جدول جو
جدول جو

معنی حکام

حکام
حاکم ها، فروانروایان، داوران، قاضی ها، جمع واژۀ حاکم
تصویری از حکام
تصویر حکام
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حکام

حکام

حکام
جَمعِ واژۀ حاکم. حاکمان. حاکمین. فرمانفرمایان. فرمانروایان. داوران
لغت نامه دهخدا

حکام

حکام
حکام عرب در جاهلیت پانزده تن بوده اند، اکثم بن صیفی. حاجب بن زراره. اقرع بن حابس. ربیعه بن مخاشن. ضمره بن ابی ضمره تمیمی. عامر بن ضرب. غیلان بن سلمهالقیسی. عبدالمطلب. ابوطالب. عاص بن وائل. علأ بن حارثه قریشی. ربیعه بن حذار از قبیلۀ اسد. یقمر بن شدّاخ. صفوان بن امیه. سلمه بن نوفل از قبیلۀ کنانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حکام

حکام
ابن سلم کنانی. محدث و ثقه است. عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا