معنی کامل کامل kompletny, doskonały, wyczerpujący, całkowity, absolutny, cały تصویر کامل دیکشنری فارسی به لهستانی
کامل کامل تمام، مقابلِ ناقص، جمعِ کَمَلَه، بی عیب و نقص، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن «متفاعلن متفاعلن متفاعلن» فرهنگ فارسی عمید
کامل کامل completo, consumado, exaustivo, perfeito, total, absoluto, inteiro دیکشنری فارسی به پرتغالی