کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود. (فرهنگ نظام). مقابل کام کش. (از آنندراج). برخورنده و متمتع. (ناظم الاطباء). کامیاب. کامران. نیکبخت. پیروز: خجسته بادت و فرخنده و مبارک باد نواز و خلعت و تشریف شاه کامروا. ؟ خدایگان جهان شادکام و کامروا کمینه چاکر بر درگهش دو صدهوشنگ. فرخی. دل من چون رعیتی است مطیع عشق چون پادشاه کامرواست. فرخی. بدولت و سپه و ملک خویش کامروا ز نعمت و ز تن و جان خویش برخوردار. فرخی. جاودان شاد زیاد آن ملک کامروا لشکرش بیعدد و مملکتش بی انداز. فرخی. همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد و اولیاش منصور و اعداش مقهور سلطان معظم فرخ زاد فرزند این پادشاه بزرگ کامروا و کامکار و برخوردار از ملک و جوانی... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109). شاه مسعود براهیم که در ملک جهان خسرو نافذحکم و ملک کامرواست. مسعودسعد. - کامروا بودن، بر مراد و آرزو کامیاب بودن. پیروز و موفق بسر بردن. در عیش و عشرت زیستن: از آن پس دژ و گنج ومردم تراست برین نامور بوم کامت رواست. فردوسی. دلشاد زی و کامروا باش و ظفریاب بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار. فرخی. کامروا باد و نرم گشته مر او را چرخ ستمکاره و زمانۀ وارون. فرخی. دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار. فرخی. پاینده باد و کامروا باد و شاد باد آن شادیی که میل ندارد بهیچ غم. فرخی. دل آنجا گراید که کامش رواست خوش آنجاست گیتی، که دل را هواست. اسدی. بزرجمهر بامداد بخدمت خسرو شتافتی و او را گفتی: ’سحرخیز باش تا کامروا باشی’. (مرزبان نامه). در روزگار کامروا باد و شادخوار شاه ملوک، صدر سلاطین روزگار. مختاری
کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود. (فرهنگ نظام). مقابل کام کش. (از آنندراج). برخورنده و متمتع. (ناظم الاطباء). کامیاب. کامران. نیکبخت. پیروز: خجسته بادت و فرخنده و مبارک باد نواز و خلعت و تشریف شاه کامروا. ؟ خدایگان جهان شادکام و کامروا کمینه چاکر بر درگهش دو صدهوشنگ. فرخی. دل من چون رعیتی است مطیع عشق چون پادشاه کامرواست. فرخی. بدولت و سپه و ملک خویش کامروا ز نعمت و ز تن و جان خویش برخوردار. فرخی. جاودان شاد زیاد آن ملک کامروا لشکرش بیعدد و مملکتش بی انداز. فرخی. همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد و اولیاش منصور و اعداش مقهور سلطان معظم فرخ زاد فرزند این پادشاه بزرگ کامروا و کامکار و برخوردار از ملک و جوانی... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109). شاه مسعود براهیم که در ملک جهان خسرو نافذحکم و ملک کامرواست. مسعودسعد. - کامروا بودن، بر مراد و آرزو کامیاب بودن. پیروز و موفق بسر بردن. در عیش و عشرت زیستن: از آن پس دژ و گنج ومردم تراست برین نامور بوم کامت رواست. فردوسی. دلشاد زی و کامروا باش و ظفریاب بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار. فرخی. کامروا باد و نرم گشته مر او را چرخ ستمکاره و زمانۀ وارون. فرخی. دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار. فرخی. پاینده باد و کامروا باد و شاد باد آن شادیی که میل ندارد بهیچ غم. فرخی. دل آنجا گراید که کامش رواست خوش آنجاست گیتی، که دل را هواست. اسدی. بزرجمهر بامداد بخدمت خسرو شتافتی و او را گفتی: ’سحرخیز باش تا کامروا باشی’. (مرزبان نامه). در روزگار کامروا باد و شادخوار شاه ملوک، صدر سلاطین روزگار. مختاری
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
دهی است از دهستان سه قلعه بخش حومه شهرستان فردوس واقع در 43هزارگزی خاوری فردوس سر راه شوسۀ عمومی معدن به فردوس. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر است. دارای 418 تن سکنه میباشد و فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آن عبارت از غلات، پنبه، زیره، ارزن میباشد. اهالی به کشاورزی، قالی بافی گذران میکنند راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) : در شهور سنۀ اربع و عشرین و ستماءه که غیاث الدین عوضی به طرف بلاد کامرود رفته بود. (حبیب السیر چ تهران ص 416)
دهی است از دهستان سه قلعه بخش حومه شهرستان فردوس واقع در 43هزارگزی خاوری فردوس سر راه شوسۀ عمومی معدن به فردوس. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر است. دارای 418 تن سکنه میباشد و فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آن عبارت از غلات، پنبه، زیره، ارزن میباشد. اهالی به کشاورزی، قالی بافی گذران میکنند راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) : در شهور سنۀ اربع و عشرین و ستماءه که غیاث الدین عوضی به طرف بلاد کامرود رفته بود. (حبیب السیر چ تهران ص 416)
تمتع. کامیابی و برخورداری و رسیدن به آرزو. (ناظم الاطباء). پیروزی و غلبه و خوشبختی: شادیش باد وکامروایی و مهتری پایندگی سعادت و پیوستگی ظفر. فرخی. بی خدمت و بی جهد به نزد ملک شرق کس را نبود مرتبت و کامروایی. منوچهری. نی، گوشه و کنجی و کتابی بر عاقل بهترز بسی گنج و بسی کامروایی. انوری
تمتع. کامیابی و برخورداری و رسیدن به آرزو. (ناظم الاطباء). پیروزی و غلبه و خوشبختی: شادیش باد وکامروایی و مهتری پایندگی سعادت و پیوستگی ظفر. فرخی. بی خدمت و بی جهد به نزد ملک شرق کس را نبود مرتبت و کامروایی. منوچهری. نی، گوشه و کنجی و کتابی بر عاقل بهترز بسی گنج و بسی کامروایی. انوری
نام ولایتی است به اقصای بنگاله که ملک مشرقی هندوستان است. (غیاث). یا کامروپ. آسام. در جنوب تبت و سرحدات شمال شرقی هند. نام شهری است مابین بنگاله و ختا و در آن شهر نیز مانند کامته ساحران و جادوگران بسیارند و گویند رای و پادشاه آنجا نیز ساحراست. (برهان). آقای دکتر معین در حاشیۀ برهان می نویسد: ’چنین نامی در معجم البلدان و نخبهالدهر و حدودالعالم و غیره دیده نشد و ظاهراً مصحف ’کامرد’ که موضعی است در حوالی بلخ
نام ولایتی است به اقصای بنگاله که ملک مشرقی هندوستان است. (غیاث). یا کامروپ. آسام. در جنوب تبت و سرحدات شمال شرقی هند. نام شهری است مابین بنگاله و ختا و در آن شهر نیز مانند کامته ساحران و جادوگران بسیارند و گویند رای و پادشاه آنجا نیز ساحراست. (برهان). آقای دکتر معین در حاشیۀ برهان می نویسد: ’چنین نامی در معجم البلدان و نخبهالدهر و حدودالعالم و غیره دیده نشد و ظاهراً مصحف ’کامرد’ که موضعی است در حوالی بلخ
نخهای سست پشمین یا پنبه ای که زنان با قلاب بدان جامه بافند. (یادداشت مؤلف). ظاهراً از کلمه کانوس انگلیسی که آنهم از کلمه کانابیس لاتینی مأخوذ است گرفته شده و بسبب قرب مخرج تلفظ نون و میم در زبان فارسی کاموا و کانوا هر دو بکار میرود. (از فرهنگ نظام) (وبستر)
نخهای سست پشمین یا پنبه ای که زنان با قلاب بدان جامه بافند. (یادداشت مؤلف). ظاهراً از کلمه کانوس انگلیسی که آنهم از کلمه کانابیس لاتینی مأخوذ است گرفته شده و بسبب قرب مخرج تلفظ نون و میم در زبان فارسی کاموا و کانوا هر دو بکار میرود. (از فرهنگ نظام) (وبستر)
جورج. استاد زبانهای خاوری در دانشگاه شیکاگو که کتاب ’تاریخ باستانی ایران’ مؤلف به سال 1935 میلادی از اوست. (حاشیۀ ص 16 کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او)
جورج. استاد زبانهای خاوری در دانشگاه شیکاگو که کتاب ’تاریخ باستانی ایران’ مؤلف به سال 1935 میلادی از اوست. (حاشیۀ ص 16 کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او)