جدول جو
جدول جو

معنی کامل - جستجوی لغت در جدول جو

کامل
(پسرانه)
بی عیب، بی نقص
تصویری از کامل
تصویر کامل
فرهنگ نامهای ایرانی
کامل
تمام، مقابل ناقص، جمع کمله، بی عیب و نقص، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن «متفاعلن متفاعلن متفاعلن»
تصویری از کامل
تصویر کامل
فرهنگ فارسی عمید
کامل
(مِ)
الشیخ کامل القصاب. از پیشوایان استقلال سوریه است. (1373- 1290 ه. ق). رجوع به محمد کامل بن احمد بن عبدالقادر شود
لغت نامه دهخدا
کامل
(مِ)
محمد... الخلعی. موسیقی دان مصری. ’موسیقی شرقی’ و ’نیل الامانی فی ضروب الاغانی’ از تألیفات اوست. صدای دلکشی داشت و عود می نواخت و در قاهره وفات یافت (1292-1357 ه. ق.). رجوع به محمد کامل در اعلام زرکلی شود
سلیمان الخوری عیسی. او راست ’الحاجیات و الکمالیات’ که شامل سخنرانی او در شهر حمص به سال 1908 است. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1943). رجوع به سلیمان الخوری عیسی شود
اباصالح بن مظفر. او کسی است که ابومسلم پس از تسخیر بلاد خراسان او را مأمور وصول خراج و متصدی بیت المال نمود. رجوع به ص 56 و ص 63 الوزراء و الکتاب شود
بهاءالدوله عبدالله خان از نواب هند و بیت زیر از اوست:
گذشت عمر که گرد سر تو میگردم
هنوز گردش من گرد خاطر تو نگشت.
(قاموس الاعلام ترکی)
ملک... شعبان محمد بن قلاوون. رجوع به الملک الکامل در لغتنامه و شعبان (الکامل) ابن محمد (الناصر) در اعلام زرکلی شود
الملک کامل، ابوبکر محمد بن عبدالله (682ه. ق.). (معجم الانساب ج 1 ص 154). رجوع به ابوبکر و محمد بن عبدالله شود
کامل ابن عکرمه. او کسی است که مسروحی از شعرای عرب راجع به او شعر دارد. رجوع به صفحه 148 ج 3 البیان والتبین شود
لغت نامه دهخدا
کامل
(مِ)
نام اسب میمون بن موسی مری، نام اسب قادبن منذر ضبی، نام اسب هلقام کلبی، نام اسب خوفران بن شریف، نام اسب سنان بن ابی حارثه، نام اسب زیدالفوارس ضبی، نام اسب شیبان نهدی، نام اسب زیدالخیل طایی. (منتهی الارب) ، نام چند اسب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کامل
(مِ)
تمام. ج، کمله. یقال هو کامل و هم کمله. (منتهی الارب) (آنندراج). اسم فاعل بمعنی تمام. (از اقرب الموارد). کمل. (از اقرب الموارد). رجوع به کمل شود. کمیل. (اقرب الموارد) (تاج العروس). رجوع به کمیل شود. صحیح. (از ناظم الاطباء). درست و راست شده، مقابل ناقص. (از فرهنگ نظام). بی کسر و نقصان. تمام. ج، کمّل. (از ناظم الاطباء). تمام. (فرهنگ نظام). درست. مکمل. مکمله. وفی. مستغرق. وافی. مطبق. مطبقه. فارغ. فارغه. مفروغ. مفروغه. نافذ. مقضی. مقضیه. (یادداشت مؤلف) :
ترا کامل همی دیدم به هر کار
ولیکن نیستی در عشق کامل.
منوچهری.
یکی شعر تو شاعرتر ز حسان
یکی لفظ تو کامل تر ز کامل.
منوچهری.
خواندن بی معنی نپسندیی
گر خردت کامل ووافیستی.
ناصرخسرو.
ناقص محتاج را کمال که بخشد
جز گهر بی نیاز ساکن کامل.
ناصرخسرو.
و کاملی که دست نقصان دامن جلال او نگیرد. (سندبادنامه ص 2). دانش کامل آن است که اهل دانش پسندد. (مرزبان نامه).
تا باطنم از شربت تو نقص نپذرفت
حقا که نشد ظاهرم از فایده کامل.
سنایی (دیوان، چ مدرس رضوی، ص 357).
ای ز احتلام تیغت فرزند ملک بالغ
وی ز احترام کلکت نو عهد شرع کامل.
اثیرالدین اخسیکتی.
ظل ظلیل دارد ملکی بسیط وافر
عزم سریع وانگه نفسی شریف کامل.
سلمان ساوجی.
عاقل کامل، تأمل در این حکایت کند. (کلیله و دمنه). و به همت بلند و عقل کامل برزویه واثق گشتند. (کلیله و دمنه).
دولت از خادم و زن چون طلبم
کاملم میل به نقصان چکنم.
خاقانی.
هر کز ره نقص دید در خود
کامل تر اهل دین شمارش.
خاقانی.
بدشان بهتر از همه نیکان
نیکشان از فرشته کاملتر.
خاقانی.
لاجرم مرد عاقل کامل
ننهد بر حیات دنیا دل.
سعدی (گلستان).
دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم و عادل.
حافظ.
، پر. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام) ، سراسر، فاضل و عالم و دانا. (ناظم الاطباء). رجل کامل، جامعالمناقب. (اقرب الموارد) :
نه معن زائده معطی بود نه حاتم طی
نه قس ساعده کامل بود نه قیس خطیم.
ادیب صابر.
، نام بحری از بحور عروض که هر مصرع آن با سه متفاعلن تقطیع شود. (از المعجم چ قزوینی ص 61). بحر خامس از بحور عروض و وزن آن شش متفاعلن است. (تاج العروس). نام بحری از بحور عروض که در آن به شش متفاعلن بیت تمام شود. (آنندراج). نام بحری است از عروض که هر مصرعش با سه یا چهار متفاعلن تقطیع میشود. (فرهنگ نظام). نام بحری است از نوزده بحور اشعار. (غیاث) :
چه کند شمن چو جدا شود شمن از صنم
بجز آنکه روز و شبان نشسته بودبغم.
(ازالمعجم ص 61).
بحری از بحور عروض که در آن به شش متفاعلن بیت تمام شود. کقوله:
عفت الدیار محلها فمقامها
بمنی تاءبّد غولها فرجامها.
(منتهی الارب).
نزد عروضیان نام بحری از بحور مختصه به عرب است و آن شش بار متفاعلن است. (کشاف اصطلاحات فنون از عنوان الشرف) ، کامل (تسهیم...) اصطلاحی است در جانورشناسی. رجوع به تسهیم کامل در همین لغت نامه شود. (جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 148) ، در شرح کلمهالسین (آخر مقالۀ سوم) آرد که نام موجودی است که آنچه شایستۀ اوست بالفعل او را حاصل باشد چنانکه کلمه کامل بعضی شرطدیگری کرده اند که کمالات او هم باید از ناحیۀ وجود خود باشد نه به اسباب و علل دیگر خارجی و با توجه به این شرط تام و کامل، در جهان وجود بجز خدا نخواهد بود. و چنانکه شرط اخیر را حذف نمائیم عقول مفارقه هم تام و کامل خواهند بود و فوق التمام و الکمال آن باشد که کمالات دیگران هم از او باشد. رجوع به تمام شود
لغت نامه دهخدا
کامل
تمام، بی نقص
تصویری از کامل
تصویر کامل
فرهنگ لغت هوشیار
کامل
((مِ))
درست، بی نقص، فاضل، دانا
تصویری از کامل
تصویر کامل
فرهنگ فارسی معین
کامل
آرسته، اسپور، بونده، رسا
تصویری از کامل
تصویر کامل
فرهنگ واژه فارسی سره
کامل
تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک، بی عیب، بی نقص، پر، خردمند، دانا، عالم، فاضل، جاافتاده، مسن
متضاد: ناقص
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کامل
مكتملٌ
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به عربی
کامل
Complete, Perfect, Consummate, Exhaustive, Total, Utter, Whole
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کامل
complet, consommé, exhaustif, parfait, total, absolu, entier
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کامل
completo, consumado, exhaustivo, perfecto, total, absoluto
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کامل
completo, consumado, exaustivo, perfeito, total, absoluto, inteiro
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کامل
vollständig, vollendet, erschöpfend, perfekt, total, völlig, ganz
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به آلمانی
کامل
kompletny, doskonały, wyczerpujący, całkowity, absolutny, cały
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به لهستانی
کامل
полный , совершенный , исчерпывающий , общий , целый
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به روسی
کامل
کامل
دیکشنری اردو به فارسی
کامل
مکمل , جامع , کامل
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به اردو
کامل
সম্পূর্ণ , পরিপূর্ণ , ব্যাপক , নিখুঁত , পূর্ণ , সম্পূর্ণ , পুরো
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به بنگالی
کامل
สมบูรณ์ , สมบูรณ์แบบ , ครอบคลุม , สมบูรณ์แบบ , ทั้งหมด , สมบูรณ์ , ทั้งหมด
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به تایلندی
کامل
kamili, kamilifu
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کامل
tam, mükemmel, kapsamlı, bütün
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کامل
完全な , 完全な , 詳細な , 完璧な , 完全な
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کامل
完整的 , 完美的 , 详尽的 , 完全的
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به چینی
کامل
שלם , מקיף , מוּשלָם , כולל , מוחלט
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به عبری
کامل
повний , досконалий , всебічний , загальний , абсолютний , цілий
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کامل
lengkap, sempurna, menyeluruh, total, mutlak, seluruh
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کامل
पूर्ण , व्यापक , उत्तम , पूर्ण , सम्पूर्ण
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به هندی
کامل
compleet, volmaakt, uitputtend, perfect, totaal, absoluut, geheel
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به هلندی
کامل
completo, consumato, esaustivo, perfetto, totale, assoluto, intero
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کامل
완전한 , 완벽한 , 철저한 , 완벽한 , 전체의 , 전체의
تصویری از کامل
تصویر کامل
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامله
تصویر کامله
(دخترانه)
مؤنث کامل، بی عیب، بی نقص
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
سراسر
فرهنگ واژه فارسی سره