جدول جو
جدول جو

معنی کاش - جستجوی لغت در جدول جو

کاش
در هنگام خواهش، آرزو و طلب چیزی به کار می رود، برای مثال کاش کآن روز که در پای تو شد خار اجل / دست گیتی بزدی تیغ هلا کم بر سر (سعدی - ۱۴۳)، کاش آن به خشم رفتۀ ما آشتی کنان / بازآمدی که دیدۀ مشتاق بر در است (سعدی۲ - ۳۳۹)
شیشه، آبگینه
تصویری از کاش
تصویر کاش
فرهنگ فارسی عمید
کاش
مخفف کاشان و آن شهری است معروف از عراق، (برهان)، نام شهرولایت کاشان، (ناظم الاطباء)، و رجوع به کاشان شود
لغت نامه دهخدا
کاش
در کلمه مرکب ’حوائج کاش’ اطلاق به گماشته ای میشود که مواظب ذخائر آشپزخانه یا سفرۀ شاهی است، ’دوساسی’ به این معنی پی نبرده و حتی آن را در عبارتی از نوشتۀ مقریزی که در بولاق بچاپ رسیده غلط خوانده و بجای ’کاش ’’کاس’ دانسته و من هم بهیچوجه نتوانستم اصل آن را بدانم و در این باب با آقای ’فولرس’ مشورت کردم و وی در جواب گفت: ’کاش’ مصحف کلمه عربیست مأخوذ از ’خواجه’ که فارسی است و بصعوبت میتوان بدان پی برد، نیز مقایسه شود با کلمه ’خوشکاشه’، (ذیل قوامیس عرب، تألیف دزی ج 2 ص 435)
لغت نامه دهخدا
کاش
(بُ دَ)
بمعنی کاشکی بود، (صحاح الفرس)، بمعنی کاشکی است که کلمه ای باشد از اسمای ترجی و تمنی که خواهش و آرزو و حسرت است و در محل طلب چیزی به طریق آرزو گویند و بمعنی افسوس و تأسف هم آمده، (برهان)، لعل و آن کلمه ای است جهت امید و ترس و شک، (منتهی الارب)، ای کاش، کاچ، کاج، خداکند، ان شأاﷲ، چه بهتر بود، چه بهتر باشد، موفق شوید، لیت، بوک، بوکه، بود آیا که:
کاش آن بخشم رفتۀ ما آشتی کنان
بازآمدی که دیدۀ مشتاق بر در است،
سعدی،
ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نبودی مجنون مبتلا را،
سعدی،
کاش بیرون نیامدی سلطان
تا ندیدی گدای بازارش،
سعدی،
کاش آنانکه عیب من جستند
رویت ای دلستان بدیدندی،
سعدی،
کاش آنروز که در پای تو شد خار اجل
دست گیتی بزدی تیغ هلاکم بر سر،
(گلستان)،
خلقی ز پی من و تو در گفتارند
چون نام من و تو بر زبانها آرند
گویند فلانی و فلانی یارند
ای کاش چنان بدی که می پندارند،
(از صحاح الفرس)،
،
شیشه و آبگینه، (غیاث) (ناظم الاطباء)، به این معنی مفرس کاج است که لفظ هندی باشد بتبدیل جیم فارسی به شین، (غیاث)، و رجوع به کاشی شود
لغت نامه دهخدا
کاش
تمنی و خواهش و آرزو و حسرت بردن است
تصویری از کاش
تصویر کاش
فرهنگ لغت هوشیار
کاش
واژه ای برای بیان آرزوها
تصویری از کاش
تصویر کاش
فرهنگ فارسی معین
کاش
ایکاش، بو، کاشکی، لیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کاش
پسوندی در مقام کشنده و نابودکننده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاشی
تصویر کاشی
تهیه شده در کاشان، مربوط به کاشان، از مردم کاشان
ویژگی هر نوع ظرف پخته شده و لعاب دار، آجر یا خشت لعاب دار و پخته شده
کنایه از پلاک، شماره
کاشی معرق: نوعی کاشی که از تکه های ریز ریز به اشکال گوناگون و نقش های مختلف می سازند و در کنار هم قرار می دهند، کاشی موزاییک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
کاشتن، کشت و زرع
کاشت و داشت: در کشاورزی کاشتن و نگهداری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشف
تصویر کاشف
کشف کننده، آنکه برای اولین بار به وجود چیزی پی می برد، برهنه کننده، آشکار کننده، پدید آورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشک
تصویر کاشک
کاش، در هنگام خواهش، آرزو و طلب چیزی به کار می رود برای مثال کاشک تنم بازیافتی خبر دل / کاشک دلم بازیافتی خبر تن (رابعه بنت کعب - شاعران بی دیوان - ۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشه
تصویر کاشه
یخ نازک روی آب
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هسیر، هتشه برای مثال گرفت آب کاشه ز سرمای سخت / چو زرین ورق گشت برگ درخت (عمعق - ۱۹۵)
کپسول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشم
تصویر کاشم
گیاهی کوهی شبیه انجدان، با برگ های بریده و گل های زرد که تخم و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، زیرۀ کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشح
تصویر کاشح
ویژگی آنکه دشمنی خود را پنهان می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشک
تصویر کاشک
ادات تمنی است و دال بر تاسف و افسوس و آرزو و حسرت، کاشکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشف
تصویر کاشف
آشکار کننده، پیدا کننده و برهنه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشد
تصویر کاشد
ورزنده، خویشدوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
کشت و زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاشم به زبان دیلمی زیره موهی را گویند نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کادچک چکیده چوب کاد نام ماده تانن داری است که از درخت کاد استخراج میشود و در پزشکی و صنعت و چرمسازی مورد استعمال دارد. این ماده که در دباغی از آن زیاد استفاده میکنند از چوب درخت کاد تهیه میشود بدین طریق که چوب درخت کاد را بصورت قطعاتی بریده با قدری آب در ظروف گلی میپزند تا حدی که مایع درون ظرف بنصف تقلیل یابد. بعد مایع درون ظرف را خارج کرده و تصفیه و تبخیر مینمایند تا بصورت عصاره در آید. عصاره حاصل را بر روی قطعات حصیر میگسترند و در معرض گرمای خورشید قرار میدهند تا خشک گردد. بهترین نوع کاشو در پگو (بیرمانی انگلیس) و بنگال تهیه میشود. رنگ قطعات کاشو که ببازار عرضه میشود قهوه یی مایل بسیاه است ولی اگر شکسته شوند درون آنها قرمز رنگ است. کاشو بدون ذوب شدن میسوزد و در هنگام سوختن شعله ای از آن ظاهر نمیگردد و پس از سوختن نیز خاکستر سفید رنگی بر جای میگذارد. کاشو بدون پوست ولی طعم آن ابتدا تند و قابض و سپس شیرین و کمی تلخ میشود و بعلاوه بر زبان نمی چسبد و بزاق را قرمز رنگ نمیکند. کاشو در آب سرد محلول است. از کاشو ماده قرمز رنگی بنام قرمز کاشو میگیرند که در نقاشی و صنعت مورد استعمال دارد. همچنین در کاشو ماده ای اسیدی بنام اسید کاشو تانیک وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشی
تصویر کاشی
آجر لعابدار ساده یا نقاشی شده را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشه
تصویر کاشه
فرانسوی تشک خانه ای که از چوب و نی و علف سازند: کومه کوخ آلاچیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشه
تصویر کاشه
((شَ یا ش))
یخ نازکی که روی آب می بندد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
زراعت کردن، کاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشف
تصویر کاشف
((ش))
آشکار کننده، کشف کننده، جمع کشفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشی
تصویر کاشی
((~. گَ))
کاچی، آجر لعاب دار ساده یا نقاشی شده، اهل شهر کاشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشف
تصویر کاشف
یابنده، بازیابنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
Cultivation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
cultivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
Kultivierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
uprawa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
культивация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
вирощування
دیکشنری فارسی به اوکراینی