جدول جو
جدول جو

معنی کاپیتو - جستجوی لغت در جدول جو

کاپیتو
(تُ)
کایوس اتیوس. وقایع نگار رومی عهد اغسطس (اگوست)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باپیو
تصویر باپیو
(دخترانه)
بادسنج (نگارش کردی: باپو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاپوت
تصویر کاپوت
روکش فلزی متحرک بر روی موتور و در جلو اتومبیل، در پزشکی پوشش پلاستیکی نازک که در موقع مقاربت جنسی برای جلوگیری از بارداری یا انتقال بیماری های عفونی روی آلت تناسلی مرد کشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کازینو
تصویر کازینو
قمار خانه، جای گردش، تفریح و قمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاپیتان
تصویر کاپیتان
خلبان، ناخدای کشتی، بازیکنی که در حین بازی هدایت گر و سخن گوی تیم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافیلو
تصویر کافیلو
گیاهی با ساقۀ سست و باریک، چرخه، چرخله
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی از نوع باقلا با برگ های درشت بیضی که دانه های آن دارای مادۀ استریکنین است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاپیتول
تصویر کاپیتول
کلابرگ، ساقه یا نهنجی که گل های کوچک بسیار بر روی آن قرار می گیرند مانند گل آفتابگردان، کاپیتول
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
موضعی در ایتالیا (ونسی ژولین) واقع در ساحل ’ایسونزو’. شکست ایتالیائیان از اطریشیان و آلمانها در این محل وقوع یافت (اکتبر 1917 میلادی)
لغت نامه دهخدا
دارویی است که آن را مازریون گویند و بجهت دفع استسقا بکار آید، (برهان)، مازریون و آن بیخ گیاهی است که مرض استسقا رانافع است، (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ناحیۀ تجارتی است در آنور یا آنورس (Anvers) سکنۀ آن 7500 تن است
لغت نامه دهخدا
رستنی و گیاهی است بسیار سست و ساق باریکی هم دارد و آن رابه عربی شکاعی (ش عا خوانند و عربان هرگاه شخصی را ببینند که بسیار ضعیف و لاغر است گویند کانه عودشکاعی. (برهان) (آنندراج). نام گیاهی است که چرخله نیز گویند و به تازی شکاعی خوانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کال لی تُ)
در اساطیر غرب دختر لیکااون پادشاه ارکادی محبوب ژوپیتر است. وی بوسیلۀ ژونن (زوجه ژوپیتر) تبدیل به خرس شد و بوسیله ارتمی در شکارگاه بقتل رسید ولی ژوپیتر او را به آسمان برد و دب اکبر همان کالیستو است
لغت نامه دهخدا
(یُ)
شهری از ایتالیا (لاسیوم). سکنه 9200 تن
لغت نامه دهخدا
(پِ)
حاکم نشین کانتن ’ژیروند’ بخش ’لانگن’. واقع در ساحل ’گانیر’، شعبه جنوبی ’گارن’. جمعیت آن 1638 تن است. دارای راه آهن، رزین، عطر و تربانتین
لغت نامه دهخدا
سرمایه، دارائی، پایتخت، کرسی نشین، حاکم نشین
لغت نامه دهخدا
قهرمان کمدی ایتالیائی از قبیل دلقکان و مسخرگان
لغت نامه دهخدا
کاپیتن، رجوع بکاپیتن ش-ود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
پر سیاوشان. (کارآموزی داروسازی ص 188). و رجوع به ’پر سیاوش’ و ’پر سیاوشان’ شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
کاپیتان. کاپتان. قاپوتان. ناخدای کشتی، (اصطلاح نظامی) سروان. سلطان، فرمانده. (نظام)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
قسمی حبوب از نوع باقلی که دانه های آن 1/5 درصد حاوی استریکنین است
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاپیتن
تصویر کاپیتن
ناخدای کشتی، کاپیتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپیتول
تصویر کاپیتول
ایتالیایی بارو باروی رم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کازینو
تصویر کازینو
قمارخانه، قهوه خانه و جای تفریح و گردش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپتین
تصویر کاپتین
سلطان سروان، فرمانده، ناخدای کشتی، رهبر تیم ورزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپیتال
تصویر کاپیتال
سرمایه، دارائی، کرسی نشین
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پهلوان پنبه رستم نما بنگرید به کپیتن سلطان سروان، فرمانده، ناخدای کشتی، رهبر تیم ورزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپیله
تصویر کاپیله
هاون: (خایگان (جایگاه) تو چو کابیله شدست رنگ او چون کون پاتیله شدست) (طیان)، هر چیز که در آن غله کوبند (عموما)، هاون سنگی که عطاران در آن دار و کوبند دارکوب
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره لوگانیها که بعضی از گونه هایش بشکل درختچه نیز میباشد. برگهایش بیضوی شکل و 3 تا 5 رگبرگ اصلی بمحاذات دمبرگ آن در طول برگ قرار دارد باقلای اجناز باقلای مسهل هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کازینو
تصویر کازینو
((نُ))
قمارخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاپیتال
تصویر کاپیتال
سرمایه، ثروت، دارایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاپیتان
تصویر کاپیتان
سروان، فرمانده، خلبان، ناخدا، رهبر یک تیم ورزشی، سریار (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
قمارخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناخدا، ناوبان، ارشد، رهبر، فرمانده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غربال کردن آرد
فرهنگ گویش مازندرانی