این مطلب را به خوبی می داند. و رجوع به مکتب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
نامه ای - نیپک، بغلی منسوب به کتاب، کافر کتابی: (از علم رهی بمعرفت پیدا کن، مانند کتابی که مسلمان گردد) (جل سیادت) یا کافر کتابی، نوعی شیشه مخصوص مشروب بغلی. یا کتابی ایستادن (در اتوبوس و غیره)، مانند کتاب (در قفسه) پهلوی هم و تنگ یکدیگر سر پا ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنبی
تصویر کنبی
منسوب به کنب از مردم قم اهل قم قمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلبی
تصویر کلبی
سگروش هر یک از وابستگان به دبستان فرزانی سگروشی
فرهنگ لغت هوشیار
کسبی در فارسی گرفتنی رو در روی گونه ای، پیشه وریک منسوب به کسب آنچه بوسیله سعی و کوشش و مهارت بدست آرند مقابل فطری: (محبت یا فطرتی بود یا کسبی)، (اوصاف الاشراف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتیب
تصویر کتیب
ممال کتاب بنگرید به کتاب - و - دوخته، مشک سر بسته کتاب: (ز بهر حفظ حیات آنچه باید م ز کفاف ز بهر کسب کمال آنچه شایدم ز کتیب) (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذبی
تصویر کذبی
دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتبه
تصویر کتبه
جمع کاتب، نویساران، نویسندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاتبی
تصویر کاتبی
سنخ جامه آستین کوتاه زنجیره دار، نویسساری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتبی
تصویر عتبی
خوشنودی خرسندی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده دبستانی نو آموز منسوب به مکتب، شاگردی که به مکتب رود: (این را که هر بچه مکتبی هم میداند و محتاج به پرسیدن نیست) (جمال زاده. سروته یک کرباس. 120)
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از} کتل {انگلیسی غوری غوری بزرگ ظرف مسین دارا لوله و دسته دار که در آن آب و مایعات دیگر ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
((کِ))
منسوب به کتاب، کافر کتابی، نوعی شیشه مخصوص مشروب، بغلی
فرهنگ فارسی معین
منسوب ومربوط به مکتب، مکتب رو، پای بند به مکتب، متعهد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
Bookish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
livresque
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
gemar buku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
पुस्तकप्रिय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
boekachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
da lettura
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
bücherliebend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
libroso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
книжковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
книжный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
książkowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
literário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
책을 좋아하는
دیکشنری فارسی به کره ای