جدول جو
جدول جو

معنی کاریگر - جستجوی لغت در جدول جو

کاریگر
کارگر ماهر، صنعت کار، برای مثال بدانست کاریگر راست گوی / که عیب آورد مرد دانا بر اوی (فردوسی - ۸/۲۹۰)
تصویری از کاریگر
تصویر کاریگر
فرهنگ فارسی عمید
کاریگر
(گَ)
مزیٌدعلیه کارگر. (غیاث) (آنندراج). جلاذی. جلذی. (منتهی الارب). کارگر. (فرهنگ شاهنامه). استاد. صنعت کار. مؤثر: یزید (یزید بن مهلب) کاریگران را بکار کرد تا درختان را همی بریدند و راهها نرم همی کردند. (ترجمه طبری بلعمی).
دگر گفت کاریگران آورید
گچ و سنگ و خشت گران آورید.
فردوسی.
بدانست کاریگر راست گوی
که عیب آورد مرد دانا بروی.
فردوسی.
ز هر سو برفتند کاریگران
شدند انجمن چون سپاهی گران.
فردوسی.
از آن شادمانی هم اندر زمان
بفرمود پنهان بکاریگران.
شمسی (یوسف وزلیخا).
چو اسباط بیرون شدند از سرای
بفرمود فرخ شه نیکرای
بکاریگران تا ببندند بار
تمامی صد اشتر همه خوار بار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
جهاندار بر تخت زر بار داد
بکاریگران گنج بسیار داد.
امیرخسرو (از آنندراج).
در هند برای کارگر بمعنی (اهل کشت و پیشه و مزدور) استعمال کنند که در فارسی ایران دیده نشده پس یاء زاید است و معنی لفظی آن کاری را گرداننده و مؤثرکننده است، اما در آن معنی استعمال نمی شود. (از فرهنگ نظام، ذیل لغت کار)
لغت نامه دهخدا
کاریگر
موثر، صنعت کار، کارگر
تصویری از کاریگر
تصویر کاریگر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارگر
تصویر کارگر
مقابل کارفرما، کار کننده، کسی که در کارخانه یا کارگاه کار می کند و مزد می گیرد،
دارای تاثیر، مؤثر مثلاً دارو بر او کارگر نشد
کارگر آمدن: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن، کارگر شدن، برای مثال ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا / ولی چه سود یکی کارگر نمی آید (حافظ - ۴۸۲)
کارگر شدن (گشتن): کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاریزگر
تصویر کاریزگر
کسی که قنات حفر کند، کاریزکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاردگر
تصویر کاردگر
کارد ساز، چاقوساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاریگر
تصویر یاریگر
مددکار، یاری کننده، برای مثال رو که نصرت تو راست یاریگر / رو که ایزد تو راست راهنمای (مسعودسعد - ۴۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
مرکب از یا حرف ندا + مفت، در تداول عوام، مفت. رایگان و بادآورده: پول یامفت به کسی نمیدهیم.
- یامفت یامفت گفتن، تعبیری طعن آمیز عمل خواهندۀ بی رنج و رایگان را.
- ، سبحه گردانیدن به ریا و قصد فریفتن و انتفاع از کسان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
صنعت و کارگری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
غار و سرداب و زیرزمینی و گنبد، نوعی از پارچۀ درشت و ستبر، سنگ محکم و ستون سنگی و استواری که در ساختن عمارت بکار میبرند،
- کارگیر بنا، سنگی که بدان چیزی بنا میکنند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مقنی. کاریزکن
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کاردساز. و چاقوساز. (ناظم الاطباء). سکاک. آنکه کارد سازد: حمزۀ ازجاهی کاردگر که مرید شیخ بود و شیخ را در حق او نظری تمامتر، هر روز که نوبت مجلس شیخ بودی حمزه بگاه از ازجاه برفتی و تا آن وقتی که شیخ از خانه بیرون آمدی او به میهنه رسیدی و بر جای خود نشستی. (اسرار التوحید چ ذبیح اﷲ صفا ص 238)
لغت نامه دهخدا
کسی که رنج می برد و زخمت میکشد، کسی که کاری انجام دهد، فعله، عمله، آنکه کاری انجام دهد، کار کننده عامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
((گَ))
شاغل، کارکننده، مؤثر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاریر
تصویر کاریر
((یِ))
سازمانی که کارش برقراری ارتباط تلفنی از راه دور است، سابقه شغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
عمله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاراگر
تصویر کاراگر
آکتیویتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاریار
تصویر کاریار
معاون
فرهنگ واژه فارسی سره
چاه کن، کاریزساز، کاریزکن، مقنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پشتیبان، حامی، ظهیر، مددکار، معاضد، ناصر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
Worker
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
travailleur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
עוֹבֵד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
노동자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
pekerja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
मजदूर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
arbeider
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
работник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
lavoratore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
trabajador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
працівник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
pracownik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
Arbeiter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
trabalhador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
工人
دیکشنری فارسی به چینی