جدول جو
جدول جو

معنی کاپو - جستجوی لغت در جدول جو

کاپو
آلبر، باکتریولوژیست فرانسوی. در نیس بدنیا آمد. وی تلقیح احتیاطی راجع به سل را مطرح کرد. (1863-1933 میلادی)
لغت نامه دهخدا
کاپو
شهری به ایتالیا (ایالت ناپل)، واقعدر ساحل ’ولتورن’ جمعیت 13140 تن، آنیبال این شهر را به تصرف درآورد (215) آن را اقامتگاه زمستانی لشکریان خود قرار داد، و این شهر در قدیم لذت بخش ترین مقام در تمام نقاط ایتالیا بود و به همین سبب لشکر آنیبال بصفت ’غرقه در لذائذ کاپو’ متهم گردید و این اصطلاح چنین معنی میدهد: ’اتلاف وقتی گرانبها در لذات’
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاکو
تصویر کاکو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کالو
تصویر کالو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاژو
تصویر کاژو
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، نشک، وهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاپو
تصویر تاپو
ظرف سفالی بزرگ که در آن غله یا آرد بریزند، خمره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاپوت
تصویر کاپوت
روکش فلزی متحرک بر روی موتور و در جلو اتومبیل، در پزشکی پوشش پلاستیکی نازک که در موقع مقاربت جنسی برای جلوگیری از بارداری یا انتقال بیماری های عفونی روی آلت تناسلی مرد کشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکاپو
تصویر تکاپو
آمد و شد با شتاب، در جستجوی چیزی به هر سو دویدن، دوندگی، جستجو، تک و دو، تک و پو
فرهنگ فارسی عمید
رجوع به کاپت شود
لغت نامه دهخدا
کابوک، جای مرغ خانگی و کبوتر بود:
چون بچۀ کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد موی و شدش مویگان زرد
کاپوک را نشاید و شاخ آرزو کند
وز شاخ سوی بام شود بازگرد گرد،
ابوشکور (از لغت فرس اسدی نسخۀ نخجوانی)،
مؤلف فرهنگ نظام در ذیل لغت ’کابوک’ آرد: از کتاب نصاب محمدیه چنین برمی آید که کابوک بمعنی مطلق زنبیل هم هست که گوید، مصراع:
زنبیل و یارق، کاپوک و یاره،
و در نسخۀ خطی قدیم که نزدمن است با ’پ’ (فارسی) نوشته شده، رجوع به کابوک شود
لغت نامه دهخدا
ویکتور، آوازه خوان فرانسوی متولد در تولوز (1839- 1924 میلادی)، نام وی بنوعی آرایش موی سر اطلاق شده است
لغت نامه دهخدا
نام قدیم کشورکابل، از جاهائی که از گرشاسب اطلاعی به دست می آید بند اول فرگرد نهم وندیداد است که گوید: ’هفتمین کشوری که من اهورمزدا بیافریدم واکرته میباشد اهریمن بدکنش در آنجا خنه ثئیتی پری را که بگرشاسب پیوست بیافرید’ واکرته اسم قدیم کشور کابل است، در گزارش پهلوی اوستا این کلمه بکاپول ترجمه گردیده، اما لفظ خنه ثئیتی بقول بارتولمه ایرانی نیست و نمیدانیم معنی لغوی آن چیست، فقط اطلاع داریم که یکی از پتیاره های کابلی است که گرشاسب فریفتۀ او شده بود و در بند 5 از فرگرد 19 وندیداد نیز از او یاد شده است (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی تألیف دکتر معین ص 421)
لغت نامه دهخدا
به هندی اسم کافور است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
روپوش فلزی موتور اتومبیل، کروک درشکه، حفاظی از لاستیک و غیره که برای احتراز از مبتلی شدن بامراض مقاربتی در هنگام آرمش بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کادو
تصویر کادو
تحفه، سوغات، هدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاپو
تصویر قاپو
ترکی دروازه دروازه در بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
نام حرف دهم از الفبای یونانی است و آن نماینده ستاره های قدر دهم است (در نجوم)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کادچک چکیده چوب کاد نام ماده تانن داری است که از درخت کاد استخراج میشود و در پزشکی و صنعت و چرمسازی مورد استعمال دارد. این ماده که در دباغی از آن زیاد استفاده میکنند از چوب درخت کاد تهیه میشود بدین طریق که چوب درخت کاد را بصورت قطعاتی بریده با قدری آب در ظروف گلی میپزند تا حدی که مایع درون ظرف بنصف تقلیل یابد. بعد مایع درون ظرف را خارج کرده و تصفیه و تبخیر مینمایند تا بصورت عصاره در آید. عصاره حاصل را بر روی قطعات حصیر میگسترند و در معرض گرمای خورشید قرار میدهند تا خشک گردد. بهترین نوع کاشو در پگو (بیرمانی انگلیس) و بنگال تهیه میشود. رنگ قطعات کاشو که ببازار عرضه میشود قهوه یی مایل بسیاه است ولی اگر شکسته شوند درون آنها قرمز رنگ است. کاشو بدون ذوب شدن میسوزد و در هنگام سوختن شعله ای از آن ظاهر نمیگردد و پس از سوختن نیز خاکستر سفید رنگی بر جای میگذارد. کاشو بدون پوست ولی طعم آن ابتدا تند و قابض و سپس شیرین و کمی تلخ میشود و بعلاوه بر زبان نمی چسبد و بزاق را قرمز رنگ نمیکند. کاشو در آب سرد محلول است. از کاشو ماده قرمز رنگی بنام قرمز کاشو میگیرند که در نقاشی و صنعت مورد استعمال دارد. همچنین در کاشو ماده ای اسیدی بنام اسید کاشو تانیک وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکو
تصویر کاکو
خالو، دایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاپو
تصویر هاپو
سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاپو
تصویر شاپو
کلاه تمام لبه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاپو
تصویر تاپو
ظرفی از گل چون خمره که در آن آرد و گندم ذخیره کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالو
تصویر کالو
تنه بدن، صورت شکل
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پوشن در خود رو، ابریشمی (غلاف حافظه گویش گیلکی) روپوش فلزی موتور اتومبیل، کروک درشکه، حفاظی از لاستیک و غیره که برای احتراز از مبتلی شدن بامراض مقاربتی در هنگام آرمش بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپور
تصویر کاپور
کافور
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره مرکبان که یکساله است ولی دارای برخی انواع دو ساله و پایا نیز میباشد. در ساقه و برگ این گیاه شیرابه سفید رنگی جریان دارد. انواع خود روی آن در مناطق معتدله کره زمین بفراوانی میروید ولی بعلت کشت های متوالی این گیاه بمنظور استفاده از تغذیه برگها و ساقه آن نژاد های متعددی بدست آورده اند. شیرابه کاهو پس از خروج تدریجا برنگ زرد و قهوه یی در میاید. در شیرابه گیاه مزبور بمقدار کم کائوچو و مقدار بسیار کمی نیز هیوسیامین موجود است. شیرابه مستخرج از انساج کاهو پس از سفت شدن در پزشکی بنام کتو کاریم موسوم میشود که سابقا آنرا بعنوان یک خواب آور ضعیف و مسکن سرفه و کاهنده تحریکات عصبی توصیه میکردند و بعوه مصرف آن در رفع سین منی و روماتیسم نیز توصیه شده است. از تبخیر شیرابه حاصل از انساج کاهو نیز عصاره ای بنام تریداس حاصل میگردد که اثر مسکن و خواب آور دارد. کاهوی معمولی که یکی از نژاد های تربیت شده کاهو است بوسیله بذر زیاد میشود و دارای اقسام مختلف است از قبیل کاهوی پیچ کاهوی تابستانه و کاهوی زمستانه خس کاهوی معمولی. یا کاهوی پیچ. یکی از گونه های کاهو که برگها یش حول ساقه می پیچند و از انواع مرغوب کاهو میباشد. یا کاهوی خرگوش. کاهوی وحشی یا کاهوی در یایی. یگی از گونه های آلگهای سبز که از تیره ولواسه میباشد. این گیاه آبزی است و برخی گونه هایش در آب شیرین و برخی در آب دریا میزیند. وجه تسمیه این آلگ بدان جهت است که برگها یش شبی کاهو دارد و نیز و مانند کاهو در ساد یا در اغذیه پخته خورده میشود خس بحری. یا کاهوی فرنگی یکی از گونه های کاهو که شبیه کاهوی پیچ ولی دارای ساقه های کوتاه است و برگها یش سبز مایل بسفید است. شکل بوته کاهوی فرنگی شبیه کلم برگها کوچک و کروی است. توضیح} کاهوی فرنگی {در عهد ناصر الدین شاه قاجار (نیمه دوم قرن. 13 ه) وارد ایران شد و متداول گردید (الماثر و اثار) یا کاهوی وحشی. یا کاهوی معمولی. گونه خود روی کاهو خس الزیت کاهوی خود رو کاهوی خرگوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاپو
تصویر تاپو
خمره سفالی بزرگ که در آن آرد و گندم ذخیره کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاپو
تصویر شاپو
((پُ))
کلاه تمام لبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاپو
تصویر قاپو
دروازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کادو
تصویر کادو
((دُ))
پیشکش، هدیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکاپو
تصویر تکاپو
((ی))
رفت و آمد به شتاب، جست و جوی بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاپوت
تصویر کاپوت
روپوش فلزی موتور اتومبیل، پوشش لاستیکی بسیار نازک برای آلت تناسلی مرد در هنگام آمیزش جنسی، کاندوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کادو
تصویر کادو
ارمغان، پیشکش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاکو
تصویر کاکو
دایی
فرهنگ واژه فارسی سره
پویه، تک ودو، تلاش، جد، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، جستجو، تفحص
فرهنگ واژه مترادف متضاد