جدول جو
جدول جو

معنی کاروزو - جستجوی لغت در جدول جو

کاروزو
(زُ)
انریکو. مغنی ایطالیائی متولد در ناپل. (1848- 1921)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاروند
تصویر کاروند
(پسرانه)
از نامهای ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
ماده ای نرم که از شیرابۀ گیاه فیکوس تهیه می شود و در صنعت برای ساخت اشیای گوناگون به کار می رود، هر یک از مواد پلاستیکی شکننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاروژول
تصویر کاروژول
کارفرما، سرکارگر، سرعمله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارورز
تصویر کارورز
کارآموز، پیشه گر، صنعتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاروزن
تصویر پاروزن
کسی که در قایق پارویی پارو می زند و قایق را می راند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باروزه
تصویر باروزه
بادروزه، هرروزه، چیزی که انسان هر روز به آن احتیاج داشته باشد، از قبیل خوراک و پوشاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارمزد
تصویر کارمزد
پولی که کسی در ازای کاری که انجام داده می گیرد، مزد کار، اجرت، حق العمل، ویژگی کارمند غیررسمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارفزا
تصویر کارفزا
کارافزا، برای مثال گه مان بفزایید و گهی باز بکاهید / بر خویشتن خویش همی کارفزایید (ناصرخسرو - ۴۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
زاهد و عابد را گویند و بباید دانست جمشید که طوایف انام را بر چهار قسم کرد یکی را کاتوزی نام نهاد و فرمود که بروند و در کوه ها و مغارها جای سازند و بعبادت خدای تعالی و کسب علوم مشغول باشند و دیگری را نیساری و گفت که سپاهگری کنند و جمعی را نسودی لقب داد و بکشت و زراعت کردن امر فرمود و طبقه ای را اهنوخوشی خواند و گفت که به انواع حرفت ها بپردازند، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، در حاشیۀ برهان قاطع چ معین آمده: این اصطلاح را از شاهنامه گرفته اند، فردوسی گوید:
ز هر پیشه در انجمن گرد کرد (جمشید)
بدین اندرون سال پنجاه خورد
گروهی که کاتوزیان خوانیش
برسم پرستندگان دانیش ...
(شاهنامۀ چ بروخیم ج 1 ص 24)،
کاتوزیان جمع ’کاتوزی’ است و ’کاتوز’یا ’کاتوزی’ بهیچوجه در ریشه زبانهای ایرانی دیده نمیشود و قطعاً در اصل کلمه دیگری بوده است که کاتبان بدین صورت درآورده اند، با امعان نظر در سه اصطلاح دیگر که فردوسی در ابیات بعد آورده (نیساریان، بسودی، اهنوخوشی) تصور میرود که فردوسی کلمه مورد بحث رابشکل پهلوی آن یعنی ’آتوریان’ استعمال کرده باشد که بمعنی آتوربانان و آذربانان است یعنی نگاهبانان آتش و آتشکده، به عبارت دیگر موبدان، بنابراین مصراع فردوسی را چنین باید خواند: گروهی که آتوریان خوانیش -همچنین میتوان کلمه ’آتوربان’ را - که به همین معنی و مفرد است در مصراع فردوسی جای داد، (برهان قاطع چ معین حاشیۀ لغت کاتوزی)، و رجوع به مزدیسنا صص 401- 406 شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به فاروز که از قرای نساست در نیم فرسخی آن، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
آملج است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از دهستان قشلاق بزرگ بخش گرمسار شهرستان دماوند، واقع در 3 هزارگزی جنوب گرمسار. کوهستانی، سردسیر، و آب آن از حبله رود، و محصول آن غلات و پنبه و بنشن و لبنیات است، 337 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند. از صنایع دستی محلی بافتن قالیچه و گلیم و جاجیم در آن معمول است. راه مالرو دارد. از کار خانه پنبه ماشین بدان توان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
در قایق و مانند آن کسی که با پارو آب رود یا دریا بشوراند و بشکافد تا قایق روان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
خوراک و قوت هرروزه باشد و ضروری. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مخفف بادروزه. قوت لایموت. (فرهنگ نظام). نان روزانه. (دمزن).
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
لغتی در کاتوزی. رجوع به کاتوزی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام زن محبوب جوان اول که اعیان بلاد راندن او را خواستند به اتهام اینکه ترغیب کننده وی به کارهای عبث است و شاه هم چنان کرد. (الحلل السندسیه ج 2 ص 251)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کارمزد
تصویر کارمزد
اجرت، حق العمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاروزن
تصویر پاروزن
کسی که در قایق پارو زند تا حرکت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باروزه
تصویر باروزه
بادروزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاتوزی
تصویر کاتوزی
فرهنگها بمعنی زاهد و عابد نوشته اند باستناد شاهنامه. فردوسی گوید: (ز هر پیشه در انجمن گرد کرد (جمشید) بدین اندرون سال پنجاه خورد:) (گروهی که کاتوزیان خوانیش برسم پرستندگان دانیش) کاتوزیان جمع} کاتوزی {است و} کاتوز {یا} کاتوزی {بهیچوجه در ریشه های زبانهای ایرانی دیده نمیشود وقطعا در اصل کلمه دیگری بوده است که کاتبان بدین صورت آورده اند. آقای پور داود در نسخه خطی شاهنامه مورخ بسال 885 ه ق. متعلق بکتابخانه شخصی چستربیتی انگلیسی مصراع فردوسی را چنین دیده اند: گروهی که آموزیان خوانیش و بنابراین در ینجا} آموزیان {بجای کاتوزیان بکار رفته و اگر آن اصطلاح خود فردوسی باشد لغه درست بجای} آتوربان {و} آذربان {نمی نشیند بلکه مرادف} هیربدان {است که بعدها بموبدان نیز اطلاق شده. همین مصراع در نسخه خطی شاهنامه متعلق بکتابخانه دهخدا چنین آمده: گروهی که سوریان (آثوریان) خوانیش. با امعان نظر در سه اصطلاح دیگر که فردوسی در ابیات بعد آورده تصور میرود که فردوسی کلمه مورد بحث را بشکل پهلوی آن یعنی} آتوربانان - {استعمال کرده باشد که بمعنی آتوربانان و آذربانانست یعنی نگاهبانان آتش و آتشکده و بعبارت دیگر موبدان. بنابراین مصراع فردوسی را چنین باید خواند: گروهی که آتوریان خوانیش همچنین میتوان کلمه} آتوربان {را که بهمین معنی و مفرد است در مصراع جای داد
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است سفید رنگ که در شیرابه بسیاری از گیاهان تیره های توت و فرفیون و خرزهره و مرکبان و مخصوصا در شیرابه گیاه هوآبرازیلینسیس که از گیاهان تیره فرفیون است و در حدود 30 متر ارتفاع و یکمتر قطر دارد موجود است. درخت هوآ در ماه دوم تابستان گل میکند و در اسفند یا فروردین میوه اش میرسد. برای استخراج کائوچوک ابتدا در روی ساقه گیاه شکاف میدهند و پس از آن شیرابه را که از شکاف خارج میشود ده ظرف مخصوصی جمع میکنند. این شیرابه ابتدا مایع است ولی کم کم در مجاورت هوا منعقد گشته جامد میشود. کائوچوک یکی از کربورهای ئیدروژن پلی ترپن میباشد که برابر هوا اکسیده شده است. کائوچوک جسمی است سفید رنگ که در مجاورت هوا تیره رنگ میشود. این جسم در آب و الکل حل نمیگردد ولیکن در هیدرو کربورها کاملا حل میشود. برای تهیه کائوچوک خالص ابتدا کائوچوک غیر خالص را در آب و الکل شستشو میدهند سپس آنرا در کلروفرم یا در بنزین حل میکنند و چون مقداری الکل باین محلول اضافه کنند کائوچوک بحالت رسوب ته نشین میشود. کائوچوک در برودت (زیر صفر) سخت و شکننده میشود ولی در حرارت دوباره نرم میگردد و کشت مییابد و در 125 درجه سانتیگراد ذوب میشود. در حرارتهای زیاد کائوچوک با گوگرد (تا 15) ترکیب میگردد و تشکیل کائوچوک آتش فشانی میدهد که دیگر نمیچسبد و از آن اسباب بازی و لوله های لاستیکی و صفحه گرامافون میسازند. در درجات حرارتهای بالاتر ترکیب گوگرد با کائوچوک زیادتر میشود (30 تا 35 درصد) و تشکیل ابونیت میدهد که از آن شانه و دگمه و آلات عایق الکتریسیته میسازند. گیاه هوآ در برزیل و آمریکای مرکزی و هند و چین و هندوستان و افریقا کشت و تربیت میشود. مصارف صنعتی کائوچوک امروزه بسیار زیاد است و تقریبا اهمیت صنعتی آن از یکصد و بیست و پنج سال قبل (1840 م) باین طرف شناخته شده و اکنون در اکثر لوازم و ادوات صنعتی و پزشکی و خانه داری و اتومبیل و لباسهای غیر قابل نفوذ و غیره مورد مصرف دارد کائوچو. فرانسوی کندران زفتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
عده ای مسافر که همگی با هم مسافرت کنند، قافله هم نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناروزن
تصویر ناروزن
آنکه نارو زند آنکه نارفاقتی کند: (جلال دروغگو و ناروزن و مکابر بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارمزد
تصویر کارمزد
((مُ))
اجرت، حق العمل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارواش
تصویر کارواش
کارگاهی که در آن اتومبیل ها را می شویند، خودروشویی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاتوزی
تصویر کاتوزی
((تُ))
زاهد، عابد، جمع کاتوزیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
قافله، عده ای مسافر که با هم حرکت کنند، کاربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارورز
تصویر کارورز
((وَ))
آن که به کاری اشتغال دارد، کارکن، دانشجوی پزشکی که در بیمارستان به دستور سرپزشک کار می کند، انترن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاروژول
تصویر کاروژول
((وَ))
کاروژولنده، سرکارگر، سرعمله
فرهنگ فارسی معین
((ئُ))
شیره ای است که از تنه درخت هوآبرازیلینسیس که از گیاهان تیره فرفیون است به دست می آید. شیره این درخت را هنگامی که گرم کنند، کائوچوی خام فراهم می شود و آن جسم نرمی است که در صنعت برای ساختن اشیاء مختلف به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاتوزی
تصویر کاتوزی
روحانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
قافله، قبیله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاتوزی
تصویر کاتوزی
دین یار
فرهنگ واژه فارسی سره