جدول جو
جدول جو

معنی کافرتان - جستجوی لغت در جدول جو

کافرتان
(فِ رَ)
دو سرین یا گوشت بالای دو ران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دو کپل
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کافرستان
تصویر کافرستان
شهر یا ناحیه ای که همۀ مردم آن کافر باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاجستان
تصویر کاجستان
جایی که در آن درختان کاج بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاپیتان
تصویر کاپیتان
خلبان، ناخدای کشتی، بازیکنی که در حین بازی هدایت گر و سخن گوی تیم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاف ران
تصویر کاف ران
فرج زن، برای مثال در تو تا کافی بود از کافران / جای گند و شهوتی چون کاف ران (مولوی۱ - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافرانه
تصویر کافرانه
از روی کفر و بی دینی مانند کافران مثلاً چهرۀ کافرانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارستان
تصویر کارستان
کار بزرگ و برجسته، محل کار، کارگاه، قصه، حکایت، داستان، برای مثال خم زلف تو دام کفر و دین است / ز کارستان او یک شمّه این است (حافظ - ۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
سرکش، متمرد، یاغی، خودسر
فرهنگ فارسی عمید
(فَ کُ)
ناحیۀ کوهستانی در شمال شرقی افغانستان. سکنۀ آنجا را کافر و سیاه پوش خوانند و آنان از نژاد ایرانی باشند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ رِ)
محل سکونت کافران. (آنندراج از بهار عجم). کشوری که ساکنین آن کافر باشند. (ناظم الاطباء) : معتصم روزی برنشسته بود با غلامان و سپاه، مردی پیر پیش او ایستاده او را گفت ای پسر هارون از خدا بترس که ترکان عجمی را از کافرستان آوردی و بر مسلمانان مسلط کردی. (ترجمه تاریخ طبری). خانه ملک را بدست خویش ویران کردند و آن رفت از ایشان که در کافرستان نرفتی بر مسلمانان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 69).
آنچه با من در غم آن نامسلمان میرود
باﷲ ار با مؤمن اندر کافرستان میرود.
انوری.
آنچ از رخ تو رود در اسلام
هرگز نرود به کافرستان.
عطار.
روی در زیر زلف پنهان کرد
اندر اسلام کافرستان کرد.
عطار.
شبگهی کردند اهل کاروان
منزل اندر موضع کافرستان.
مولوی.
وان مؤذن عاشق آواز خود
در میان کافرستان بانگ زد.
مولوی.
میکشاندشان موکل سوی شهر
میبرد از کافرستان شان بقهر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاعرتان
تصویر جاعرتان
دو سرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاجستان
تصویر کاجستان
زمینی که از او درختان کاج فراوان روئیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پهلوان پنبه رستم نما بنگرید به کپیتن سلطان سروان، فرمانده، ناخدای کشتی، رهبر تیم ورزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافرانه
تصویر کافرانه
مانند کافران ملحدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافر ستان
تصویر کافر ستان
کشور یا ناحیه ای که ساکنان آن کافر باشند: (گفت: ای قوم، اگر مرده اید بگور ستان و اگر کود کید بد بیرستان و اگر کافرید بکافرستان. ) (تذکره الاولیا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
آنکه امتثال امر نکند، یاغی، سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافرزان
تصویر نافرزان
جاهل، آنکه حکیم نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافرستان
تصویر کافرستان
محل سکونت کافران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارستان
تصویر کارستان
((رِ))
مدل کار، حکایت، سرگذشت، کار بزرگ، کار شگفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
((فَ))
یاغی، سرکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاپیتان
تصویر کاپیتان
سروان، فرمانده، خلبان، ناخدا، رهبر یک تیم ورزشی، سریار (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
Disobedient
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
désobéissant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
desobediente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
desobediente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
nieposłuszny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
непослушный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
непокірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
ongehoorzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
ungehorsam
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
disobbediente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
अवज्ञाकारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
অবাধ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
itaatsiz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
불순종하는
دیکشنری فارسی به کره ای