جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کارمزد

کارمزد

کارمزد
پولی که کسی در ازای کاری که انجام داده می گیرد، مزد کار، اجرت، حق العمل، ویژگی کارمند غیررسمی
کارمزد
فرهنگ فارسی عمید

کارمزد

کارمزد
مزدی که برای کار دهند. اجرت. حق العمل. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا

کارمند

کارمند
کسی که در اداره یا شرکتی به طور ثابت کار می کند، عضو اداره
کارمند
فرهنگ فارسی عمید

کار مزد

کار مزد
مزدی که برای کاری دهند اجرت حق العمل، حق العمل بانک برای وصول و ایصال طلب مشتریان (از قبیل سفته ها بروات و غیره
فرهنگ لغت هوشیار

کارمند

کارمند
آن که کاری دارد، کسی که در اداره یا مؤسسه ای به کار مشغول است، عضو، کارآمد، لایق
کارمند
فرهنگ فارسی معین