جدول جو
جدول جو

معنی کارنو - جستجوی لغت در جدول جو

کارنو
ضربه چی، آن زارع که بیش از سایرین زراعت داشته و حاصل آورده
لغت نامه دهخدا
کارنو
(نُ)
لازار. کنوانسیونل فرانسوی، متولد در نوله. وی دانشمندی ریاضی دان و از واضعین علم هندسۀ جدید و عضو کمیتۀ نجات عمومی بود. و هم اوست که چهارده لشکر جمهوری را ایجاد کرد و اسلوب جنگی جدیدی را بوجود آورد که ’ژنرال هش’ و ’ناپلئون بناپارت’ آن را مراعات و مجری میکردند و حاصل آن طبق نوشتۀ ’هش’ چنین بود: ’قلاعی را که نمیتوانیم محافظت کنیم باید با خاک یکسان کرد، شجاعانه خود را بقلب لشکر خصم برسانیم و چون قوای متمرکز ما از لشکرهای پراکندۀ دشمنان قویتر خواهند بود باید آنها را یکان یکان مغلوب کرده و بطرف لشکر دیگر پیش برویم’.
آلبرماله نویسد: شخصی که مبتکر این اسلوب جنگی بود ’کارنو’ نام داشت. وی ابتدا از صاحب منصبان قشون، سپس نمایندۀ ولایت پادوکاله در مجلس مقنن و کنوانسیون و عضو کمیتۀ نجات عمومی بود. مشارالیه به اتفاق ’دوبواکرانسه’ بار دفاع ملی را به دوش گرفت، ارکان حربی از صاحب منصبان دانشمند دورۀ قدیم که به قول یکی از مهاجرین ’صاحب جانهای آهنین و مغزهای پرفکر’ بودند تشکیل داد و نقشۀ جنگها را رسم نمود و همه جا اصل حمله را سرلوحۀ دستورهای نظامی قرار داد و به سرداران نوشت: ’افواج خود را گرد آورید و انبوه شوید و بروی دشمن بیفتید، همیشه حمله ور باشید. ’ کارنو شخصاً در میدان واتیگنی سرمشق به صاحب منصبان داد. چون جناح چپ لشکر ژوردان ضعیف و مغلوب شد کارنو فرمان داد که از دفاع آن صرف نظر کرده و تمام قوا را سمت جناح چپ خصم برند زیرا که علائم فتح و ظفر از آن سمت نمایان بود، کارنو در این واقعه عبارت مشهور خود را گفته وسرداران را بفتح نایل ساخت آن جمله که امروز مثل شده این است ’سردار کمتر احتیاط کن !’ در وقتی مسئلۀ ارتجاع پیش آمد در 1795 یکی از وکلای سلطنت طلب در مجلس کنوانسیون تقاضا کرد که ’کارنو’ را هم توقیف کنند ظاهراً مجلس حاضر برأی دادن هم شد لیکن یکی از نمایندگان برخاسته مجلس را متذکر ساخت که برای حفظ احترام مجلس باید کارنو از توقیف معاف باشد زیرا که کارنو ’موجد فتح و ظفر’ است. تاریخ این قضاوت را تصدیق و تأیید کرده است. (تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب کبیر فرانسه، تألیف آلبرماله، ترجمه رشید یاسمی ص 529). مرگ او در ’مارگدبورگ’ اتفاق افتاد. (1753- 1823 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارن
تصویر کارن
(پسرانه)
نام سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم گودرز قیام کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارنگ
تصویر کارنگ
(پسرانه)
چرب زبان، زبان آور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارنگ
تصویر کارنگ
چرب زبان، زبان آور، فصیح، صاحب طرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارجو
تصویر کارجو
کارجوینده، جویای کار، آنکه جویای شغلی است، کنایه از مامور، خبردهنده
فرهنگ فارسی عمید
آنچه از خرمابن برآید مانند دو نعل بر هم نهادۀ تیزاطراف و میان آن بار آن نهاده، شکوفۀ نخستین خرما، اول بار خرما، طلع، (مهذب الاسماء) : ضحک، کاردو خرما، (مهذب الاسماء)، ضب ّ، شکوفه ای که از کاردو بیرون آید، (مهذب الاسماء)، مقراض بزرگی که پشم را بدان میبرند، برش پشم گوسفند، یک قطعه ابریشم، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ /نُو)
عملی تازه. احدوثه
لغت نامه دهخدا
رجوع به کارجوی شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
ژان باتیست. مجسمه ساز فرانسوی، متولد در ’والانسین’ سازندۀ پیکره های ’رقص’ (در اپرای پاریس) و ’چهار بخش جهان’ (چشمۀ لوکزامبورک) و ’اگولن’ و مجسمه های نیم تنه که در نهایت هنرمندی ساخته شده است. (1827- 1875)
لغت نامه دهخدا
کرمی باشدسیاه و سرخ و زهردار و او را خرزهره هم میگویند، (برهان)، کرمی که نقطه های سیاه دارد و در پالیزها بیشتر است و آن را به تازی ذروح گویند رجوع به کاغنه شودو کاونه نیز گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)، بعضی گویند مرغی است که آن را عروسک خوانند و پیوسته شبها پرواز کند، (برهان)، کرم شبچراغ، (انجمن آرا) (آنندراج)، رجوع به کاغنه شود
لغت نامه دهخدا
نام مرغی است که اغلب در کنار آب نشیند و آن را به عربی حباری گویند و تخم او رانیز کارو نامند، (لسان العجم شعوری ج 2 ورق 255)
لغت نامه دهخدا
قلعۀ کارو قلعۀ کهرود که بعدها به کارو معروف شد (با کهرود مقایسه شود)، (سفرنامۀ مازندران و استراباد، تألیف ه، ل رابینو، ترجمه وحید مازندرانی ص 115)
لغت نامه دهخدا
(کارْوَ)
رود خانه کارون، سرچشمۀ آن از کوه زرد بختیاری شروع و از جنوب شهرستان شوشتر وارد این شهرستان میشود. این رودخانه در شمال شوشتر به دو قسمت شده که یک شعبه آن از خاور شوشتر گذشته و به ’گرگر’ یا ’کارون’ معروف و دیگری از باختر شوشتر گذشته و ’شطیط’ نامیده میشود. رود شطیط در 2هزارگزی باختر بندقیر، برود ’دز’ پیوسته و در جنوب بندقیر به شعبه اولی ’کارون’ ملحق و بطرف جنوب سرازیر و پس از عبور از شهرستان اهواز وارد شهرستان خرمشهر شده و بالاخره به شط العرب میریزد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ص 29 ذیل کلمه ’اهواز’). حداقل مقدار آب رود خانه کارون طبق صورت ادارۀ کشاورزی 140 گز مکعب در ثانیه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ص 29). تنها رود قابل کشتی رانی ایران که با شعباتش بزرگترین رودخانه های ایران محسوب میشود رود کارون است. رسوبات این رودخانه جلگۀ خوزستان را تشکیل داده و همین رسوبات است که کم کم موجب وسعت این جلگه گشته است. سرچشمه اش از کوههای بختیاری است و در تمام امتداد خاک خوزستان با پیچ و خم بسیار عبور مینماید و منتهی الیه غیر قابل کشتیرانی آن شوشتر و از در خزینه 6 فرسخی میدان تفتون (مسجد سلیمان) قابل کشتیرانی است. از این محل تا مکان دیگری که باسم بندقیر موسوم است این رود بدو شعبه تقسیم گشته و امتداد آن 50 هزارگز است. یکی از دو شعبه را آب بزرگ یا کارون اصلی و شعبه دیگر آب کوچک و یا گرگر گویند. مصب این رودخانه یا دلتای کارون علاوه بر شعب اصلی آن که به شط العرب میریزد شامل سه شعبه است: 1- کهنه رود - این شعبه ظاهراً قدیمترین شعبه و مجرای کارون است و از این جهت آن را شط قدیمی گفته اند. 2- رود کور - چون قسمتی از آن را گل و لای فراگرفته به این اسم موسوم شده. 3- بهم شیر - پرآب ترین دهانه های کارون محسوب میشود این رودخانه مانند گاماسب بوسیلۀ ضمائمی پر آب میگردد که معروفترین آنها ’آب دیز’ یا ’آب دز’ است که خود مرکب از دو شعبه شمالی و جنوبی [است و چون بوسیلۀ سد قدیمی که گویا با سنگ قیر محل اتصال این دو شعبه را با کارون ساخته اند از خیلی قدیم بندقیر نامیده شده این رودخانه از دو نظر قابل توجه است و همین باعث شده که مهمترین رودخانه های ایران محسوب گردد یکی از حیث آبیاری و دیگری در موضوع کشتیرانی. (جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران صص 42- 43).
رود کارون مانند بسیاری از رودخانه های ایران سطح آبش از اراضی اطراف پست تر است و بدین واسطه اهالی نمی توانند مستقیماً از آب رودخانه جهت نخلستانهای خود استفاده کنند بلکه برای مشروب کردن نخلستانها نهرهای عمود بر رود خانه کارون و بهم شیر و شط العرب حفر نموده و در موقع جذر و مد که در مدت شبانه روز اتفاق می افتد نخلستانها طبعاً مشروب میشوند بعلاوه موتورهائی در کنار رودخانه قرار داده اند که بوسیلۀ تلمبه آب را در اراضی به جریان درآورده زراعت مینمایند. (از جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران ص 89). و نیز به ص 18، 19، 31، 36، 82، 83، 85، 88، 90، 91، 92، 98، 174، 177، 178، 180، 309، 350 از کتاب مذکور رجوع شود. پلی آهنی برروی کارون در کنار شهر اهواز بسته اند که طویلترین پل خط آهن سراسری ایران بشمار میرود. در تاریخ ایران باستان ذیل عنوان ’حرکت اسکندر به طرف پارس’ آمده است: از شوش اسکندر چهار روز راه پیموده به رود ’پاسی تیگرس’ رسید. یونانیها نوشته اند که سرچشمۀ این رود در کوهستان ’اوکسیان’ واقع و طرفین این رود بمسافت پنجاه استاد (تقریباً 9250 ذرع) پر از جنگل است، این رود، چون از بلندیها بپستی ها میریزد، آبشارهائی بوجود می آورد و بعد داخل جلگه شده ملایم حرکت میکند در اینجا عمق آن بقدری است، که قابل کشتیرانی است و پس از آنکه 60 استاد طی مسافت کرد بخلیج پارس میریزد، از توصیفی که کرده اند معلوم است که این رود همان رود کارون است و نیز این اطلاع به دست می آید که پارسی های قدیم این رود را ’پس تیگر’ (یعنی پس دجله) مینامیدندزیرا چنانکه از کتیبۀ بیستون داریوش معلوم است دجله را پارسی های قدیم تیگر میگفتند (کتیبه های بیستون طبع موزۀ بریطانیائی، ستون 1، بند 18) اگر چه دیودوراسم این رود را تیگر نوشته ولی از روایت آریان (کتاب 3، فصل 6، بند 3) و کنت کورث (کتاب 5، بند3) معلوم است که اشتباه کرده و ’پس تیگره’ صحیح است. (ایران باستان چ 1 صص 1409- 1410) و رجوع شود به ایران باستان ص 137، 1509، 1510، 1546، 1880، 1886، 2010، 2012
لغت نامه دهخدا
(رُ)
الم ماری، فیلسوف روحی و اخلاقی فرانسه، متولد در ’پوآتیه’ (1826- 1887). وی عضو آکادمی فرانسه بود
لغت نامه دهخدا
(کارْ رِ)
نام سردار قشون مهرداد شاهزادۀ اشکانی که با اشک بیستم (گودرز) جنگید و لشکر طرف مقابل را شکست داده بیش ازآنچه مقتضی بود آن را تعقیب کرده دور رفت و وقتی که برمیگشت راه او را قوای تازه نفسی قطع کرد و خود او اسیر گردید یا کشته شد. (از تاریخ ایران باستان چ 2 ص 2421) باز در همین کتاب آمده: گوت شمید گوید: که کارّن والی صفحه ای بود که در آنجا جنگ روی داد. (تاریخ ایران الخ، ص 128). ولی مدرک این عقیده را ننموده و در نوشته های تاسی توس هم چنین خبری نیافتیم. (ایران باستان چ 2 ص 2422)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام شهری در خط سیر لشکر خشایارشا از لیدیه به داردانل
لغت نامه دهخدا
(رُ)
اگوستن - ژوزف. متولد به سال 1778، سرهنگ دوم دورۀ امپراطوری اول فرانسه. وی به سال 1820 سردستۀ توطئه ای موسوم به ’بلفور’ بود و به سال 1822 تیرباران شد
یکی از رب النوعهای قدیم یونان بود که او را پسر شب می پنداشتند. (تمدن قدیم، تألیف فوستل دو کولانژ، ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 496)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از ایستگاههای راه آهن بین اهواز به بندر شاهپور است، این ایستگاه در 821هزارگزی تهران و 2هزارگزی خاور ایستگاه اهواز واقع و جزء شهر اهواز است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
عید کارنی نام عیدی در یونان قدیم که نه روز طول میکشید، (از ایران باستان چ 1 ص 779)
لغت نامه دهخدا
قوم قدیم ’گل’ در عصر ژول سزار که در سرزمین ’شارتر’ اقامت داشتند
لغت نامه دهخدا
(رُ)
حاکم نشین ناحیۀ ’تارن’ بخش ’البی’. سکنه 11500 تن. معدن زغال سنگ و شیشه سازی و سیمان سازی دارد
لغت نامه دهخدا
سباستیان، دریانورد اسپانیائی، وی نخستین کسی است که دور کرۀ زمین را گشت و در سفر دوم در هند مرد (1526 میلادی)، (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دفترچه. (فرهنگستان ایران، واژه های نو ص 38). دفتر کوچک
لغت نامه دهخدا
(رَ)
صاحب طرب. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) ، چرب زبان. (جهانگیری). چرب زبان و زبان آور. (برهان) (آنندراج). فصیح
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 23هزارگزی شمال باختری لک لک، مرکز دهستان و 12هزارگزی خاور شوسۀ سلطان آباد. کوهستانی و گرمسیر است، دارای 80 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و پشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آن قالی بافی و جاجیم بافی و پارچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان ابوالفارس بخش رامهرمز شهرستان اهواز، واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری رامهرمز و 25هزارگزی جنوب شوسۀ ماماتین به هفتگل. کوهستانی و گرمسیر و مالاریائی و دارای 60 تن سکنه است. آب آن از رود خانه ابوالفارس و محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاغنو
تصویر کاغنو
کرمی است سیاه و سرخ و زهر دار ذروح، کرم شب تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارنگ
تصویر کارنگ
چرب زبان
فرهنگ لغت هوشیار
مقراض بزرگی که پشم را بدان می برند، برش پشم گوسفند، یک قطعه ابریشم، آنچه از خرما بن بر آید مانند دو نعل بر هم نهاده تیز اطراف و در میان آن بار آن نهاده شکوفه نخستین خرما طلع: (و نخل - و خرماستانها - طلعها هضیم - که کاردوی آن نازکست و نرم چنانک در دهان نمی بریزد و کارد و آن خرما باشد که نخست پیدا آید در غلاف خردک خردک چون کنجد) (تفسیر کمبریج ورق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارنگ
تصویر کارنگ
((رَ))
زبان آور، چرب زبان، صاحب طرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاردو
تصویر کاردو
مقراض بزرگی که پشم را بدان می برند، برش پشم گوسفند، یک قطعه ابریشم، آنچه از خرمابن برآید مانند دو نعل بر هم نهاده تیز اطراف و در میان آن بار آن نهاده، شکوفه نخستین خرما، طلع
فرهنگ فارسی معین
مرتعی در حومه نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتو آفتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
لبه ی پارچه یا هر چیز بافتنی
فرهنگ گویش مازندرانی