کم گرداننده. کم کننده و نقصان دهنده: به مردی فزایندۀ عز مؤمن به شمشیر کاهندۀ کفر کافر. فرخی سیستانی. ، کم شونده. رو به کاهش گذارنده: گر فزونی نپذیرد جز کاهنده چه همی بایدت این چونین افزونی. ناصرخسرو. ، میرنده. مردنی. ناپایدار: همه دانش او راست ما بنده ایم که کاهنده و هم فزاینده ایم. فردوسی. رجوع به کاهش شود
کم گرداننده. کم کننده و نقصان دهنده: به مردی فزایندۀ عز مؤمن به شمشیر کاهندۀ کفر کافر. فرخی سیستانی. ، کم شونده. رو به کاهش گذارنده: گر فزونی نپذیرد جز کاهنده چه همی بایدت این چونین افزونی. ناصرخسرو. ، میرنده. مردنی. ناپایدار: همه دانش او راست ما بنده ایم که کاهنده و هم فزاینده ایم. فردوسی. رجوع به کاهش شود