جدول جو
جدول جو

معنی کاف ران

کاف ران
فرج زن، برای مثال در تو تا کافی بود از کافران / جای گند و شهوتی چون کاف ران (مولوی۱ - ۵۸)
تصویری از کاف ران
تصویر کاف ران
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کاف ران

کاف ران

کاف ران
شکافی که قریب بن ران است و این کنایه از فرج است. (غیاث) (مجموعۀ مترادفات ص 52) :
تا تو دربند زری چون کافران
جای گند و شهوتی چون کاف ران.
مولوی.
رجوع به کاف شود
لغت نامه دهخدا

کاف دران

کاف دران
لسان الثور. (تذکرۀ ضریر انطاکی جزء اول) و ظاهراً تصحیف گاوزبان باشد. (یادداشت مرحوم مؤلف). رجوع به لسان الثور و گاو زبان در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

کافرانه

کافرانه
از روی کفر و بی دینی مانندِ کافران مثلاً چهرۀ کافرانه
کافرانه
فرهنگ فارسی عمید

کافی رای

کافی رای
خردمند تیز رای صایب نظر: (یکی از آن سه کس که داهی طبع و کافی رای بود. ) (سند باد نامه 293)
کافی رای
فرهنگ لغت هوشیار

کافورین

کافورین
کافوری کاپورین سپنداری که از کاپور سازند منسوب به کافوز دارای بو یا رنگ کافور
فرهنگ لغت هوشیار