بلند و مرتفع، بر روی افتاده، (منتهی الارب)، خاک ریزان و روان، یقال: فلان کابی الرماد، ای عظیمه منهال، (منتهی الارب) (قطر المحیط)، و من المجاز (هو کابی الرماد)، ای (عظیمه) مجتمعه فی المواقد منهال لکثرته، ای مضیاف، (تاج العروس)، آتش زنه که آتش از او بیرون نیاید
کاوه، کاوۀ آهنگر، (مفاتیح العلوم خوارزمی) : چون این ظلم (ضحاک) و قتل جوانان بدین سبب مستمر گشت، کابی آهنگری اصفهانی از بهر آنکه دو پسر آن کشته بود خروج کرد، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 35)، رجل من قریه کولانه یسمی کابی، خرج علی بیوراسف، (مافروخی ص 40)، مردی بود از دیه کودلیه (کذا) نام او کابی بر بیورسف پادشاه خروج کرد، (ترجمه محاسن اصفهان ص 86)، رجوع به کاوه شود