جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شکاشک

شکاشک

شکاشک
آواز پای که در هنگام راه رفتن برآید. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری). چکاچاک. چکاچک. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

شکائک

شکائک
جَمعِ واژۀ شَکیکه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ شکیکه، به معنی گروهی از مردم و راه. (از آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به شکیکه شود
لغت نامه دهخدا

شکانک

شکانک
حوصله و چینه دان مرغ. (ناظم الاطباء). سنگدان مرغ را گویند. (از فرهنگ جهانگیری). چینه دان مرغ که به عربی حوصله گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). و رجوع به چینه دان شود
لغت نامه دهخدا

شکاک

شکاک
کسی که بسیار شک و تردید داشته باشد همرده زنجیره گون، خانه های جور، همریخت از پارسی شکدار پر گمان بسیار شک کننده، جمع شکاکین، کسی که منکر حصول علم باشد شکاکیت شکاکین شکاکان
فرهنگ لغت هوشیار