نام ولایتی است به اقصای بنگاله که ملک مشرقی هندوستان است. (غیاث). یا کامروپ. آسام. در جنوب تبت و سرحدات شمال شرقی هند. نام شهری است مابین بنگاله و ختا و در آن شهر نیز مانند کامته ساحران و جادوگران بسیارند و گویند رای و پادشاه آنجا نیز ساحراست. (برهان). آقای دکتر معین در حاشیۀ برهان می نویسد: ’چنین نامی در معجم البلدان و نخبهالدهر و حدودالعالم و غیره دیده نشد و ظاهراً مصحف ’کامرد’ که موضعی است در حوالی بلخ
نام ولایتی است به اقصای بنگاله که ملک مشرقی هندوستان است. (غیاث). یا کامروپ. آسام. در جنوب تبت و سرحدات شمال شرقی هند. نام شهری است مابین بنگاله و ختا و در آن شهر نیز مانند کامته ساحران و جادوگران بسیارند و گویند رای و پادشاه آنجا نیز ساحراست. (برهان). آقای دکتر معین در حاشیۀ برهان می نویسد: ’چنین نامی در معجم البلدان و نخبهالدهر و حدودالعالم و غیره دیده نشد و ظاهراً مصحف ’کامرد’ که موضعی است در حوالی بلخ
نوعی کرک است که در ترکی کامی گویند، (شعوری ج 2 ص 256) : درخور ریش سفیدست چو شیخان کامو وان سیه بره سیه ریش بخاطر میدار، نظام قاری (دیوان البسه ص 12)، یکی دو اند بکامو که زود بشتابی چه گر بشانه کنی مو چه گر کلت بر سر، نظام قاری (دیوان البسه ص 18)، پیش بعضی خارپشت و قاقم است درنظر یکسان و کامو و بره، نظام قاری (دیوان البسه ص 25)، بکامو یقۀ قاقم چنانست که دوزی وصله بر کاسر ز کتان، نظام قاری (دیوان البسه ص 120)، ، قسم مخصوصی از چرم، (ناظم الاطباء)
نوعی کرک است که در ترکی کامی گویند، (شعوری ج 2 ص 256) : درخور ریش سفیدست چو شیخان کامو وان سیه بره سیه ریش بخاطر میدار، نظام قاری (دیوان البسه ص 12)، یکی دو اند بکامو که زود بشتابی چه گر بشانه کنی مو چه گر کلت بر سر، نظام قاری (دیوان البسه ص 18)، پیش بعضی خارپشت و قاقم است درنظر یکسان و کامو و بره، نظام قاری (دیوان البسه ص 25)، بکامو یقۀ قاقم چنانست که دوزی وصله بر کاسر ز کتان، نظام قاری (دیوان البسه ص 120)، ، قسم مخصوصی از چرم، (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان جوشقان بخش مسیمۀشهرستان کاشان، واقع در 26 هزارگزی شمال خاور مسیمه، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و 1900 تن سکنه دارد از 29 رشته قنات با مزارع و در بهار از رودخانه کپرکن مشروب میشود، محصول آن عبارت است از: غلات، لبنیات، میوه جات، اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و عده ای نیز به کارگری به طهران میروند، از صنایع دستی زنان چادرشب و کرباس بافی است، یک دبستان و شش باب دکان و یک راه فرعی به مسیمه دارد، چندین مزرعه جزو این آبادی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان جوشقان بخش مسیمۀشهرستان کاشان، واقع در 26 هزارگزی شمال خاور مسیمه، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و 1900 تن سکنه دارد از 29 رشته قنات با مزارع و در بهار از رودخانه کپرکن مشروب میشود، محصول آن عبارت است از: غلات، لبنیات، میوه جات، اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و عده ای نیز به کارگری به طهران میروند، از صنایع دستی زنان چادرشب و کرباس بافی است، یک دبستان و شش باب دکان و یک راه فرعی به مسیمه دارد، چندین مزرعه جزو این آبادی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
کامیاب و فیروزمند. بهره مند و بختیار. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). کامیاب. کامروا. (شعوری ج 2 ص 238) : بسکه با لطف و کرم شد نامور در جهان نبود نظیرش کامور. میرنظمی (از آنندراج). در فرهنگ ناظم الاطباء معنی موافق آرزو، بر حسب میل نیز دارد، اما ظاهراً استوار نیست و کاموری باید بدین معنی باشد. رجوع بکاموری شود
کامیاب و فیروزمند. بهره مند و بختیار. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). کامیاب. کامروا. (شعوری ج 2 ص 238) : بسکه با لطف و کرم شد نامور در جهان نبود نظیرش کامور. میرنظمی (از آنندراج). در فرهنگ ناظم الاطباء معنی موافق آرزو، بر حسب میل نیز دارد، اما ظاهراً استوار نیست و کاموری باید بدین معنی باشد. رجوع بکاموری شود
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول در 58هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و 4 هزارگزی شمال راه آهن اهواز به تهران واقع است. کوهستانی و گرمسیر و مالاریائی است. تعداد سکنۀ آن 400 تن است آبش از چشمه تأمین میشود. محصولاتش عبارت از غلات و شغل اهالی آن زراعت و ازصنایع دستی قالیبافی معمول است. ساکنین آن از طایقۀ عشایر لر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول در 58هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و 4 هزارگزی شمال راه آهن اهواز به تهران واقع است. کوهستانی و گرمسیر و مالاریائی است. تعداد سکنۀ آن 400 تن است آبش از چشمه تأمین میشود. محصولاتش عبارت از غلات و شغل اهالی آن زراعت و ازصنایع دستی قالیبافی معمول است. ساکنین آن از طایقۀ عشایر لر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود. (فرهنگ نظام). مقابل کام کش. (از آنندراج). برخورنده و متمتع. (ناظم الاطباء). کامیاب. کامران. نیکبخت. پیروز: خجسته بادت و فرخنده و مبارک باد نواز و خلعت و تشریف شاه کامروا. ؟ خدایگان جهان شادکام و کامروا کمینه چاکر بر درگهش دو صدهوشنگ. فرخی. دل من چون رعیتی است مطیع عشق چون پادشاه کامرواست. فرخی. بدولت و سپه و ملک خویش کامروا ز نعمت و ز تن و جان خویش برخوردار. فرخی. جاودان شاد زیاد آن ملک کامروا لشکرش بیعدد و مملکتش بی انداز. فرخی. همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد و اولیاش منصور و اعداش مقهور سلطان معظم فرخ زاد فرزند این پادشاه بزرگ کامروا و کامکار و برخوردار از ملک و جوانی... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109). شاه مسعود براهیم که در ملک جهان خسرو نافذحکم و ملک کامرواست. مسعودسعد. - کامروا بودن، بر مراد و آرزو کامیاب بودن. پیروز و موفق بسر بردن. در عیش و عشرت زیستن: از آن پس دژ و گنج ومردم تراست برین نامور بوم کامت رواست. فردوسی. دلشاد زی و کامروا باش و ظفریاب بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار. فرخی. کامروا باد و نرم گشته مر او را چرخ ستمکاره و زمانۀ وارون. فرخی. دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار. فرخی. پاینده باد و کامروا باد و شاد باد آن شادیی که میل ندارد بهیچ غم. فرخی. دل آنجا گراید که کامش رواست خوش آنجاست گیتی، که دل را هواست. اسدی. بزرجمهر بامداد بخدمت خسرو شتافتی و او را گفتی: ’سحرخیز باش تا کامروا باشی’. (مرزبان نامه). در روزگار کامروا باد و شادخوار شاه ملوک، صدر سلاطین روزگار. مختاری
کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود. (فرهنگ نظام). مقابل کام کش. (از آنندراج). برخورنده و متمتع. (ناظم الاطباء). کامیاب. کامران. نیکبخت. پیروز: خجسته بادت و فرخنده و مبارک باد نواز و خلعت و تشریف شاه کامروا. ؟ خدایگان جهان شادکام و کامروا کمینه چاکر بر درگهش دو صدهوشنگ. فرخی. دل من چون رعیتی است مطیع عشق چون پادشاه کامرواست. فرخی. بدولت و سپه و ملک خویش کامروا ز نعمت و ز تن و جان خویش برخوردار. فرخی. جاودان شاد زیاد آن ملک کامروا لشکرش بیعدد و مملکتش بی انداز. فرخی. همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد و اولیاش منصور و اعداش مقهور سلطان معظم فرخ زاد فرزند این پادشاه بزرگ کامروا و کامکار و برخوردار از ملک و جوانی... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109). شاه مسعود براهیم که در ملک جهان خسرو نافذحکم و ملک کامرواست. مسعودسعد. - کامروا بودن، بر مراد و آرزو کامیاب بودن. پیروز و موفق بسر بردن. در عیش و عشرت زیستن: از آن پس دژ و گنج ومردم تراست برین نامور بوم کامت رواست. فردوسی. دلشاد زی و کامروا باش و ظفریاب بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار. فرخی. کامروا باد و نرم گشته مر او را چرخ ستمکاره و زمانۀ وارون. فرخی. دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار. فرخی. پاینده باد و کامروا باد و شاد باد آن شادیی که میل ندارد بهیچ غم. فرخی. دل آنجا گراید که کامش رواست خوش آنجاست گیتی، که دل را هواست. اسدی. بزرجمهر بامداد بخدمت خسرو شتافتی و او را گفتی: ’سحرخیز باش تا کامروا باشی’. (مرزبان نامه). در روزگار کامروا باد و شادخوار شاه ملوک، صدر سلاطین روزگار. مختاری
جورج. استاد زبانهای خاوری در دانشگاه شیکاگو که کتاب ’تاریخ باستانی ایران’ مؤلف به سال 1935 میلادی از اوست. (حاشیۀ ص 16 کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او)
جورج. استاد زبانهای خاوری در دانشگاه شیکاگو که کتاب ’تاریخ باستانی ایران’ مؤلف به سال 1935 میلادی از اوست. (حاشیۀ ص 16 کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او)
دهی است از دهستان سه قلعه بخش حومه شهرستان فردوس واقع در 43هزارگزی خاوری فردوس سر راه شوسۀ عمومی معدن به فردوس. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر است. دارای 418 تن سکنه میباشد و فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آن عبارت از غلات، پنبه، زیره، ارزن میباشد. اهالی به کشاورزی، قالی بافی گذران میکنند راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) : در شهور سنۀ اربع و عشرین و ستماءه که غیاث الدین عوضی به طرف بلاد کامرود رفته بود. (حبیب السیر چ تهران ص 416)
دهی است از دهستان سه قلعه بخش حومه شهرستان فردوس واقع در 43هزارگزی خاوری فردوس سر راه شوسۀ عمومی معدن به فردوس. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر است. دارای 418 تن سکنه میباشد و فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آن عبارت از غلات، پنبه، زیره، ارزن میباشد. اهالی به کشاورزی، قالی بافی گذران میکنند راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) : در شهور سنۀ اربع و عشرین و ستماءه که غیاث الدین عوضی به طرف بلاد کامرود رفته بود. (حبیب السیر چ تهران ص 416)