قطعه قطعه، زخمی، ویژگی میوه ای که هستۀ آن به راحتی جدا نمی شود کاردی کردن: ١. زدن ضربه های پیوسته با کارد به قطعۀ گوشت جهت آماده ساختن آن برای کباب، زخمی کردن، چاقو زدن
قطعه قطعه، زخمی، ویژگی میوه ای که هستۀ آن به راحتی جدا نمی شود کاردی کردن: ١. زدن ضربه های پیوسته با کارد به قطعۀ گوشت جهت آماده ساختن آن برای کباب، زخمی کردن، چاقو زدن
عصارۀ اتری و الکلی دانۀ گیاهی است بنام ’اناکاردوم اکسیدانتالی’ از خانوادۀ ’تربانتاسه’ که در هند غربی میروید. به شکل مایع غلیظ قهوه ای رنگ با بوئی مخصوص غیر محلول در آب و محلول، در الکل و اتر و بنزین و روغنهای چربی، یافت میشود. این جسم دارای خواص رادع کانتارید میباشد وچون توسط پوست جذب نمیگردد عاری از خطر مسمومیت خواهد بود. (درمان شناسی، تألیف احمد عطائی ج 1 ص 509)
عصارۀ اتری و الکلی دانۀ گیاهی است بنام ’اناکاردوم اُکسیدانتالی’ از خانوادۀ ’تربانتاسه’ که در هند غربی میروید. به شکل مایع غلیظ قهوه ای رنگ با بوئی مخصوص غیر محلول در آب و محلول، در الکل و اتر و بنزین و روغنهای چربی، یافت میشود. این جسم دارای خواص رادع کانتارید میباشد وچون توسط پوست جذب نمیگردد عاری از خطر مسمومیت خواهد بود. (درمان شناسی، تألیف احمد عطائی ج 1 ص 509)
منسوب به کارد، - گوسفند (گاو) کاردی، گوسفند و گاوی که برای کشتن پرورش دهند، ، شفتالوی بزرگ دیررس، قسمی شفتالوی درشت وپرآب و خوش طعم دیررس که چون غالباً آن را نارسیده خورند ناچار با کارد برند، هلوی کاردی
منسوب به کارد، - گوسفند (گاو) کاردی، گوسفند و گاوی که برای کشتن پرورش دهند، ، شفتالوی بزرگ دیررس، قسمی شفتالوی درشت وپرآب و خوش طعم دیررس که چون غالباً آن را نارسیده خورند ناچار با کارد برند، هلوی کاردی
سیه دل. دل سیاه. بیرحم. سنگدل: مال بدست کردم تا تو کافردل پشتواره بندی و ببری. (کلیله و دمنه). آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر. سعدی. تو کافردل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو. حافظ. خون ما خوردند این کافردلان ای مسلمانان چه درمان الغیاث. حافظ
سیه دل. دل سیاه. بیرحم. سنگدل: مال بدست کردم تا تو کافردل پشتواره بندی و ببری. (کلیله و دمنه). آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر. سعدی. تو کافردل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو. حافظ. خون ما خوردند این کافردلان ای مسلمانان چه درمان الغیاث. حافظ
کافر شدن. کافر بودن: به نظم اندر آری دروغ و طمع را دروغ است سرمایه مر کافری را. ناصرخسرو. ز دانش یکی جامه کن جانت را که بی دانشی مایۀ کافری است. ناصرخسرو. عشق را با کافری خویشی بود کافری خود مغز درویشی بود. عطار. جوری که تو میکنی به اسلام در ملت کافری ندیدم. سعدی. کاهلی کافری بود. (جامعالتمثیل)
کافر شدن. کافر بودن: به نظم اندر آری دروغ و طمع را دروغ است سرمایه مر کافری را. ناصرخسرو. ز دانش یکی جامه کن جانت را که بی دانشی مایۀ کافری است. ناصرخسرو. عشق را با کافری خویشی بود کافری خود مغز درویشی بود. عطار. جوری که تو میکنی به اسلام در ملت کافری ندیدم. سعدی. کاهلی کافری بود. (جامعالتمثیل)
منسوب به کارد یا گوسفند (گاو) کاردی. گوسفندی (گاوی) که برای کشتن پرورش دهند، کاردی کردن، قسمی شفتالوی بزرگ و خوش طعم و پر آب و دیر رس که چون غالبا آنرا نارس خورند ناگزیر باید با کارد برند، شکوفه طلع (بدین معنی در تفسیر تربت جام بکار رفته)
منسوب به کارد یا گوسفند (گاو) کاردی. گوسفندی (گاوی) که برای کشتن پرورش دهند، کاردی کردن، قسمی شفتالوی بزرگ و خوش طعم و پر آب و دیر رس که چون غالبا آنرا نارس خورند ناگزیر باید با کارد برند، شکوفه طلع (بدین معنی در تفسیر تربت جام بکار رفته)