نعت فاعلی از کمون بمعنی پوشیده شدن. پنهان. پوشیده شونده. (از فرهنگ نظام) (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : شکر و شکایت و توقع والتماس که از جانبین در ضمایر و سرائر کامن است بمشافهه بمسامع یکدیگر رسانید. (ترجمه تاریخ یمینی). فایدۀ هر ظاهری خود باطن است همچو نفع اندر دواها کامن است. مولوی
نعت فاعلی از کمون بمعنی پوشیده شدن. پنهان. پوشیده شونده. (از فرهنگ نظام) (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : شکر و شکایت و توقع والتماس که از جانبین در ضمایر و سرائر کامن است بمشافهه بمسامع یکدیگر رسانید. (ترجمه تاریخ یمینی). فایدۀ هر ظاهری خود باطن است همچو نفع اندر دواها کامن است. مولوی
عهده دار غرامت، کفیل، ملتزم، در علم حقوق کسی که می پذیرد بدهکار یا گناهکار را در موقع معیّن به دادگاه تحویل دهد، نوعی وسیلۀ دکمه مانند در برخی وسایل، به ویژه در نوعی چاقو ضامن آهو: لقب امام رضا (ع) ضامن درک: در علم حقوق کسی که بپذیرد که هرگاه عیب و نقص یا ایرادی در کالای فروخته شده پیدا شد از عهدۀ خسارت خریدار برآید
عهده دار غرامت، کفیل، ملتزم، در علم حقوق کسی که می پذیرد بدهکار یا گناهکار را در موقع معیّن به دادگاه تحویل دهد، نوعی وسیلۀ دکمه مانند در برخی وسایل، به ویژه در نوعی چاقو ضامن آهو: لقب امام رضا (ع) ضامن دَرَک: در علم حقوق کسی که بپذیرد که هرگاه عیب و نقص یا ایرادی در کالای فروخته شده پیدا شد از عهدۀ خسارت خریدار برآید
قسمت پایین لباس، پایین جامه، پایین پیراهن و قبا و پالتو و مانند آن در قسمت جلو، برای مثال تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ - ۲۰۰) نوعی لباس زنانه که قسمت پایین آن آزاد است و از کمر به پایین را می پوشاند، کنایه از حاشیه و کناره و دنبالۀ چیزی مثلاً دامن کوه، دامن صحرا، دامن باغ، دامن گلزار دامن افشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، کنایه از اعراض کردن، روگرداندن از کسی یا چیزی، به حرکت درآوردن دامن از هر سو، تکان دادن دامن، برای مثال در حسرت آنم که سر و مال به یک بار / در دامنش افشانم و دامن نفشاند (سعدی۲ - ۴۱۵) ، دامن مفشان از من خاکی که پس از من / زاین در نتواند که برد باد غبارم (حافظ - ۶۵۶) دامن افشردن: درهم پیچیدن و گرد کردن دامن، فشردن دامن دامن برافشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، اعراض کردن، روگرداندن، دامن افشاندن دامن برچیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، برای مثال دامن اندرچین بساط احتشام کس مبین / گردن اندرکش قفای امتحان کس مخور (خاقانی - ۷۷۶) دامن برگرفتن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامن برچیدن دامن چیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامن برچیدن دامن درچیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامن برچیدن دامن درکشیدن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن، اعراض کردن، پرهیز کردن، خود را جمع کردن و کنار رفتن دامن زدن: باد زدن آتش یا چیز دیگر را با دامن خود، کنایه از مشتعل ساختن آتش فتنه و اختلاف دامن کشیدن: دامن بر زمین کشیدن هنگام رفتن، کنایه از راه رفتن با ناز و تکبر، کنایه از اعراض کردن و خود را از کسی یا چیزی دور داشتن دامن فشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، اعراض کردن، روگرداندن، دامن افشاندن دامن فشردن: درهم پیچیدن و گرد کردن دامن، فشردن دامن، دامن افشردن
قسمت پایین لباس، پایین جامه، پایین پیراهن و قبا و پالتو و مانند آن در قسمت جلو، برای مِثال تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ - ۲۰۰) نوعی لباس زنانه که قسمت پایین آن آزاد است و از کمر به پایین را می پوشاند، کنایه از حاشیه و کناره و دنبالۀ چیزی مثلاً دامن کوه، دامن صحرا، دامن باغ، دامن گلزار دامَن افشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، کنایه از اعراض کردن، روگرداندن از کسی یا چیزی، به حرکت درآوردن دامن از هر سو، تکان دادن دامن، برای مِثال در حسرت آنم که سر و مال به یک بار / در دامنش افشانم و دامن نفشاند (سعدی۲ - ۴۱۵) ، دامن مفشان از منِ خاکی که پس از من / زاین در نتواند که بَرَد باد غبارم (حافظ - ۶۵۶) دامَن افشردن: درهم پیچیدن و گرد کردن دامن، فشردن دامن دامَن برافشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، اعراض کردن، روگرداندن، دامَن افشاندن دامَن برچیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، برای مِثال دامن اندرچین بساط احتشام کس مبین / گردن اندرکش قفای امتحان کس مخور (خاقانی - ۷۷۶) دامَن برگرفتن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامَن برچیدن دامَن چیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامَن برچیدن دامَن درچیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامَن برچیدن دامَن درکشیدن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن، اعراض کردن، پرهیز کردن، خود را جمع کردن و کنار رفتن دامَن زدن: باد زدن آتش یا چیز دیگر را با دامن خود، کنایه از مشتعل ساختن آتش فتنه و اختلاف دامَن کشیدن: دامن بر زمین کشیدن هنگام رفتن، کنایه از راه رفتن با ناز و تکبر، کنایه از اعراض کردن و خود را از کسی یا چیزی دور داشتن دامَن فشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، اعراض کردن، روگرداندن، دامَن افشاندن دامَن فشردن: درهم پیچیدن و گرد کردن دامن، فشردن دامن، دامن افشردن
جمع واژۀ مکمن که به معنی جای پوشیده شدن است. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ مکمن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : آنچه در طی مکامن غیب پنهان است... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 267). بر مکامن مکر او متجاسرگونه می گذرم. (مرزبان نامه، ایضاً ص 143). لشکر ما... بر مدارج و مکامن راهها وقوف ندارند. (مرزبان نامه، ایضاً ص 182). حرامیان جهت آن حرام ریزه در مکامن عقاب چون عقاب گرسنه دهان گشاده. (نفثه المصدور چ یزدگردی ص 11). در مکامن خلوات حدیث استیلا واستعلای او درمی دادند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مکمن شود
جَمعِ واژۀ مکمن که به معنی جای پوشیده شدن است. (غیاث) (آنندراج). جَمعِ واژۀ مَکمَن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : آنچه در طی مکامن غیب پنهان است... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 267). بر مکامن مکر او متجاسرگونه می گذرم. (مرزبان نامه، ایضاً ص 143). لشکر ما... بر مدارج و مکامن راهها وقوف ندارند. (مرزبان نامه، ایضاً ص 182). حرامیان جهت آن حرام ریزه در مکامن عقاب چون عقاب گرسنه دهان گشاده. (نفثه المصدور چ یزدگردی ص 11). در مکامن خلوات حدیث استیلا واستعلای او درمی دادند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مکمن شود
نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی
نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی
منسوب به کام یا استخوان کامی. استخوانی است زوج که از دو صفحه تشکیل شده: یکی قایم و دیگری افقی که باطرف مقابل مفصل شده و همچنین با کنار های خلقی زواید کامی فک اعلی نیز مفصل میشود و در نتیجه اسکلت دهان را تشکیل میدهند. صفحه قایم استخوان کامی در تشکیل جدار خارجی حفره های بینی شرکت دارد و از یک طرف با سطح داخلی فک اعلی و از طرف دیگر با زایده رجلی شب پره مفصل میشود
منسوب به کام یا استخوان کامی. استخوانی است زوج که از دو صفحه تشکیل شده: یکی قایم و دیگری افقی که باطرف مقابل مفصل شده و همچنین با کنار های خلقی زواید کامی فک اعلی نیز مفصل میشود و در نتیجه اسکلت دهان را تشکیل میدهند. صفحه قایم استخوان کامی در تشکیل جدار خارجی حفره های بینی شرکت دارد و از یک طرف با سطح داخلی فک اعلی و از طرف دیگر با زایده رجلی شب پره مفصل میشود