جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کاغذبر

کاغذگر

کاغذگر
آنکه کاغذ بسازد. (آنندراج) :
بسکه خورد از نوخطان تحریر شوقم دست رد
رخنه ها در نامه ام چون قالب کاغذگر است.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کاغذبری

کاغذبری
کم کردن جمع زر از کاغذ از روی دزدی و خیانت، و این اصطلاح ارباب دفاتر است: که مشرف کل کاغذبری کرده. (ملاطغرا در مشابهات ربیعی از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کاغذلغ

کاغذلغ
پنجرۀ چوبی که بر آن به جای شیشه کاغذ چرب شده می چسبانند برای مثال سفلگانی که به کاغذلغشان کاغذ نه / بر در خاتم و زر پردۀ دیباه زدند (بهار - ۳۱۶)
کاغذلغ
فرهنگ فارسی عمید

کار بر

کار بر
آنکه زود امور را حل و فصل کند کسی که بسرعت و خوبی کاری را انجام دهد، بر هم زننده کار: (از دو کونم قطع سودا کرد و در خونم نشاند هست تیع غمزه هایت کاربر هم کار ساز) (مخلص کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار

کاغذین

کاغذین
منسوب به کاغذ کاغذی، هر چیز ساخته از کاغذ، کاغذین جامه
کاغذین
فرهنگ لغت هوشیار

کاغذ گر

کاغذ گر
کاغذ ساز: (بس که خورد از نوخطان تحریر شوقم دست رد رخنه ها در نامه ام چون قالب کاغذ گرست) (ملا طغرا)
کاغذ گر
فرهنگ لغت هوشیار