جدول جو
جدول جو

معنی کاشک - جستجوی لغت در جدول جو

کاشک
کاش، در هنگام خواهش، آرزو و طلب چیزی به کار می رود برای مثال کاشک تنم بازیافتی خبر دل / کاشک دلم بازیافتی خبر تن (رابعه بنت کعب - شاعران بی دیوان - ۷۵)
تصویری از کاشک
تصویر کاشک
فرهنگ فارسی عمید
کاشک
دهی از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، واقع در 40هزارگزی جنوب صفی آباد و 10هزارگزی جنوب راه آهن، کوهستانی، سردسیر، سکنه آن 382 تن، قنات دارد، محصول آن غلات و پنبه و میوه جات و ابریشم است، شغل اهالی زراعت و باغداری و کرباس بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار، 9هزارگزی شمال ششتمد، 6هزارگزی باختر جادۀ شوسۀ سبزوار به ششتمد، دامنه، معتدل، سکنه 108 تن، قنات دارد، محصول آن غلات، پنبه، میوه جات است شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
کاشک
کاش، مخفف کاشکی، ای کاش که، کاش که، کاش کی، کاچ:
کاشک آن گوید که باشد بیش نه
بر یکی بر چند نفزاید فره،
رودکی،
کاشک هرگز این سودا در دیگ سویدا نپختمی، (سندبادنامه ص 307)،
کاشک تنم بازیافتی خبر دل
کاشک دلم بازیافتی خبر تن
کاشک من از تو برستمی بسلامت
آی فسوسا کجا توانم رستن،
رابعۀ بنت کعب (از رادویانی ص 81)،
ما را کاشک تا مرد بودمانی، (تفسیر ابوالفتوح رازی)، و رجوع به کاشکی شود
لغت نامه دهخدا
کاشک
ادات تمنی است و دال بر تاسف و افسوس و آرزو و حسرت، کاشکی
تصویری از کاشک
تصویر کاشک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاوک
تصویر کاوک
(پسرانه)
کاوه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاشک
تصویر شاشک
رباب، چهارتار، در علم زیست شناسی تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشک، شارشک، شاشنگ، شیشو، شیشیک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک، سرخ بال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاشک
تصویر تاشک
کره، ماست چکیده، مرد چابک و چالاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشم
تصویر کاشم
گیاهی کوهی شبیه انجدان، با برگ های بریده و گل های زرد که تخم و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، زیرۀ کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشه
تصویر کاشه
یخ نازک روی آب
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هسیر، هتشه برای مثال گرفت آب کاشه ز سرمای سخت / چو زرین ورق گشت برگ درخت (عمعق - ۱۹۵)
کپسول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسک
تصویر کاسک
کاسکت، کلاه مخصوص فلزی که در هنگام موتورسواری، کار در معدن یا ساختمان و مانند آن ها برای محافظت از سر به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفشک
تصویر کفشک
کفش کوچک، در علم زیست شناسی سم شکاف دار مانند سم گاو، گوسفند و آهو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشف
تصویر کاشف
کشف کننده، آنکه برای اولین بار به وجود چیزی پی می برد، برهنه کننده، آشکار کننده، پدید آورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاشک
تصویر خاشک
خاشاک، ریزۀ چوب، علف، کاه و مانند آن، خار، خس، علف خشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکاشک
تصویر شکاشک
صدای پا هنگام راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشی
تصویر کاشی
تهیه شده در کاشان، مربوط به کاشان، از مردم کاشان
ویژگی هر نوع ظرف پخته شده و لعاب دار، آجر یا خشت لعاب دار و پخته شده
کنایه از پلاک، شماره
کاشی معرق: نوعی کاشی که از تکه های ریز ریز به اشکال گوناگون و نقش های مختلف می سازند و در کنار هم قرار می دهند، کاشی موزاییک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشح
تصویر کاشح
ویژگی آنکه دشمنی خود را پنهان می کند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ شَ)
آواز پای که در هنگام راه رفتن برآید. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری). چکاچاک. چکاچک. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
از قرای بخاراست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ای کاش. چه خوب بود که. کاج. لیت. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). کلمه تمنی است که آرزو باشد و بمعنی تأسف و افسوس و حسرت هم آمده است. (برهان). کلمه تمنا در اصل کاش که بود، هاء مختفی که در آخر کاف بیانی بود بسبب کسر کاف بیاء تحتانی بدل کرده کاشکی مینویسند. (جواهر الحروف) (غیاث) :
کاشکی سیدی من آن بتمی
تا چو تب خاله گرد آن لبمی.
خفاف.
مرا کاشکی این خرد نیستی
گر آگاهی روز بد نیستی.
فردوسی.
که ای کاشکی ایزد دادگر
ندادی مرا این خرد وین هنر.
فردوسی.
کاشکی خسرو غزنین سوی غزنین رودی
که ره غزنین خرّم شد و غزنین خرّم.
فرخی.
پس از وفات تو از کاشکی چه خیزدمان
چو در حیات تو سودی نبودمان ز مگر.
مسعودسعد.
کاشکی امروز سه قدح دیگر از آن [از شراب بیافتمی. (نوروزنامه). و کاشکی بر دل بیرحم تو اعتمادی دارمی. (سندبادنامه ص 75). کاشکی هرگز ترا ندیدمی و از تو کلیچه نخریدمی. (سندبادنامه ص 209).
چند بازی بر بساط آرزو نرد امید
چند کاری در زمین کاشکی تخم اگر.
معزی.
کاشکی چاره ای در آن بودی
که زما چشم بدنهان بودی.
نظامی.
مرا خود کاشکی مادر نزادی
وگر زادی بخورد سگ ندادی.
نظامی.
مرا کاشکی بودی آن دسترس
که نگذارمی حاجت کس بکس.
نظامی.
باز میجویددلم ناکشته تخم
کاشکی یک تخم هرگز کشته ای.
عطار.
کاشکی گرد رخت سرمۀ چشمم بودی
که ندانم که دمی گرد وصالت بینم.
عطار
کاشکی صد چشم ازین بیخواب تر بودی مرا
تا تأمل کردمی در منظر زیبای تو.
سعدی (خواتیم).
ای کاشکی میان منستی و دلبرم
پیوندی این چنین که میان من و غم است.
سعدی (طیبات).
کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی.
سعدی (طیبات).
آن کاو (کو) ترا به سنگدلی کرد رهنمون
ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی.
حافظ.
ز تو هر لحظه ام از نو غمی زاد
مرا ای کاشکی مادر نمیزاد.
جامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاجک
تصویر کاجک
تارک سر فرق سر میان سر: (زخم خوردن بکاچک اندر رزم خوشتر از طعنه عدو صد بار) (عزیز مشتملی فرنظام)
فرهنگ لغت هوشیار
کابوک} چو کبتر تبسی خانه کرده نهر کابک چو مار سغدی ره یافته بهر کاواک) (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشی
تصویر کاشی
آجر لعابدار ساده یا نقاشی شده را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشه
تصویر کاشه
فرانسوی تشک خانه ای که از چوب و نی و علف سازند: کومه کوخ آلاچیق
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کادچک چکیده چوب کاد نام ماده تانن داری است که از درخت کاد استخراج میشود و در پزشکی و صنعت و چرمسازی مورد استعمال دارد. این ماده که در دباغی از آن زیاد استفاده میکنند از چوب درخت کاد تهیه میشود بدین طریق که چوب درخت کاد را بصورت قطعاتی بریده با قدری آب در ظروف گلی میپزند تا حدی که مایع درون ظرف بنصف تقلیل یابد. بعد مایع درون ظرف را خارج کرده و تصفیه و تبخیر مینمایند تا بصورت عصاره در آید. عصاره حاصل را بر روی قطعات حصیر میگسترند و در معرض گرمای خورشید قرار میدهند تا خشک گردد. بهترین نوع کاشو در پگو (بیرمانی انگلیس) و بنگال تهیه میشود. رنگ قطعات کاشو که ببازار عرضه میشود قهوه یی مایل بسیاه است ولی اگر شکسته شوند درون آنها قرمز رنگ است. کاشو بدون ذوب شدن میسوزد و در هنگام سوختن شعله ای از آن ظاهر نمیگردد و پس از سوختن نیز خاکستر سفید رنگی بر جای میگذارد. کاشو بدون پوست ولی طعم آن ابتدا تند و قابض و سپس شیرین و کمی تلخ میشود و بعلاوه بر زبان نمی چسبد و بزاق را قرمز رنگ نمیکند. کاشو در آب سرد محلول است. از کاشو ماده قرمز رنگی بنام قرمز کاشو میگیرند که در نقاشی و صنعت مورد استعمال دارد. همچنین در کاشو ماده ای اسیدی بنام اسید کاشو تانیک وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشک
تصویر خاشک
ریزه چوب و علف و کاره: خاروخس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاشک
تصویر تاشک
چابک چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاشک
تصویر حاشک
پیاپی، باد، پر بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشک
تصویر پاشک
پاسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاشک
تصویر شکاشک
آواز پای که به هنگام راه رفتن بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشکی
تصویر کاشکی
ای کاش، چه خوب بود
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشکی
تصویر کاشکی
از ادات تمنی است و دال بر تأسف و افسوس و آرزو و حسرت دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشف
تصویر کاشف
یابنده، بازیابنده
فرهنگ واژه فارسی سره
ایکاش، بو، کاشک، کاش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ای کاش
فرهنگ گویش مازندرانی