سیاتیک، بزرگ ترین عصب بدن که مربوط به اندام تحتانی است، در پزشکی درد شدید و تیرکشنده در کمر، لگن و زانو که به دلیل فشار به عصب سیاتیک بروز می کند، عرق النسا
سیاتیک، بزرگ ترین عصب بدن که مربوط به اندام تحتانی است، در پزشکی درد شدید و تیرکشنده در کمر، لگن و زانو که به دلیل فشار به عصب سیاتیک بروز می کند، عرق النسا
پرنده ای آبی رنگ به اندازۀ باشه کبوتر فاخته، پرنده ای خاکی رنگ، کوچکتر از کبوتر با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج و سستی اعضا مفید است، ورقا، کوکو، کالنجه، صلصل
پرنده ای آبی رنگ به اندازۀ باشه کبوتر فاختِه، پرنده ای خاکی رنگ، کوچکتر از کبوتر با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج و سستی اعضا مفید است، وَرقا، کوکو، کالَنجِه، صُلصُل
کاش، در هنگام خواهش، آرزو و طلب چیزی به کار می رود برای مثال کاشک تنم بازیافتی خبر دل / کاشک دلم بازیافتی خبر تن (رابعه بنت کعب - شاعران بی دیوان - ۷۵)
کاش، در هنگام خواهش، آرزو و طلب چیزی به کار می رود برای مِثال کاشک تنم بازیافتی خبر دل / کاشک دلم بازیافتی خبر تن (رابعه بنت کعب - شاعران بی دیوان - ۷۵)
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، وکر، پیواز، بتواز، آشانه، تکند، وکنت، پدواز، آشیانه، کابک، پتواز، آشیان برای مثال تو پروریدۀ کابوک آسمان بودی / از آن قرار نکردی در آشیانۀ پست (انوری - ۵۴۶)، زنبیلی که از سقف آویزان کنند تا کبوتر در آن آشیانه کند
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، وَکر، پیواز، بَتواز، آشانِه، تَکَند، وُکنَت، پَدواز، آشیانِه، کابُک، پَتواز، آشیان برای مِثال تو پروریدۀ کابوک آسمان بودی / از آن قرار نکردی در آشیانۀ پست (انوری - ۵۴۶)، زنبیلی که از سقف آویزان کنند تا کبوتر در آن آشیانه کند
پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره برای مثال هر چکاوک را رسته ز بر سر کلهی / زاغ با راغ گرفته به یکی کنج پناه (منوچهری - ۱۸۹)، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، برای مثال زده به بزم تو رامشگران به دولت تو / گهی چکاوک و گه راهوی و گهی قالوس (منوچهری - ۲۱۲)
پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر چَکاو، چَکوک، چاوَک، ژوله، جَل، جَلَک، هوژه، خُجو، خاک خُسپه، نارو، قُبَّرَه، قُنبُرَه برای مِثال هر چکاوک را رسته ز بر سر کلهی / زاغ با راغ گرفته به یکی کنج پناه (منوچهری - ۱۸۹)، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، برای مِثال زده به بزم تو رامشگران به دولت تو / گهی چکاوک و گه راهوی و گهی قالوس (منوچهری - ۲۱۲)
همان چکوک است و آن مرغکی است چون گنجشک که به تازی قبره گویند. (از فرهنگ اسدی چ اقبال حاشیۀ ص 258). مرغکی باشد که آواز لطیف کند و گروهی چکاو و چکوک گویندش و به تازی قنبره باشد. (از فرهنگ اسدی حاشیۀ ص 258). مرغی باشد به بزرگی گنجشک و عربان قبره و ابوالملیح خوانند. (برهان). نام جانوری است پرنده که از گنجشک اندک بزرگتر و خوش آوازتر بود و آن را جل نیز گویند و به تازی قبره و ابوالملیح خوانند و در عراق آن را هوزه نامند. (جهانگیری). مرغی است از گنجشک اندک بزرگتر و خوش آواز بود و به هندی چندول گویند و تاج بر سر دارد و در عراق هوزه و بتازی قبره و ابوالملیح گویند. (رشیدی). نام مرغی است از گنجشک بزرگتر و تاج برسر دارد و آن را به عربی ابوالملیح و قبره میگویند. (انجمن آرا) (آنندراج). پرنده ای از گنجشک کمی بزرگتر و خوش آواز که به تازی قبره و ابوالملیح گویند. (ناظم الاطباء). قنبره. کاکلی. (در بعضی لهجه ها) چاوک. خول. چنوک. قبّر و قنبره و قبره. صفرد. علعل. علعال. علعل. (منتهی الارب). مرادف چاوک و چکاو و چکاوه و چکک و چکوک: هر چکاوک را رسته زبر سر کلهی زاغ در باغ گرفته به یکی کنج پناه. منوچهری. تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان. امیر معزی (از جهانگیری). بنگر به هوا بر به چکاوک که چه گوید خیر و حسنت بادا خیرات و حسان را. سنایی. صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری نفیر فاخته و نغمۀ هزار آوا. خاقانی. نوای چکاوک به از بانگ رود برآورده با دشتبانان سرود. نظامی. به گوش اندرش از هوای تموز نوای چکاوک نیامد هنوز. نظامی. و رجوع به چاوک و چکاو و چکاوه و چکوک و قبره و ابوالملیح شود، نام نوایی است از موسیقی. (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نام لحنی و آهنگی از دستگاههای موسیقی ایرانی. پرده ای از موسیقی. چغان و چغانه و چکاو: زده به بزم تو رامشگران به دولت تو گهی چکاوک و گه راهوی گهی قالوس. منوچهری. نوا گرنوای چکاوک بود چو دشمن زند تیر ناوک بود. نظامی. از نوای چکاوک اندر کوه کبک در رقص کردن آمد باز. سیف اسفرنگی (از انجمن آرا). رجوع به چغان و چغانه وچکاو شود. ، چغانه را نامند. (جهانگیری) (رشیدی). نام سازی که آن را چغان و چغانه نیز نامند: و رجوع به چغان وچغانه و چکاو شود، بعضی گویند پرنده ای است که آن را سرخاب میگویند. (برهان). نوعی از مرغ آبی است که آن را سرخاب نام است و به زبان هندی، نرآن را ’چکوا’ و ماده اش را ’چکوی’ گویند و عادت آن چنان است که نر و ماده به شب از هم جدا شوند و یک جا خواب نکنند. (جهانگیری) (رشیدی). نوعی از مرغابی که سرخاب نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکاو شود
همان چکوک است و آن مرغکی است چون گنجشک که به تازی قبره گویند. (از فرهنگ اسدی چ اقبال حاشیۀ ص 258). مرغکی باشد که آواز لطیف کند و گروهی چکاو و چکوک گویندش و به تازی قنبره باشد. (از فرهنگ اسدی حاشیۀ ص 258). مرغی باشد به بزرگی گنجشک و عربان قبره و ابوالملیح خوانند. (برهان). نام جانوری است پرنده که از گنجشک اندک بزرگتر و خوش آوازتر بود و آن را جل نیز گویند و به تازی قبره و ابوالملیح خوانند و در عراق آن را هوزه نامند. (جهانگیری). مرغی است از گنجشک اندک بزرگتر و خوش آواز بود و به هندی چندول گویند و تاج بر سر دارد و در عراق هوزه و بتازی قبره و ابوالملیح گویند. (رشیدی). نام مرغی است از گنجشک بزرگتر و تاج برسر دارد و آن را به عربی ابوالملیح و قبره میگویند. (انجمن آرا) (آنندراج). پرنده ای از گنجشک کمی بزرگتر و خوش آواز که به تازی قبره و ابوالملیح گویند. (ناظم الاطباء). قنبره. کاکلی. (در بعضی لهجه ها) چاوک. خول. چنوک. قُبّر و قنبره و قبره. صِفِرد. عُلعُل. عَلعال. عُلَعِل. (منتهی الارب). مرادف چاوک و چکاو و چکاوه و چکک و چکوک: هر چکاوک را رُسته زبر سر کلهی زاغ در باغ گرفته به یکی کنج پناه. منوچهری. تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان. امیر معزی (از جهانگیری). بنگر به هوا بر به چکاوک که چه گوید خیر و حسنت بادا خیرات و حسان را. سنایی. صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری نفیر فاخته و نغمۀ هزار آوا. خاقانی. نوای چکاوک به از بانگ رود برآورده با دشتبانان سرود. نظامی. به گوش اندرش از هوای تموز نوای چکاوک نیامد هنوز. نظامی. و رجوع به چاوک و چکاو و چکاوه و چکوک و قبره و ابوالملیح شود، نام نوایی است از موسیقی. (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نام لحنی و آهنگی از دستگاههای موسیقی ایرانی. پرده ای از موسیقی. چغان و چغانه و چکاو: زده به بزم تو رامشگران به دولت تو گهی چکاوک و گه راهوی گهی قالوس. منوچهری. نوا گرنوای چکاوک بود چو دشمن زند تیر ناوک بود. نظامی. از نوای چکاوک اندر کوه کبک در رقص کردن آمد باز. سیف اسفرنگی (از انجمن آرا). رجوع به چغان و چغانه وچکاو شود. ، چغانه را نامند. (جهانگیری) (رشیدی). نام سازی که آن را چغان و چغانه نیز نامند: و رجوع به چغان وچغانه و چکاو شود، بعضی گویند پرنده ای است که آن را سُرخاب میگویند. (برهان). نوعی از مرغ آبی است که آن را سرخاب نام است و به زبان هندی، نرآن را ’چکوا’ و ماده اش را ’چکوی’ گویند و عادت آن چنان است که نر و ماده به شب از هم جدا شوند و یک جا خواب نکنند. (جهانگیری) (رشیدی). نوعی از مرغابی که سرخاب نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکاو شود