کاشتن کاشتن درخت نشاندن، تخم گیاه را زیر خاک کردن که سبز شودکنایه از در جایی ثابت قرار دادن مثلاً توپ را روی زمین کاشت فرهنگ فارسی عمید
کاشفه کاشفه مونث کاشف آشکار کردن، آشکارگی پیدایی مونث کاشف، آشکار کردن پیدا کردن، گشاد گی پیدایی، جمع کواشف فرهنگ لغت هوشیار
کاسته کاسته کم شده کاهیده تقلیل یافته نقصان پذیرفته مقابل افزوده فزایسته: (ای جای جای کاسته بیخوبی باز از تو جای جای فزایسته) (دقیقی)، مفروق فرهنگ لغت هوشیار