جدول جو
جدول جو

معنی کاگل - جستجوی لغت در جدول جو

کاگل
نوعی نی که در میان آب می روید، نی، کلک، قلم
تصویری از کاگل
تصویر کاگل
فرهنگ فارسی عمید
کاگل(گِ)
مخفف کاهگل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کاگل(گَ)
کلک و قلم تحریر، نی میان تهی که در میان آب روید. (ناظم الاطباء). ظاهراً تحریفی است از کاکوگل
لغت نامه دهخدا
کاگل
نی میان تهی که در آب روید، کلک قلم. گلی که در آن کاه کنند و در ساختمان دیوار گلی و امثال آن بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
کاگل((گِ))
کلک، قلم، نوعی نی که میان آب می روید
تصویری از کاگل
تصویر کاگل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامل
تصویر کامل
(پسرانه)
بی عیب، بی نقص
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاهل
تصویر کاهل
تنبل، سست، بیکار، هنجام، کسل، جایمند، تنند، اژکهان، اژکان، اژکهن، سپوزکار، سپوزگار،
پیر، ناتوان، مفرد کواهل،
بالای شانه تا زیر گردن، میان دو کتف چهارپایان، پشت گردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافل
تصویر کافل
پذیرنده، پذیرندۀ تعهد کسی، پذرفتار، ضامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاهگل
تصویر کاهگل
گل مخلوط با کاه برای اندود کردن بام و دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامل
تصویر کامل
تمام، مقابل ناقص، جمع کمله، بی عیب و نقص، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن «متفاعلن متفاعلن متفاعلن»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاکل
تصویر کاکل
دسته ای از موی میان سر که آن را بلند نگه دارند، موی جلو سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابل
تصویر کابل
مجموعۀ چند سیم هادی روکش دار که جریان برق را انتقال می دهند، مفتول ضخیم که از رشته های فلزی تابیده شده باشد و در صنعت برای بستن، کشیدن و بالا بردن قطعات سنگین کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
کاهگل: کی آن دهان مردم است ک سوراخ مار و کژدم است کهگل دران سوراخ زن کژدم منه بر اقربا. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
میوه گونه ای نارگیل که درویشان بدان زنجیر آویزند و لوله ای بیک انتهای آن وصل کنند و درون آن آب ریزند و بمراجعان دهند و یا آنرا وسیله گدایی سازند و آنچه را میگیرند (اعم از پول و یا هدیه) داخل آن میریزند. معمولا بر سطح خارجی کشکول اشعار و عبارات و شعار های درویشی را کنده کاری میکنند و چنین کشکولها یی نفیس و پر قیمت اند. توضیح: از روی شکل میوه این گونه نارگیل کشکول های فلزی (حلبی) یا سفالین نیز ساخته شده که در ایام عزا داری داخل آن آب میریختند و به تشنگان میدادند کشکل کشگل. یا کشکول گدایی، کشکولی که برای جمع آوری پول از مردم بکار برند، وسیله گدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامل
تصویر کامل
تمام، بی نقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاول
تصویر کاول
کراث الکرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافل
تصویر کافل
ضامن، پذیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
گلی که در آن کاه کنند و در ساختمان دیوار گلی و امثال آن بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تن پرور، سست، تن آسان و نیز میان دو کتف، بالای شانه و پشت گردن هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکل
تصویر کاکل
موی میان سر پسران و مردان و اسب و استر و غیره را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسل
تصویر کاسل
سست و کاهل
فرهنگ لغت هوشیار
مفتولهای فلزی لفاف دار و سیمهای زیرزمینی و زیر دریائی که برای برق و تلگراف و تلفن بکار دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسل
تصویر کاسل
((س))
سست و کاهل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافل
تصویر کافل
((فِ))
ضامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاکل
تصویر کاکل
((کُ))
موی سر، موی پیشانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کامل
تصویر کامل
((مِ))
درست، بی نقص، فاضل، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاهل
تصویر کاهل
شانه، کتف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاهل
تصویر کاهل
((هِ))
تنبل
فرهنگ فارسی معین
((بْ لْ))
رشته های ضخیمی از سیم های تابیده شده با روکش عایق دار برای انتقال جریان برق، تلفن و، رشته سیم فولادی ضخیم برای بستن و بلند کردن قطعات سنگین، بافه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاهل
تصویر کاهل
تنبل، سست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کامل
تصویر کامل
آرسته، اسپور، بونده، رسا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کامل
تصویر کامل
Complete, Perfect, Consummate, Exhaustive, Total, Utter, Whole
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کامل
تصویر کامل
completo, consumado, exaustivo, perfeito, total, absoluto, inteiro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کامل
تصویر کامل
vollständig, vollendet, erschöpfend, perfekt, total, völlig, ganz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کامل
تصویر کامل
kompletny, doskonały, wyczerpujący, całkowity, absolutny, cały
دیکشنری فارسی به لهستانی