جدول جو
جدول جو

معنی کاوک - جستجوی لغت در جدول جو

کاوک
(پسرانه)
کاوه
تصویری از کاوک
تصویر کاوک
فرهنگ نامهای ایرانی
کاوک
(وَ)
مخفف کاواک است که پوچ و میان خالی و بی مغز باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
کاوک
لانه مرغ، زنبیلی که در میان خانه بیآویزند تا کبوتر در آن آشیانه کند، کابوک، کابک، کاواک، کاووک
تصویری از کاوک
تصویر کاوک
فرهنگ فارسی معین
کاوک
((وَ))
پوچ، میان خالی
تصویری از کاوک
تصویر کاوک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چکاوک
تصویر چکاوک
(دخترانه)
پرنده ای خوش آواز و کمی بزرگ تر از گنجشک که تاج بر سر دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راوک
تصویر راوک
(دخترانه)
راوق صاف، لطیف و پالوده هر چیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاوه
تصویر کاوه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام آهنگری ایرانی در زمان ضحاک و برپادارنده پرچم ایران (درفش کاویانی) و رهبر قیام علیه ضحاک ماردوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاکو
تصویر کاکو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاوک
تصویر لاوک
ظرف بزرگی که در آن خمیر کنند، تغار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راوک
تصویر راوک
زلال، ویژگی آب صاف و گوارا، شیرین و خوشگوار، آب صاف و گوارا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاوی
تصویر کاوی
در آیین زردشتی کسی که چشم دارد ولی حقیقت را نمی بیند. کرپان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوک
تصویر ناوک
مصغر ناو، ناو کوچک، تیر، تیری که با کمان انداخته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کجوک
تصویر کجوک
سیاتیک، بزرگ ترین عصب بدن که مربوط به اندام تحتانی است، در پزشکی درد شدید و تیرکشنده در کمر، لگن و زانو که به دلیل فشار به عصب سیاتیک بروز می کند، عرق النسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبوک
تصویر کبوک
پرنده ای آبی رنگ به اندازۀ باشه
کبوتر
فاخته، پرنده ای خاکی رنگ، کوچکتر از کبوتر با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج و سستی اعضا مفید است، ورقا، کوکو، کالنجه، صلصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاواک
تصویر کاواک
پوچ، میان تهی، بی مغز، مجوف، سوراخ و شکاف میان درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشک
تصویر کاشک
کاش، در هنگام خواهش، آرزو و طلب چیزی به کار می رود برای مثال کاشک تنم بازیافتی خبر دل / کاشک دلم بازیافتی خبر تن (رابعه بنت کعب - شاعران بی دیوان - ۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسک
تصویر کاسک
کاسکت، کلاه مخصوص فلزی که در هنگام موتورسواری، کار در معدن یا ساختمان و مانند آن ها برای محافظت از سر به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابوک
تصویر کابوک
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، وکر، پیواز، بتواز، آشانه، تکند، وکنت، پدواز، آشیانه، کابک، پتواز، آشیان برای مثال تو پروریدۀ کابوک آسمان بودی / از آن قرار نکردی در آشیانۀ پست (انوری - ۵۴۶)،
زنبیلی که از سقف آویزان کنند تا کبوتر در آن آشیانه کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاوش
تصویر کاوش
جستجو، تفحص، کندن زمین، کنایه از رخنه، نفوذ، برای مثال پرستیدن داور افزون کند / ز دل کاوش دیو بیرون کند (فردوسی - ۷/۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروک
تصویر کروک
سایه بان درشکه و اتومبیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکاوک
تصویر چکاوک
پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره برای مثال هر چکاوک را رسته ز بر سر کلهی / زاغ با راغ گرفته به یکی کنج پناه (منوچهری - ۱۸۹)، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، برای مثال زده به بزم تو رامشگران به دولت تو / گهی چکاوک و گه راهوی و گهی قالوس (منوچهری - ۲۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ وَ)
همان چکوک است و آن مرغکی است چون گنجشک که به تازی قبره گویند. (از فرهنگ اسدی چ اقبال حاشیۀ ص 258). مرغکی باشد که آواز لطیف کند و گروهی چکاو و چکوک گویندش و به تازی قنبره باشد. (از فرهنگ اسدی حاشیۀ ص 258). مرغی باشد به بزرگی گنجشک و عربان قبره و ابوالملیح خوانند. (برهان). نام جانوری است پرنده که از گنجشک اندک بزرگتر و خوش آوازتر بود و آن را جل نیز گویند و به تازی قبره و ابوالملیح خوانند و در عراق آن را هوزه نامند. (جهانگیری). مرغی است از گنجشک اندک بزرگتر و خوش آواز بود و به هندی چندول گویند و تاج بر سر دارد و در عراق هوزه و بتازی قبره و ابوالملیح گویند. (رشیدی). نام مرغی است از گنجشک بزرگتر و تاج برسر دارد و آن را به عربی ابوالملیح و قبره میگویند. (انجمن آرا) (آنندراج). پرنده ای از گنجشک کمی بزرگتر و خوش آواز که به تازی قبره و ابوالملیح گویند. (ناظم الاطباء). قنبره. کاکلی. (در بعضی لهجه ها) چاوک. خول. چنوک. قبّر و قنبره و قبره. صفرد. علعل. علعال. علعل. (منتهی الارب). مرادف چاوک و چکاو و چکاوه و چکک و چکوک:
هر چکاوک را رسته زبر سر کلهی
زاغ در باغ گرفته به یکی کنج پناه.
منوچهری.
تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش
ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان.
امیر معزی (از جهانگیری).
بنگر به هوا بر به چکاوک که چه گوید
خیر و حسنت بادا خیرات و حسان را.
سنایی.
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمۀ هزار آوا.
خاقانی.
نوای چکاوک به از بانگ رود
برآورده با دشتبانان سرود.
نظامی.
به گوش اندرش از هوای تموز
نوای چکاوک نیامد هنوز.
نظامی.
و رجوع به چاوک و چکاو و چکاوه و چکوک و قبره و ابوالملیح شود، نام نوایی است از موسیقی. (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نام لحنی و آهنگی از دستگاههای موسیقی ایرانی. پرده ای از موسیقی. چغان و چغانه و چکاو:
زده به بزم تو رامشگران به دولت تو
گهی چکاوک و گه راهوی گهی قالوس.
منوچهری.
نوا گرنوای چکاوک بود
چو دشمن زند تیر ناوک بود.
نظامی.
از نوای چکاوک اندر کوه
کبک در رقص کردن آمد باز.
سیف اسفرنگی (از انجمن آرا).
رجوع به چغان و چغانه وچکاو شود.
، چغانه را نامند. (جهانگیری) (رشیدی). نام سازی که آن را چغان و چغانه نیز نامند: و رجوع به چغان وچغانه و چکاو شود، بعضی گویند پرنده ای است که آن را سرخاب میگویند. (برهان). نوعی از مرغ آبی است که آن را سرخاب نام است و به زبان هندی، نرآن را ’چکوا’ و ماده اش را ’چکوی’ گویند و عادت آن چنان است که نر و ماده به شب از هم جدا شوند و یک جا خواب نکنند. (جهانگیری) (رشیدی). نوعی از مرغابی که سرخاب نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکاو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاکو
تصویر کاکو
خالو، دایی
فرهنگ لغت هوشیار
کلاهخود، مغفر، ظرفی چوبین سفالین یا چینی گود که در آن چیزی خورند یا نوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشک
تصویر کاشک
ادات تمنی است و دال بر تاسف و افسوس و آرزو و حسرت، کاشکی
فرهنگ لغت هوشیار
کابوک} چو کبتر تبسی خانه کرده نهر کابک چو مار سغدی ره یافته بهر کاواک) (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابوک
تصویر کابوک
جای مرغ خانگی، آشیانه مرغ آشیانه مرغان لانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاجک
تصویر کاجک
تارک سر فرق سر میان سر: (زخم خوردن بکاچک اندر رزم خوشتر از طعنه عدو صد بار) (عزیز مشتملی فرنظام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکاوک
تصویر چکاوک
نوائی از موسیقی، نوعی پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوک
تصویر راوک
شراب صاف و لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاوک
تصویر چاوک
جل، نوایی از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکاوک
تصویر چکاوک
((چَ وَ))
پرنده ای است خوش آواز کمی بزرگتر از گنجشک که بالای سرش تاج کوچکی از پر دارد، چکاو، جل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاکو
تصویر کاکو
دایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاواک
تصویر کاواک
توخالی
فرهنگ واژه فارسی سره
جل، چکاو، چکانه، چکاوه، سرخاب، مرغابی، هوژه
فرهنگ واژه مترادف متضاد