جدول جو
جدول جو

معنی کاروانکش - جستجوی لغت در جدول جو

کاروانکش
((کُ))
ستاره شعری، شباهنگ، زهره
تصویری از کاروانکش
تصویر کاروانکش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاروان کش
تصویر کاروان کش
در علم زیست شناسی درختچه ای با ساقۀ سفید که معمولا در نقاط کوهستانی می روید
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی، عبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاروان کش
تصویر کاروان کش
کاروان سالار، رئیس و سرپرست کاروان، قافله سالار
فرهنگ فارسی عمید
کسی که کاروان را اداره کند سرهنگ کار وانیان کار وانسالار قافله سالار: (ز عطاری نامه یاسمن صبا کار وانکس بملک ختن) (ظهوری)، گیاهی است از تیره ترشک ها جزو رده دو لپه یی های بی گلبرگ که خاص نواحی خشک و کوهستانی آسیای میانه و غربی است و در ایران نیز در کوههای کرج و آذربایجان و بلوچستان و رودبار میروید. از این گیاه در هرات شیر خشت استخراج میکنند تارم کش پدم گیاه شیر خشت درخت شیر خشک کشیرو کبیرو درخت شیر خشت هراتی
فرهنگ لغت هوشیار
((نَ))
مرغی است شبیه به مرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار آب می نشیند، کروان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاروانک
تصویر کاروانک
مرغی شبیه مرغابی با منقار دراز و پاهای بلند، چفنک، چفتک، جفتک، چکرنه، جگرنه، چوبینه، چوبینک، چوبنه
فرهنگ فارسی عمید
مرغی است شبیه بمرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار آب مینشیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
قافله، قبیله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
عده ای مسافر که همگی با هم مسافرت کنند، قافله هم نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
قافله، عده ای مسافر که با هم حرکت کنند، کاربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارواش
تصویر کارواش
کارگاهی که در آن اتومبیل ها را می شویند، خودروشویی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین