- کام
- خواستۀ دل، آرزو، خواست، مقصود، اراده،
برای مثال بدو گفت خسرو که نام تو چیست / کجا رفت خواهی و کام تو چیست (فردوسی۲ - ۵/۲۶۴۰)
لذت، خوشی، تنعم، قدرت، توانایی،برای مثال وزاوی است پیروزی و هم شکست / به نیک و به بد زو بود کام و دست (فردوسی۲ - ۲/۸۵۱)
کنایه از معشوق، محبوب، هوای نفسانی، کنایه از هم آغوشی
دهان،برای مثال زبان در «کام» کام از نام او یافت / نم از سرچشمۀ انعام او یافت (جامی 5 - ۱۹)
سقف دهان، قسمت درونی فک اعلیٰ، سقّ
کنایه از پک
غاسول، درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضد اسکوربوت و ضد کرم است، غاسول رومی، کاآم، کهام، شوک القصّار
کام جستن: در طلب آرزو برآمدن، در تحصیل کام و مراد کوشیدن
کام راندن: کنایه از به عیش و عشرت زندگی کردن، خوش گذراندن
کام گرفتن: کنایه از به وصال کسی رسیدن و با او هم آغوشی کردن
کام کشیدن: به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
کام و کر: مراد، مقصود، آرزو، کام و گر،برای مثال کار بی علم کام وکر ندهد / تخم بی مغز بس ثمر ندهد (سنائی۱ - ۳۲۱ حاشیه)
کام و گر: مراد، مقصود، آرزو،برای مثال دهر کو خوان زندگانی ساخت / خورد هر چاشنی که کام و گر است (خاقانی - ۶۷)
معنی کام - جستجوی لغت در جدول جو
- کام
- مراد، مقصود، خواهش، آرزو، منظور و بمعنای دهان نیز می باشد
- کام
- سقف دهان
- کام
- مراد و مقصود، قصد، نیت، شهوت، کسی را خاریدن باعث شادکامی آن کس شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آرسته، اسپور، بونده، رسا
اراده
تمام، مقابل ناقص، جمع کمله، بی عیب و نقص، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن «متفاعلن متفاعلن متفاعلن»
نوعی خورش که از شیر و ماست تهیه می شود، آب کامه
تمام، بی نقص
پارسی تازی گشته کامک کامه آبکامه نانخورشی است یا آشی آبکامه که از آن نانخورش سازند کامه، جمع کوامخ، پلیدی مردم
Complete, Perfect, Consummate, Exhaustive, Total, Utter, Whole
completo, consumado, exaustivo, perfeito, total, absoluto, inteiro
vollständig, vollendet, erschöpfend, perfekt, total, völlig, ganz
kompletny, doskonały, wyczerpujący, całkowity, absolutny, cały
полный , совершенный , исчерпывающий , общий , целый
повний , досконалий , всебічний , загальний , абсолютний , цілий
completo, consumado, exhaustivo, perfecto, total, absoluto
complet, consommé, exhaustif, parfait, total, absolu, entier
completo, consumato, esaustivo, perfetto, totale, assoluto, intero
compleet, volmaakt, uitputtend, perfect, totaal, absoluut, geheel
पूर्ण , व्यापक , उत्तम , पूर्ण , सम्पूर्ण
lengkap, sempurna, menyeluruh, total, mutlak, seluruh
كاملٌ , تامٌ , شاملٌ
완전한 , 완벽한 , 철저한 , 완벽한 , 전체의 , 전체의
שלם , מקיף , מוּשלָם , כולל , מוחלט
完整的 , 完美的 , 详尽的 , 完全的
完全な , 完全な , 詳細な , 完璧な , 完全な
tam, mükemmel, kapsamlı, bütün
kamili, kamilifu
สมบูรณ์ , สมบูรณ์แบบ , ครอบคลุม , สมบูรณ์แบบ , ทั้งหมด , สมบูรณ์ , ทั้งหมด
সম্পূর্ণ , পরিপূর্ণ , ব্যাপক , নিখুঁত , পূর্ণ , সম্পূর্ণ , পুরো
مکمل , جامع , کامل