جدول جو
جدول جو

معنی کالابر - جستجوی لغت در جدول جو

کالابر
ناحیه ای است در جنوب ایتالیا که بوسیلۀ تنگۀ مسین از سیسیل جدا میشود، و 2000000 تن سکنه دارد، کوهستانی و جنگلی و زلزله خیز است و در آن به سال 1783 زلزله ای رخ داد و جهل هزار تن هلاک شدند
لغت نامه دهخدا
کالابر
آسانسور حمل اجناس و اشیاء
تصویری از کالابر
تصویر کالابر
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ساقه یا نهنجی که گل های کوچک بسیار بر روی آن قرار می گیرند مانند گل آفتابگردان، کاپیتول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالیبر
تصویر کالیبر
قطر داخلی لولۀ اسلحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالباس
تصویر کالباس
مخلوطی از گوشت، ادویه و مواد دیگر که داخل پوششی قرار می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاغذبر
تصویر کاغذبر
وسیله ای برای بریدن کاغذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالابر
تصویر بالابر
آسانسور، اتاقکی در بعضی از ساختمان های چندطبقه که به وسیلۀ برق کار می کند و برای جابجا کردن افراد و حمل بار در طبقات مختلف استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالار
تصویر کالار
تخته سنگ پهن و نازک
فرهنگ فارسی عمید
آب کندی را گویند که بسیار عمیق باشد و از کنار تا کنار او آن مقدار باشد که اسب و آدم نتواند جست، (برهان)، تالاب بزرگ که اسب و آدم از آن نتواند گذرد، تخته سنگ تنگ و نازکی را نیز گویند که بر روی مردروهای زیر حمام و جویهای آب پوشند، (برهان)، سنگ نازک چون آجر که روی جوی را پوشانند، تله (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
بقولی دیگر ماتیا پرتی پیکرنگار فرسکی ایتالیائی که در تاورنا از ناحیۀکالابر بدنیا آمد. هنرمندپرکاری بود ولی آثارش چندان مورد توجه نبوده است
لغت نامه دهخدا
(ژَ دَ / دِ)
به بالا برنده. حمل کننده بسوی بالا. صعوددهنده. صاعدکننده، اسب پالانی بارکش. (ناظم الاطباء) ، اسب ناورد. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
شارل فرانسوا. نام نقاش فرانسوی متولد در نیم بسال 1819 و متوفی بسال 1901 م
لغت نامه دهخدا
بمعنی قطر درونی استوانه، قطر درونی احجام استوانه ای: کالیبر لولۀ تپانچه، کالیبر لولۀ تفنگ و توپ و غیره
لغت نامه دهخدا
نام کرانه ای است در نیجریه واقع بین مصب نیجریه و کامرون
لغت نامه دهخدا
تصویری از سال بر
تصویر سال بر
درختی که یک سال بار آورد و یک سال نیاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسابل
تصویر کاسابل
فرانسوی شکستنی
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت گاو و چربی خوک (درقدیم) و گاهی پره های سیر که پزند و درون روده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالزار
تصویر کالزار
کار زار حرب
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه زود امور را حل و فصل کند کسی که بسرعت و خوبی کاری را انجام دهد، بر هم زننده کار: (از دو کونم قطع سودا کرد و در خونم نشاند هست تیع غمزه هایت کاربر هم کار ساز) (مخلص کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والابل
تصویر والابل
فرانسوی ارزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالاور
تصویر بالاور
صاحب قامت بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیبر
تصویر کالیبر
اندازه، قالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالجبر
تصویر بالجبر
به زور به فشار بااجبار باجبار از روی بی اختیاری جبرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والاسر
تصویر والاسر
بلند مرتبه سرفراز: (بر بخردان مرگ والاسران به از زندگانی بد گوهران) (اسدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصابر
تصویر ناصابر
ناشکیبا بی صبرناشکیبامقابل صابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالجار
تصویر کالجار
کارزار، حرب، مزرعه برنج، برنجزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالابرگ
تصویر کالابرگ
((بَ))
کوپن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالار
تصویر کالار
آبکند عمیق که اسب و سوار از آن گذر نتواند کرد، تخته سنگ پهن و نازک، کالب
فرهنگ فارسی معین
مخلوطی از گوشت و چربی و حبوبات چرخ کرده و پخته شده که بیشتر به صورت سرد مصرف می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالیبر
تصویر کالیبر
((بْ))
قطر دهانه لوله توپ یا تفنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالابر
تصویر بالابر
((بَ))
آسانسور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالابر
تصویر بالابر
آسانسور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کالابرگ
تصویر کالابرگ
کوپن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاراگر
تصویر کاراگر
آکتیویتور
فرهنگ واژه فارسی سره
آسانسور
فرهنگ واژه مترادف متضاد