بصفاهانی ظرفی را گویند که از گل ساخته باشند و در آن گندم و نان و امثال آن کنند، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، خمره ای از گل نپخته، خمرۀ گل خام که دانه ها در آن کنند کنوز ظرفی که از گل سازند و گندم در آن کنند و کندو و کندوله و تاپو خوانند، (حاشیۀ احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1086)، شکینه ظرفی است بزرگ و گلین که غله در آن می ریزند و در رستای اصفهان تاپو معروف است، (حاشیۀ اقبالنامۀ نظامی چ وحید ص 133)، - امثال: تاپو پشت ورو ندارد، تاپو خمی است از گل ناپخته که در آن آرد و امثال آن کنند و مثل مزاح گونه ای است که بجای گل پشت و رو ندارد استعمال کنند و گاه تاپو چشم و روندارد گویند و از آن شوخی و بی آزرمی ممثل را خواهند، (امثال و حکم دهخدا ص 529) - پشت تاپو بار آمده بودن، نادیده روزگار بودن، رسم دان نبودن
زبان پولینزی ابر ماس آنچه اشویی است و بر ماسیدن (لمس کردن) آن روا نیست طبق آیین پولینزیان شخص یا چیزی را که دارای سجیه مقدس و از تماس با دیگران ممنوع باشد تابو گویند. نیز اهالی جزایر واقع در اقیانوس کبیر (تابو) را به معبودی خیالی و موهوم و بتعبیر اصح بمقدسات و اشیا محبوب خویش اطلاق نمایند. همینکه این نام بچیزی ذی روح یا بی روح اطلاق شد همه افراد بتعظیم و احترام بلکه به پرستش و ستایش او مجبور و مجذوب میشوند و هر که در این باره سهل انگاری کند منفور و مظهر تحقیر همگانی گردد