- کاشته
- درختی که بر زمین نشانده شده، تخمی که زیر خاک کرده شده
معنی کاشته - جستجوی لغت در جدول جو
- کاشته
- زراعت شده فلاحت شده مزروع
- کاشته ((تِ))
- زراعت شده، نشانده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه که در تصرف شخص در آمده، نگاهداشته محفوظ، فرسوده ضایع شده
آنچه در تصرف کسی بوده
درخت نشاندن، تخم گیاه را زیر خاک کردن که سبز شود
کنایه از در جایی ثابت قرار دادن مثلاً توپ را روی زمین کاشت
کنایه از در جایی ثابت قرار دادن مثلاً توپ را روی زمین کاشت
مونث کاشف آشکار کردن، آشکارگی پیدایی مونث کاشف، آشکار کردن پیدا کردن، گشاد گی پیدایی، جمع کواشف
فلاحت کردن، تخم افشاندن، بذر افشانی، کاریدن، پراکندن تخم
کم شده کاهیده تقلیل یافته نقصان پذیرفته مقابل افزوده فزایسته: (ای جای جای کاسته بیخوبی باز از تو جای جای فزایسته) (دقیقی)، مفروق
شکافته: (جهان ز آتش تیغها تافته دل که ز بانگ یلان کافته)، کنده، جستجو کرده کاویده، بحث کرده مبحوث، تفتیش کرده، سوراخ کرده
خس و خاشاک: (زمین و آسمانها پر فرشته است تو کی بینی که چشمت پر کرشته است ک) (عطار)
کوزه پر آب
کاهیده، کم شده
ترک خورده، شکافته، برای مثال جهان ز آتش تیغ ها تافته / دل که ز بانگ یلان کافته (اسدی - ۱۱۶)
Cultivate, Implant, Seed, Transplant
cultivar, implantar, semear, transplantar
anbauen, einpflanzen, säen, verpflanzen
uprawiać, wszczepiać, siać, przeszczepiać
выращивать , имплантировать , сеять , пересаживать
вирощувати , імплантувати , сіяти , пересаджувати
cultivar, implantar, sembrar, trasplantar
cultiver, implanter, semer, transplanter
coltivare, impiantare, seminare, trapiantare
verbouwen, implanteren, zaaien, transplanteren
उगाना , प्रत्यारोपण करना , बीज बोना , प्रत्यारोपण करना
menanam, menanamkan, menabur, mentransplantasi
زرع , يغرس
재배하다 , 이식하다 , 씨를 뿌리다 , 이식하다
לגדל , להשתיל , לזרוע , להשתיל
培养 , 种植 , 播种 , 移植