بمعنی کاشکی بود، (صحاح الفرس)، بمعنی کاشکی است که کلمه ای باشد از اسمای ترجی و تمنی که خواهش و آرزو و حسرت است و در محل طلب چیزی به طریق آرزو گویند و بمعنی افسوس و تأسف هم آمده، (برهان)، لعل و آن کلمه ای است جهت امید و ترس و شک، (منتهی الارب)، ای کاش، کاچ، کاج، خداکند، ان شأاﷲ، چه بهتر بود، چه بهتر باشد، موفق شوید، لیت، بوک، بوکه، بود آیا که: کاش آن بخشم رفتۀ ما آشتی کنان بازآمدی که دیدۀ مشتاق بر در است، سعدی، ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی تا مدعی نبودی مجنون مبتلا را، سعدی، کاش بیرون نیامدی سلطان تا ندیدی گدای بازارش، سعدی، کاش آنانکه عیب من جستند رویت ای دلستان بدیدندی، سعدی، کاش آنروز که در پای تو شد خار اجل دست گیتی بزدی تیغ هلاکم بر سر، (گلستان)، خلقی ز پی من و تو در گفتارند چون نام من و تو بر زبانها آرند گویند فلانی و فلانی یارند ای کاش چنان بدی که می پندارند، (از صحاح الفرس)، ، شیشه و آبگینه، (غیاث) (ناظم الاطباء)، به این معنی مفرس کاج است که لفظ هندی باشد بتبدیل جیم فارسی به شین، (غیاث)، و رجوع به کاشی شود