جدول جو
جدول جو

معنی کانجلی - جستجوی لغت در جدول جو

کانجلی
موی پیچان، موی فر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شانلی
تصویر شانلی
(پسرانه)
پرافتخار، مشهور، شایان تحسین، دارای اعتبار و مقام و منزلت، شان (عربی) + لی (ترکی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانعلی
تصویر جانعلی
(پسرانه)
جان (بلند مرتبه) + علی (عربی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سانلی
تصویر سانلی
(دخترانه)
معروف، مشهور نامدار، معروف، نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانلی
تصویر جانلی
(پسرانه)
جان (فارسی) + لی (ترکی) جاندار، زنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کانایی
تصویر کانایی
نادانی، کودنی، برای مثال من سخن گویم تو کانایی کنی / هر زمانی دست بر دستی زنی (رودکی - ۵۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجیلی
تصویر انجیلی
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، آسوندار، انچیلو، انجیلو، توئی
فرهنگ فارسی عمید
کاکوتی، گیاهی است خوشبوی شبیه به سعتر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ءُ)
ایبراهم. شاعر انگلیسی متولد در لندن (1618- 1667 میلادی)
لغت نامه دهخدا
بلاهت، حماقت، نادانی و بیخردی:
نبیره که جنگ آورد با کیا
هم از ابلهی است و کاناییا،
فردوسی،
- کانایی کردن، خود رابه نادانی و بلاهت زدن، تظاهر به حماقت و بیخردی کردن:
من سخن گویم تو کانایی کنی
هر زمانی دست بر دستت زنی،
رودکی
لغت نامه دهخدا
مجمعالجزایری است متعلق به اسپانیا واقع در اقیانوس اطلس در سوی شمال غربی صحرای افریقا که 7273 کیلومتر وسعت و 793000 تن سکنه دارد، رجوع به قناری و خالدات شود
لغت نامه دهخدا
اسم هندی شونیز است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کامران، (آنندراج)، کامروا، کامیاب، برمراد و آرزو رسیده، طالب آمال و امانی:
اگر دادده باشی ای نامجوی
شوی بر همه آرزو کامجوی،
فردوسی،
امیران کامران، دلیران کامجوی
هزبران تیزچنگ، سواران کامکار،
فرخی،
شاد بادی بر هواها کامران و کامگار
شاه باشی بر زمانه کامجوی و کامران،
فرخی،
گرت غم نماید تو شو کامجوی
می آتش کن و غم بسوزان بر اوی،
اسدی،
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را،
سعدی،
رجوع به کامجو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ)
منسوب به کامجر. (لباب الانساب ج 2 ص 23)
لغت نامه دهخدا
کارجو، آنکه شغل خواهد، بیکاری که کار طلبد، کارجوینده، جویای کار، منهی:
بیامد چو نزدیک قیصر رسید
یکی کارجویش بره بر، بدید،
فردوسی،
بسی یاد کردند از آن کارجوی
به سال چهارم پدید آمد اوی،
فردوسی،
ابا هر هزاری یکی کارجوی
برفتی نگهداشتی کار اوی،
فردوسی،
چون بند کرددر تن پیدایی
این جان کار جوی نه پیدا را،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(دِ گُ)
جویندۀ نان، روزی طلب، گدا، گدائی کننده، طالب دنیا، (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
تو چون نامجوئی ز نانجوی بگسل
که جم را به مور اقتدائی نیابی،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ایل نانکلی، از ایلات اطراف تهران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111). از ایلات اطراف تهران و ساوه و زرند و قزوین است، در شهریار و غار مسکن دارند و چادر نشینند
لغت نامه دهخدا
(شَلُلْ حُ سَ)
دهی از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز، واقع در 48هزارگزی شمال ایذه. کوهستانی معتدل، و دارای 55تن سکنه است. آب از چشمه دارد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
به یونانی و به سریانی مصطکی ابیض است
لغت نامه دهخدا
منسوب به کابول، کابلی، کابلی، کاولی، کولی، لولی، رجوع به لغت لولی شود:
یک سیه رو دیو کابولی زنی
گشت بر شهزاده ناگه رهزنی،
مثنوی
لغت نامه دهخدا
(جَ)
ابراهیم بن معقل مکنی به ابواسحاق نسفی منسوب به سانجن. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
نسبت به سانجن است که از قرای نسف باشد. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است جزء دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه. واقع در 27 هزارگزی جنوب خاوری شاهین دژ و 7/5 هزارگزی شمال ارابه رو شاهین دژ به تکاب. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل و سالم. دارای 199 تن سکنه که سنی مذهب و کردزبانند. آب آنجا از چشمه سار و محصول غلات و بادام و کرچک است. اهالی با کشاورزی و گله داری گذران می کنند و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درختی از تیره انجیلی ها که در جنگلهای شمال ایران وجود دارد. تو. توی. توئی آسوندار. (فرهنگ فارسی معین). درخت انجیلی تا اندازه ای سایه پسند است. جست فراوان میدهد ولی جستهای آن بهم جوش میخورند و چوب آن ارزش صنعتی خود را از دست میدهد. توانایی جوش خوردن شاخه های این درخت چنان است که با درختان دیگرنیز که نزدیک او روییده باشند گاهی جوش میخورد. چوب انجیلی بسیار سخت و دارای الیافی فشرده است از اینرو آنرا چوب آهن نیز مینامند. برای ساختن پایه های پل و ستون و قسمتهایی از ساختمانهای بندری و غیره که درداخل آب یا خاک مرطوب باید نصب شود مصرف میشود. از چوب انجیلی عصا، چوب سیگار، میانۀ قلیان و جز آن میسازند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 صص 182- 185) ، تنها شدن. انفراد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
کارنگی (آندریو) (1835- 1919 میلادی) صاحب مؤسسات معروف آمریکایی. وی مؤسسه ای بنام ’مؤسسۀ کارنجی’، ایجاد کرد و هدف آن یاری بامور فرهنگی و خیریۀ اقطار جهان بود. در تاریخ ایران باستان آمده: عده ای از متخصصین آمریکائی آن در سال (1904 میلادی). شهر قدیم ’آنائو’، واقع در 14هزارگزی عشق آباد را که تراکمه ’الو’ نامند، حفر کرده و نظر داده اند که قدمت این شهر به سه الی چهار هزار سال قبل از میلاد میرسد. (ازتاریخ ایران باستان چ 2 ص 2643)
لغت نامه دهخدا
منسوب به کلنجر. از مردم کلنجر اهل کلنجر، نوعی انگور سیاه و شیرین که در هرات بعمل میاید (و شاید اصل آن از کلنجر بود) : و از آن (انگور هرات) دو نوع است که در هیچ ناحیت ربع مسکون یافته نشود: یکی پرنیان و دوم کلنجری تنک پوست خرد تکس بسیار آب گویی که در او اجزاء ارضی نیست از کلنجری خوشه ای پنج من و هر دانه ای پنج در مسنگ بیاید سیاه چون قیر و شیرین چون شکر و ازش بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که دروست)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کابول ب کابلی} یک سیه رو دیو کابولی زنی گشت بر شهزاده ناگه رهزنی) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانایی
تصویر کانایی
حماقت، نادانی و بیخردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارجوی
تصویر کارجوی
جویای کار، بیکاری که کار طلبد
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره انجیلی ها که در جنگلهای شمالی ایران وجود دارد توتوی توئی آسوندار. امبورتل انجول. منسوب به انجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرانجی
تصویر کرانجی
((کَ))
کناره گیر. نقیض میانجی
فرهنگ فارسی معین
بلاهت، حمق، نادانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کنجد
فرهنگ گویش مازندرانی
تفاله ی کنجد یا هر چیزی شبیه آن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام درختی جنگلی با نام علمی erisca arrotia
فرهنگ گویش مازندرانی