جدول جو
جدول جو

معنی کبودر - جستجوی لغت در جدول جو

کبودر
نوعی کرم کوچک آبزی
تصویری از کبودر
تصویر کبودر
فرهنگ فارسی عمید
کبودر
(کَ دَ)
کرمکی باشد در آب و آن را ماهیان کوچک خورند. (برهان). کرمکی خرد بود که در آب خورش ماهی خرد بود. (اوبهی). کرمی است خرد و کوچک و آبی که ماهیان آن را خورند. (آنندراج). کرمکی باشد خرد در آب و آن خورش ماهی خرد باشد. (صحاح الفرس). کرمکی باشد آبی که آن را ماهیان کوچک بخورند. (فرهنگ جهانگیری). کرمکی بود خرد در آب خورش او ماهی خرد بود. (فرهنگ اسدی). نزد بعضی اسم کرمی است که در آب می خورد ماهی را. (مخزن الادویه) :
ماهی آسان گرد کبودر گویی
بولت ماهی است و دشمنانت کبودر.
رودکی (از لغتنامۀ اسدی ص 160).
، بعضی گویند مرغی است آبی و ماهیخوار و آن را بوتیمار خوانند. (برهان). به فارسی بوتیمار را نامند. (مخزن الادویه). صاحب آنندراج نویسد: ’شمس فخری آن را بمعنی بوتیمار دانسته است و در دنبالۀ مطلب چنین آورده است:
تو همچون همائی بر اوج سعادت
حسود تو بر آب غم چون کبودر.
بمعنی کرم انسب است چرا که بوتیمار در آب متکون نمی شود و بر لب آب می نشیند اگر گفتی بر آب غم، افادۀ لب آب کردی، چون بوتیمار را مرغ غم خوراک گویند، مناسبتی داشتی والله اعلم بالصواب’. (آنندراج) ، صورتی است از کبوتر (به تبدیل تاء به دال). رجوع به کبوتر شود
لغت نامه دهخدا
کبودر
کرم کوچکی که در آب پیدا می شود
تصویری از کبودر
تصویر کبودر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کبوده
تصویر کبوده
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، مردم چوپان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کبودبر
تصویر کبودبر
کسی که سینه و بر او از ضربه کبود شده باشدبرای مثال مرد عاشق کبودبر باشد / مرغ دولت بریده پر باشد (سنائی۳ - ۲۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
کبود بودن، لکه ای که بر اثر ضربه بر روی پوست ایجاد می شود
خال که با نیل و سوزن بر پوست بدن ایجاد کنند، خال کوبی، خالکوبی، وشم
کبودی زدن: خال کوبی کردن، برای مثال بر تن و دست و کتف ها بی گزند / از سر سوزن کبودی ها زدند (مولوی - ۱۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبوتر
تصویر کبوتر
نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
کبوتر نامه بر: نوعی کبوتر که اندکی درشت تر از کبوتر اهلی است و او را برای رساندن نامه ها پرورش می دهند
کبوتر چاهی: در علم زیست شناسی نوعی کبوتر با پرهای کبود و خاکستری که معمولاً به طور دسته جمعی در چاههای بیرون آبادی ها و بقاع و مزارهای امامان و امامزادگان به سر می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کودر
تصویر کودر
بچۀ گاو و گوزن، گودر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبود
تصویر کبود
نیلی رنگ، آبی سیر یا بنفش پررنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبوده
تصویر کبوده
درختی راست، بلند و بی بر مانند سفیدار، اشن، چنار و امثال آن ها، اسب خاکستری رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(کَ وَ)
نام میوه ای هندی است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان زیر کوه، بخش قاین، شهرستان بیرجند، جلگه و گرمسیر. دارای 140 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَبْ بو)
کلمه روسی شده از آسین یای فرانسه، چاو. شهروا. شهرروا و اهل الصین لایبتاعون بدینار و لا درهم و جمیع ما یتحصل ببلادهم من ذلک یسبکونه قطعاً کما ذکرناه و انما بیعهم و شراؤهم بقطع کاغذ کل قطعه منها بقدر الکف مطبوعه بطابع السلطان و تسمی الخمس والعشرون قطعه منها بالشت (بباء موحده و لام مکسوره) و هی بمعنی الدینار عندنا و اذا تمزقت تلک الکواغذ فی ید انسان حملها الی دار کدارالسکه عندنا فأخذ عوضها جدداً و دفع تلک و لایعطی علی ذلک اجره. (ابن بطوطه). و رجوع به بالشت و بالش شود
لغت نامه دهخدا
اسم هندی کافور است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
کفتر. کبتر. (ناظم الاطباء). حمام. (دهار) (فهرست مخزن الادویه). کوتر. کفتر. حمامه. (آنندراج). نامه بر. (یادداشت مؤلف). عفد. و رقاء. سعدانه. صلصله. (منتهی الارب). و رقاء. (منتهی الارب). کوتر مخفف و کفتر مبدل کبوترست. صحرائی، معلقی، زرهی، سرمه، چاهی از انواع او است. پسین را در عرف هند، گوله به کاف فارسی و ’واو’ مجهول خوانند و این اکثر در چاهها آشیان کند و کبوتر چاه نیز گویند. (از آنندراج). پرنده ای است از راستۀ کبوتران، دارای بالهای دراز و پاهای کوچک و نازک و منقار ضعیف، و آن نژادهای متعدد دارد. (حاشیۀ برهان چ معین). پرنده ای است با پرواز عالی و بااستقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راستۀ مشخصی را در بین پرندگان بوجود می آورد که به نام راستۀ کبوتران نامیده می شود و شامل گونه های مختلف کبوتران می گردد. منقار کبوتران ضعیف و در قاعده بر آمده است. در حدود 72 گونه کبوتر در سراسر کرۀ زمین تشخیص داده شده است و چون گونه های این جانور بوسیلۀ انسان، اهلی، تربیت و پرورش داده شده اند از این لحاظ نژادهای بسیاری از آن تا بحال بوجود آمده اند بطوری که در هر کبوترخانه می توان نژاد مخصوصی را برحسب انتخاب مربی تولید کرد. این پرنده با زوج خود (نر و ماده) زندگی می کند کبوتر ماده 8 تا 10 روز پس از جفتگیری تخم می گذارد و نر و ماده بنوبت مدت 18 روز روی تخمها می خوابند. (کبوتر نر فقط بعد از ظهرها روزی چند ساعت روی تخم می خوابد) پس از بیرون آمدن جوجه ها، مدت چهار هفته و گاهی بیشتر، پدر و مادر به آنها غذا می دهند و پس از این مدت جوجه ها، برای جستجوی غذا از لانه پرواز می کنند. همه انواع کبوتر دانه خوارند و از ارزن و گندم و جو و برنج و شاهدانه و کنجد و ماش و ذرت و دیگر حبوبات برای تغذیه استفاده می کنند. در ده ها چون کبوترغذای خود را در مزرعه و مدفوعات دامها پیدا می کند، نگهداری کبوتر خرجی ندارد و از این کبوترها فقط بمنظور استفاده از گوشت آنها نگهداری می شود. حس جهت یابی این پرنده بسیار قوی است و بدین جهت برخی گونه های آن را بمنظور نامه رسانی و کسب خبر تربیت می کنند و به آنها کبوتر قاصد (نامه بر) گویند. چنین کبوترانی در موارد لزوم، خدمات ذی قیمتی را انجام می دهند. گونه های مختلف کبوتر به نام های: کبوتر صحرایی، کبوتر چاهی، کبوتر پرکاغذی، کبوتر چتری، کبوتر قاصد، کبوتر طوقی، کبوتر کاکلی، کبوتر حضرتی، کبوتر غبغبی، کبوتر پرپا، کبوتر سینه نامیده می شوند. (از فرهنگ فارسی معین). معروف و بر حسب شریعت موسی، و در ضمن مرغان پاک محسوب می باشد. (قاموس کتاب مقدس). این پرنده جفت و رفیق خود را بسیار دوست دارد چنانکه اگر جفتش گم یا رفیقش کشته و یا مفقود شود محزون نشیند و آثار غم و اندوه از وی مشاهده افتد. (قاموس کتاب مقدس) :
چون بچۀ کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد موی وبیوکند موی زرد
کابوک را نشاید و شاخ آرزو کند
وز شاخ سوی بام شود باز گرد گرد.
بوشکور.
به هوا درنگر که لشکر برف
چون کنند اندراو همی پرواز
راست گویی کبوتران سفید
راه گم کردگان ز هیبت باز.
آغاجی.
شکار باز خرچال و کلنگ است
شکار باشه ونج است و کبوتر.
عنصری.
کبوتر ترا بر سرست ایستاده
که از زیر پرش نیاری برون سر.
ناصرخسرو.
بهر آگین چاربالش اوست
هر پری کاین کبوتر افشانده ست.
خاقانی.
چون کبوتر به مکه یابد امن
از عراقش سوی حجاز فرست.
خاقانی.
نالان چو کبوتری که از حلق
خون در لب بچگان فروریخت.
خاقانی.
بر دیدۀ خویش چون کبوتر
جز نام تو جاودان نیابم.
خاقانی.
کبوتر با کبوتر باز با باز
کند هم جنس با هم جنس پرواز.
نظامی.
کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید
قضا همی بردش تا بچنگ باز آید.
سعدی.
چون کبوتر بگرفتیم بدام سر زلف
دیده بر دوختی از خلق جهان چون بازم.
سعدی.
ز نیکنامی سعدیست پای بند غمت
زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی.
سعدی.
بیماریهای کبوتر: کبوتر را بیماریهای بسیار است از قبیل: سفیدک (خناق) ، اسهال، آبله، سل، طاعون، صرع، فلج و طمعه. (از مجله یغما اسفند 1336).
رنگ های کبوتر: کبوتر از نظر رنگ به انواع زیر تقسیم و نامگذاری می شود: سفید، زاغ، سبز، گلی، زرد، قهوه ای، کاغذی، آینه، سرو، سرو چخماقی، کوهی، سبز کوهی، فولادی، نقره ای، گل افشان، هفت رنگ. (از مجلۀ یغما اسفند 1336).
- جلد کردن کبوتر، یعنی شناساندن بام و محل و منطقۀ پرواز و آماده کردن کبوتر برای پروازهای طولانی. (از مجلۀ یغما شمارۀ اسفند 1336).
- کبوتر پاک، کبوتری است که رنگ پرهایش با آنچه در رنگ های کبوتر بیان شد کاملا تطبیق کند.
- کبوتر پرپا، نوعی از کبوتر که پر بر پا دارد و سست پرواز باشد. (آنندراج) (از غیاث) :
ز بسکه ریشه دوانیده از رطوبت می
بط شراب برنگ کبوتر پرپا.
ملاطغرا (از آنندراج).
سست است چون کبوتر پرپا ز بخت من
قاصد ز پای خویش اگر پر برآورد.
ملاطغرا (از آنندراج).
- کبوتر پشت دار، که فقط پر روی کت اورنگی و بقیۀ پرهایش سفید است و بدین نامها خوانده شود: پشت سیاه، پشت قرمز... و غیره. در صورتی که یک کت کبوتر رنگی باشد اصطلاحاً ’یک کتی’ نامند.
(از مجلۀ یغما اسفند 1336).
- کبوتر پلنگ، سفید است و خالهای سیاه دارد. هرگاه تعداد پرهای سیاه بیش از سفید باشد آن را ’سیاه پلنگ’ نامند. (از مجلۀ یغما اسفند 1336).
- کبوتر پیک، کبوتر قاصد. کبوترنامه بر:
چون کبوترهای پیک از شهرها
سوی شهر خویش آرد بهرها.
مولوی.
- کبوتر تودم دار، کبوتری است که میان پرهای دمش یک یا چند پر رنگی باشد.
- کبوتر چاه و کبوتر چاهی، کبوتری که در چاه آشیان داشته باشد. (آنندراج) :
وطن خوش است اگر تنگنای زندان است
بود غریب فضای چمن کبوتر چاه.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
از روی تو رنگ روی من کاهی شد
وز چشم تو خون چشم من راهی شد
راحت به زنخدان تو از بس که گرفت
مرغ دل من کبوتر چاهی شد.
محمدرضای خوانساری (از آنندراج).
- کبوتر حرم، حرم گرداگرد خانه کعبه است که قتل آدمی و حیوانات در آن حرام است و بمعنی جای محفوظهم آمده است و کبوتر حرم، کبوتری است که بواسطۀ مجاورت با حرم شکارش ممنوع است. (از آنندراج) :
تا بقا شد کبوتر حرمش
نقطۀ شین عرش دانۀ اوست.
خاقانی.
اگرچه باز سپید است جان خاقانی
کبوتر حرم است احترام او زیبد.
خاقانی.
- ، زن والانسب که به دست آوردنش محال باشد. (فرهنگ فارسی معین).
- کبوتر خال قرمز، که سفید است و در تنش پرهای قرمز دارد. در صورتی که تعداد پرهای قرمز بیش از سفید باشد ’قلمکار’ نامند. خال زرد و خال پیس نیز از انواع آن است. (از مجلۀ یغما اسفند 1336).
- کبوتر ’در رو’ و ’تنگ بام دار’، کبوتری است که دارای کیفیت پرش (معلق زدن و بالا رفتن) و کمیت پرش (توانائی و طاقت پرواز) خوب باشد و اینگونه کبوتر مرغوب و گرانبهاست. (از مجلۀ یغما اسفند 1336).
- کبوتر دشتی، کبوتر باطوق. خر کبوتر. ورشان. یمام. یمامه. یم ّ. (یادداشت مؤلف).
- کبوتر دم سفید، کبوتری است که اندامش رنگین برنگهای مذکور و تنها دمش سفید است. درنامگذاری ابتدا نام رنگ و سپس ’دم سفید’ اضافه می کنند: زاغ دم سفید، سبز دم سفید... و غیره.
- کبوتر زرین، کبوتر که برنگ زر (طلا) نماید. که همرنگ زر باشد. طلائی:
روز نو چون کبوتر زرین
بر زمین پرّ اخضر افشانده ست
بهر آگین چاربالش اوست
هر پری کاین کبوتر افشانده ست.
خاقانی.
- کبوتر سفید، که رنگ پرهایش بطور کامل، در تمام تنش سفید است.
- کبوتر شاهزاده، کبوتری است که سر و گردن و دم از پر هفتم بال ببعد (از جانب بدن) سفید و بقیۀ پرهایش به رنگهای مذکور در رنگهای کبوتر است. در نامیدن ابتدا کلمه شاهزاده و بعد نام رنگ کبوتر را آورند: شاهزاده زرد، شاهزاده قرمز و غیره. (شاهزاده زرد را ’کشگرک’ نامند) (از مجلۀ یغما اسفند 1336).
- کبوتر صحرائی، نوعی کبوتر وحشی که دست آموز نیست. کبوتر چاهی. کبوتر حضرتی. و او اغلب در شکاف سنگها زیست کند. (قاموس کتاب مقدس) :
چو بیدردان مدان از حال مجنون بی خبر ما را
کبوترهای صحرایی است مرغ نامه بر ما را.
میرزا رضی دانش (از آنندراج).
- کبوتر طوقی، که تمام پرهای بدنش سفید است و دور گردن طوقی رنگین دارد. در نامگذاری ابتدا نام طوقی و سپس نام رنگ کبوتر را می آورند: طوقی سیاه، طوقی قرمز، طوقی زرد... و غیره.
- کبوتر غلط، کبوتری است که رنگ پرهایش (و بعضی گویند رنگ دمش) با آنچه در رنگهای کبوتر گفته شد تطبیق نکند.
- کبوتر کله دار، که همه پرهای بدنش سفید است ولی سر تا قسمتی از سینه رنگین است و برحسب رنگ سر، کله سیاه، کله قرمز، کله برنجی و غیره نامند.
- کبوتر گردن برنجی، آن است که خالهای ریز در قسمت گردن دارد.
- کبوتر لک دوش، آن است که چند خال رنگین روی دوش داشته باشد.
- کبوترنامه، کبوتر نامه بر. مرغ نامه بر. مرغ نامه آور. نامه آور. (یادداشت مؤلف). گونه ای کبوتر که بمنظور نامه رسانی خصوصاً در جنگهامورد استفاده قرار می گیرد. (فرهنگ فارسی معین).
- کبوتر نامه رسان، کبوتر نامه بر. کبوتر قاصد. (فرهنگ فارسی معین). کبوتر رسائلی. (صبح الاعشی). گران قیمت تر و بلندمرتبه تر کبوتران، کبوتر نامه بر است که پادشاهان برای حمل مکاتبات از آن استفاده می کنند و به ’هدی’ تعبیر می شود. رجوع به صبح الاعشی ج 14 ص 379 شود.
- کبوتر نیم طوقی، که نظیر طوقی است منتها طوق روی نیمی از گردن را گرفته است.
- کبوتر هما، کبوتری است که دارای چند لکۀ زرد و سیاه مخلوط و نامرتب باشد. استادان فن این نام را از آن کبوتری دانند که سر تا دمش سفید، چشمش سفید، نوکش کوتاه و سفید و دارای یک پرکاکل باشد. (از مجلۀ یغما اسفند 1336).
- کبوتر هوایی، کبوتری که چون دیگر کبوتران دست آموز نیست و نشست و خاست منظم ندارد:
مرغی که کبوترهوایی است
بر گوشۀ دام باز بستیم.
خاقانی.
- کبوتر یاهو، نوعی از کبوتر که صدای یاهو دهد. (آنندراج). نوعی از کبوتر که آواز یاهو دهد. (غیاث اللغات). تعبیری است از تطبیق آهنگ کلمه ’یاهو’. در اصطلاح کبوتربازان چنین کبوتران را کبوتر یاهو نامیده اند همچنانکه آوای دستۀ دیگر از کبوتران را با ’یا کریم’ برابر دانسته و کبوتر ’یاکریم’ گفته اند. این کبوتران یاهو به کلی سفیدند و پاها و پنجه هاشان پوشیده از پر است. یاکریم شبیه قمری و بهمان اندازه است، طوق سیاه بگردن دارد و رنگ آن شیری است.
- کبوتر یک رنگی یا تخته ای، کبوتری است که از سر تا دم پرهای یک رنگ یا رنگی مخلوط داشته باشد. (از مجلۀ یغما اسفند 1336)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان دالوند، بخش زاغه شهرستان خرم آباد. سکنه 96 تن. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کبوددار. درخت کبوده. رجوع به کبوده شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
نام چوپان افراسیاب. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری). نام چوپان افراسیاب که بدست بهرام سردار سپاه کیخسرو گرفتار و کشته شد. (از شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 3 صص 832- 833) :
کبوده بدش نام و شایسته بود
به شایستگی نیز بایسته بود.
فردوسی.
کبوده بیامد چو دیوی سیاه
شب تیره نزدیک ایران سپاه.
فردوسی.
برآورد اسب کبوده خروش
ز لشکر برافراخت بهرام گوش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
رنگی از رنگهای اسب. کبود، مجازاً، اسب:
چرخ است کبوده ای به داغش
افشرده بزیر ران دولت.
خاقانی.
و رجوع به کبود شود، درختی باشد بزرگ که تنه آن لطیف و خوش آیند باشد. (برهان). درختی از جنس سپیدار از تیره بیدها. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 272). کبوده همان سپیدار است که گونه ای از گونه های صنوبر است. (درختان جنگلی ص 126). نوعی است از سپیددار که کبوده گویند و برگ آن کبود رنگ تر، و در تبریز می باشد، و آن را پسندیده دارند، به سبب آنکه محکم تر و راست تراز درخت سفید دارست. (از فلاحت نامه). کبوده که سفیدار نیز خوانده شده محتمل است که درخت راجی سفید باشدکه بسبب سفید بودن پشت برگهایش چنین نامیده شده است. درختی است خوش نما و سایه دار که در فلسطین و حوالی آن بسیار است. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به سپیدار وصنوبر شود، بعضی گویند درخت پشه غال است. (برهان). بعضی درخت پشه دار را دانند. (آنندراج) ، نوعی از بید هم هست. (برهان). نام درختی است مانند بید. (آنندراج). به فارسی سیاه بید را نامند. (فهرست مخزن الادویه). بعضی گویند درخت بیدمشک است. (برهان). گفته اند که خلاف بلخی است که به فارسی بیدمشک نامند. (فهرست مخزن الادویه). اسم فارسی نوعی از خلاف است. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
کبود بودن ازرقی، خال سیاه که بر اندام پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تبریزی در برخی از کتب (کبوده) مرادف با سپیدار نیز ذکر شد است. یا چوب کبوده. چوبی است بسیار نرم که خاتم مستقمیا روی آن چسبیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
رنگی است معروف که آسمان بدان رنگ است، نیلگون، لاجوردی زرقاء، هر چیز برنگ نیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
روز دهم از ماه تشری و آنرا} عاشور {نیز خوانند. درین روز روزه داشتن بر یهودیان فریضه است (التفهیم 224)
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبود
تصویر کبود
((کَ))
نیلی، لاجوردی
فرهنگ فارسی معین
((کِ بّ))
روز دهم از ماه تشری و آن را «عاشور» نیز خوانند. در این روز روزه داشتن بر یهودیان فریضه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
((کَ))
کبود بودن، خال سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبوده
تصویر کبوده
((کَ دِ))
درخت بیدمشک
فرهنگ فارسی معین
((کَ تَ))
پرنده ای است حلال گوشت که دارای قدرت پرواز زیاد است و انواع گوناگون دارد، کفتر
فرهنگ فارسی معین
حمام، حمامه، کفتر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تیرگی، سیاهی، نیلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر به خواب بیند کبوتری داشت، دلیل که غایبش از سفر بازآید. اگر بیند کبوتری در خانه او بمرد، همین دلیل است. اگر دید کبوتر بسیار در خانه داشت، دلیل که او را فرزندان بسیار باشند و نیز گویند مال تمام حاصل کند و بهتری کبوتر درخواب سفید و سبز است. اگر زنی کبوتر بیند، دلیل که شوهری کند و دختران آورد و دیدن کبوتر بازی در خواب، دلیل است بر کاری باطل و کبوتر خانه، دلیل بر ناحق است. جابر مغربی
دیدن کبوتر، دلیل زن است. اگر بیند کبوتری بگرفت یا کسی به وی داد، دلیل که زن بخواهد. اگر بیند گوشت کبوتر خورد، دلیل که مال زن خورد. اگر بیند کبوتری را بزد و بیفکند، دلیل که زن را رها کندبه سبب سخنی که در حق او بگوید. اگر بیند کبوتر بچگان بسیار داشت، دلیل که از زنان منفعت یابد و بعضی می گویند، دلیل غم بود به سبب زنان. محمد بن سیرین
کبوتر بین تمام اقوام و ملت ها مرغ عشق و محبت و صلح و دوستی شناخته می شود. کبوتر در وفاداری نسبت به جفت، بعد از قو بی نظیر و در عشق به لانه و زادگاه شاخص و نمونه شناخته شده است. کبوتر پرنده ای است آرام اهلی و بی آزار آن قدر که دست آموز می شود و از کف دست صاحب خویش دانه می گیرد. اگر محبوسی در خواب کبوتری سفید ببیند از زندان خلاص می شود و آزادی خود را باز می یابد. اگر بیماری این خواب را ببیند شفا حاصل می کند و چنان چه وامداری ببیند دین خویش را می پردازد. معبران نوشته اند کبوتر در خواب نشانه زن است ولی کبوتر در خواب نشانه صلح و دوستی است. چنان چه دختری جوان کبوتر در خواب ببیند شوهری مناسب برای او پیدا می شود. از امام صادق نقل است که چنان چه کسی کبونر در خواب ببیند از مسافر غایب نامه ای و خبری دریافت می کند. این تعبیر به علت آن است که از کبوتر در گذشته برای نامه رسانی و بردن پیغام و سلام نیز استفاده می کردند. اگر کسی در خواب ببیند گوشت کبوتر می خورد از مال زنی استفاده می کند. اگر کسی ببیند بر بام یا در حیاط خانه اش کبوترانی نشسته اند صاحب ثروت می شود. دیدن کبوتر در خواب کلا خوب است ولی دیدن کبوتر سفید بهتر است. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ اگر خواب ببینید کبوتران جفت گیری می کنند و لانه می سازند، نشانه آن است که در روزگاری صلح آمیز و پر از صفا، در خانه ای زیبا با کودکانی حرف شنو و مطیع در ناز و نعمت بسر خواهید برد. ، ۲ـ شنیدن صدای محزون کبوتران در خواب، دلالت بر آن دارد که چشم به یاری کسی دارید اما با مرگ نومید و اندوهگین می شوید، شاید پدر خود را از دست بدهید. ، ۳ـ دیدن کبوتر مرده در خواب، علامت آن است که زن و شوهر در اثر بی وفایی یا مرگ از هم جدا می شوند. ، ۴ـ دیدن کبوتر سفید در خواب، نشانه وفاداری دوستان و به دست آوردن محصولاتی فراوان است. ، ۵ـ دیدن یک دسته کبوتر سفید در خواب، نشانه پیشرفت در آینده و زندگی صلح آمیز است. ، ۶ـ اگر خواب ببینید کبوتری نامه ای آورده است، علامت آن است که عشاق به وصال هم می رسند و از حال و احوال دوستی که دورتر از شما زندگی می کند خبرهایی خوب خواهید شنید. ، ۷ـ دیدن کبوتری خسته در خواب، نشانه آن است که غم و اندوه درون صلح و آرامش رخنه می کند. با شنیدن خبر معلول شدن یک دوست، موجی از اندوه سواحل شادی شما را درهم می کوبد. ، ۸ـ اگر خواب ببینید کبوتری نامه ای به شما می رساند و نامه خبر از محکومیت شما می دهد، علامت آن است که شما یا یکی از نزدیکان به بیماری سختی مبتلا می شوید و از نظر مالی زیان فراوانی خواهید دید. ، ۹ـ اگر خواب ببینید صدای کبوتران را از آشیانه شان می شنوید، نشانه آن است که صاحب خانواده و فرزندانی مطیع خواهید شد. اگر دختری جوان چنین خوابی ببیند، نشانه آن است که بزودی با مرد دلخواهش ازدواج خواهد کرد. ، ۱۰ـ اگر خواب ببینید کبوتران را با تفنگ هدف قرار می دهند، نشانه آن است که خشونت ذاتی شما در زندگی هویدا خواهد شد. ، ۱۱ـ دیدن کبوترانی در حال پرواز، نشانه فرار از عدم تفاهم و شنیدن خبرهایی خوب است. .
دیدن کبوتر بر پنج وجه است. ، اول: زن. ، دوم:کنیزک. ، سوم: مال. ، چهارم: نامه که از غائب (غایبی) رسد. ، پنجم: ریاست.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
فاخته
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بیماری گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی
آب تند رنگ آبی دریا در چشم انداز افق
فرهنگ گویش مازندرانی