جدول جو
جدول جو

معنی کاشگلی - جستجوی لغت در جدول جو

کاشگلی
(شَلُلْ حُ سَ)
دهی از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز، واقع در 48هزارگزی شمال ایذه. کوهستانی معتدل، و دارای 55تن سکنه است. آب از چشمه دارد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاولی
تصویر کاولی
کابلی، از مردم کابل، تهیه شده در کابل، کولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاهگل
تصویر کاهگل
گل مخلوط با کاه برای اندود کردن بام و دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشغری
تصویر کاشغری
از مردم کاشغر، برای مثال ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری / شکنج تو علم پرنیان شوشتری (عنصری - ۲۹۸)، تهیه شده در کاشغر مثلاً مشک کاشغری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشانی
تصویر کاشانی
از مردم کاشان، کاشی، تهیه شده در کاشان، مربوط به کاشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابلی
تصویر کابلی
از مردم کابل، تهیه شده در کابل، برای مثال ز ترکان بسی در پس پشت اوی / یکی کابلی تیغ در مشت اوی (فردوسی - ۸/۴۵۳)، کولی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
آنچه لایق کاشتن باشد:
گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است
معلومم شد که جمله بگذاشتنی است
بگذاشتنی است هر چه در عالم هست
الا فرصت که آن نگهداشتنی است.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
یکی از طوایف ایل قشقایی ایران و مرکب از سیصد خانوارکه در حد چهاردانگه ساکن هستند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
اندوده به کاهگل: اتاق کاهگلی، خانه کاهگلی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ءُ)
ایبراهم. شاعر انگلیسی متولد در لندن (1618- 1667 میلادی)
لغت نامه دهخدا
کاکوتی، گیاهی است خوشبوی شبیه به سعتر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
طلع. لغتی است که در بم معروف است
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین، 38هزارگزی شمال باختری آوج، در کوهستان و سردسیرو دارای 1395 تن سکنه است، چشمه سار دارد، محصول آن غلات و سیب زمینی و انگور و قیسی و گردو و بادام و عسل است، شغل اهالی زراعت و قالی بافی و جاجیم بافی است، ایل بغدادی در تابستان در حدود این ده می آیند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 173)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
عمل و کیفیت کاشته. کاشته شدن
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کار. عمل کارگر، تأثیر
لغت نامه دهخدا
(غَ)
کاجغری. (سمعانی). منسوب است به کاشغر. رجوع به کاشغر شود:
گوش تو سوی سماع و دست تو سوی شراب
چشم تو سوی دو رخسار بت کاشغری.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 400).
ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری
شکنج تو علم پرنیان شوشتری.
عنصری.
سرای و باغ تو آراسته به سرو بلند
چه سرو غاتفری و چه سرو کاشغری.
عنصری.
چه کنی نقص مشک کاشغری
که غر آخر حروف کاشغر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
منسوب به کابول، کابلی، کابلی، کاولی، کولی، لولی، رجوع به لغت لولی شود:
یک سیه رو دیو کابولی زنی
گشت بر شهزاده ناگه رهزنی،
مثنوی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ گِ)
خوبرویی. زیبارویی. خوش منظری. صباحت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پارسی است از پرندگان پرنده ایست از گونه های جل که در روی سر دارای چند پر بشکل کاکل است و در صحاری و مزارع خشک آسیا و اروپا و افریقا میزید. یکی از اقسام آن بنام کاکلی کوهی مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشکی
تصویر کاشکی
ای کاش، چه خوب بود
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است علفی و پایا از از تیره مرکباء که در حقیقت سر دسته این تیره است. ارتفاعش بین 50 سانتیمتر تا 1 متر است و آن بر اثر کشت های متوالی تا 2 متر نیز میرسد. ریشه این گیاه دراز 5، 0 الی 1 متر و بقطر یک انگشت و رنگش قهو ه یی است. گیاه مزبور قابل انعطاف است. ساقه اش خشن و برگهایش پوشیده از کرک میباشد. برگهای قاعده این گیاه دارای بریدگیهای مشخص ولی برگهای فوقانیش معمولا کوچک و نوک تیز و تقریبا ساقه آغوش است. گلهایش که در فاصله ماههای تیر و مرداد ظاهر میشوند برنگ آبی زیبا و گاهی گلی یا سفید رنگ و طبق گل مسطح است. جام گل منحصرا مرکب از گلهای زبانه یی است. این گیاه در اراضی بایر و کنار جاده ها و چمنزار ها میروید و کشت آن نیز مواظبت و دقت لازم ندارد. قسمت مورد استفاده گیاه مذکور برگ تازه و ریشه خشک شده آن است. ریشه کاسنی شامل مواد لعابی و اینولین و قندهای مختلف دیگر از قبیل گلوکز و سوولز و ساکارز است و بمقدار جزوی تانن نیز دارد. بعلاوه دارای یک آلکالوئید بنام شیکورین و مقداری نیترات پتاسیم است. کاسنی در تداوی بعنوان مقوی عمومی و مقوی معده و تصفیه کننده خون و مدروملین و تب بر استعمال میشود. برگهای این گیاه بسیار تلخ است و بعنوان تقویت دهنده دستگاه هضم در بیمارانی که از تبهای نوبه یی برخاسته اند توصیه میشود. درایران معمولا برگهای کاسنی را میجوشانند و پس از تقطیر آنرا بنام عرق کاسنی مورد استفاده قرار میدهند و بعلاوه ریشه و برگها و ساقه های خشک شده و نرم شده آنرا با قهوه مخلوط و مصرف میکنند. این گیاه در اکثر نقاط بحرالرومی و آسیای صغیر و شمال افریقا و ایران بفراوانی میروید و بطور مختلف مصرف میشود هندبا انطوبیا شکوریه سرس کاسنی تلخ سیکوریا هندبه کسناج کونه یک چیپوتیپایی شکوریا امیرون آجی مارول سریس شریش سکوثا کاسنی دشتی ارحل کاسنی بیابانی کاسنی وحشی. یا تیره کاسنی. منظور تیره مرکبان است که کاسنی سر دسته آنهااست. یا چکیده کاسنی. مایع کم و بیش لزج و غلیظی که از جوشاندن ریشه و برگهای کاسنی قبل از صاف کردن حاصل میشود و در طب بعنوان معالج تبهای نوبه یی مصرف میگردد. یا عرق کاسنی. عرقی که از تقطیر جوشانده ریشه و برگهای کاسنی گیرند و مصرف طبی دارد کاشنی عرق. یا کاسنی صحرای. از تیره مرکبا جزو دسته کاسنی ها که در اروپا و آسیا (درایران: اطراف یزد) میروید و جوشانده اش در تداوی دردهای مزمن مفاصل استعمال میشود پروتیزک خندریلی یعضیض مروریه هندباء بری آق هندبا یعضید جعضیض علث. یا کاسنی فرنگی. گونه ای کاسنی که آنرا میکارند و چون مانند کاسنی معمولی برگهایش تلخ نیست برگهای آنرا در سالاد ریخته میخورند کاسنی سالادی کاسنیه تیفاف فیخوریون هندبی کاسنی بستانی هندبه بستانی کاسنی شیرین. یا کاسنی وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کابل، آنچه که وابسته و مربوط به کابل باشد یا در آنجا بدست آید. یا اهلیلج کابلی. هلیله منسوب به کابل هلیله. یا تیغ کابل. تیغ ساخته کابل: (ز ترکان بسی در پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی . {یا خنجر کابلی خنجر ساخته کابل: (کنون چنبری گشت پشت یلی تابد همی خنجر کابلی . {یا رقص کابلی. نوعی رقص منسوب به کابل، از مردم کابل اهل کابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشگلی
تصویر خوشگلی
زیبایی قشنگی جمال
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کابول ب کابلی} یک سیه رو دیو کابولی زنی گشت بر شهزاده ناگه رهزنی) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و چگونگی موجودات و اشخاصی که زندگی را بطور طفیلی میگذرانند طفیلی شدن، حالت کسانی که در جامعه سر بار دیگرانند، طفیلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده سستی ناتوانی، پرویش تنبلی کیار مرد مزدور اندر آغازید کار پیش او دستان همی زد بی کیار (رودکی) تنبلی مقابل سعی کوشش: (کاهلی از بس که پیچیده است بر اعضای من میگذارد نقش پای من سسل بر زمین) (صائب)، سستی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشغری
تصویر کاشغری
منسوب به کاشغر: (ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری شکنج تو علم پر نیان شوشتری) (عنصری)، پدید آمده در کاشغر محصول کاشغر: سرو کاشغری مشک کاشغری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشتنی
تصویر کاشتنی
آنچه لایق کاشتن باشد آنچه سزاوار کاریدن بود: (گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که حمله بگذاشتنی است . {} بگذاشتنی است هر چه در عالم هست الا فرصت که آن نگهداشتنی است) (اوحدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشتگی
تصویر کاشتگی
کاشته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشانی
تصویر کاشانی
منسوب به کاشان اهل کاشان از مردم کاشان، ساخته کاشان: قالی کاشانی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی مند ماهی (مند عنبر) پستاندار یست عظیم و دریازی از راسته قطاس ها (آب بازان) که گوشتخوار است. شکل ظاهری این پستاندار عظیم الجثه بشکل بال (بالن) است که آن نیز از پستانداران این راسته میباشد. بطور کلی میتوانیم بگوییم که شکل ظاهری کلیه پستانداران این راسته بشکل ماهی است. این پستاندار در همه اقیانوسها مشاهده میشود. طول بدن حیوان به بیست متر میرسد. 3، 1 از طول بدن حیوان سر حیوان را تشکیل میدهد و دهان جانور نسبه بزرگ و در سطح شکمی سر قرار دارد و دارای شکاف دهانی افقی است. دندانها فقط در فک تحتانی واقعند. شکل جمجمه بصندوق مربع مستطیل شکلی شبیه است که دارای مقاومت و نیروی بسیار زیاد در سمت جبهه میاشد. این حیوان میتواند با حمله و ضربات پیشانی قایقها و کشتیهای کوچک را باسانی غرق کند. تعداد دندانهای وی بین 40 تا 50 عدد است که مخروطی شکلند و در فرو رفتگیهای فک بالا در موقع بستن دهان واقع میشوند (در فک بالا دندان موجود نیست)، اندامهای جلوی تبدیل بباله های شنای کوتاهی شده اند. باله شنای دمی دو قسمتی و کاملا قوی است. حس بینایی وی قوی و حس شنواییش متوسط است. از مدار 60 درجه ببالا ندره در دریاها دیده میشود و بنابراین در دریاهای قطبی کم است و بیشتر در دریاهای گرم و معتدل زندگی میکند. حرکتش در آب کاملا سریع است و در موقع شنا سرش را از آب خارج نگاه میدارد. در حدود 20 تا 25 دقیقه بدون تنفس میتواند زیر آب بماند. این جانور از نرم تنان تغذیه میکند و مخصوصا به ماهی مرکب که یکی از سر پاییان است علاقمند میباشد. ماده مترشح سیاه رنگی از ماهیان مرکب که مورد تغذیه این جانور واقع میشوند در دستگاه گوارش وی تبدیل بماده بسیار خوشبویی میگردد که بنام عنبر خوانده میشود و چون این ماده بشکل مدفوع منجمد شده خاکستری رنگی از حیوان دفع میشود در سواحلی که جانور مذکور وجود دارد عنبرها را جمع آوری و به عطر سازان میفروشند و بعلاوه در موقع شکار این حیوان از داخل روده هایش مقادیر زیادی (در حدود چند کیلو) عنبر بدست میاورند ماهی عنبر. توضیح عنبر حاصل از کاشالو را چون خاکستری رنگ است بنام عنبر خاکستری نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنشگری
تصویر کنشگری
فعالیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کفشگری
تصویر کفشگری
کفاشی
فرهنگ واژه فارسی سره
عملگی، فعلگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
موی پیچان، موی فر
فرهنگ گویش مازندرانی