- کارمند
- کسی که در اداره یا شرکتی به طور ثابت کار می کند، عضو اداره
معنی کارمند - جستجوی لغت در جدول جو
- کارمند
- خدمتکار، کاردار دفتری، عضو اداره و نظایر آن
- کارمند ((مَ))
- آن که کاری دارد، کسی که در اداره یا مؤسسه ای به کار مشغول است، عضو، کارآمد، لایق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Clerkship
secretariado
Büroarbeit
praca biurowa
канцелярская работа
канцелярська робота
oficina
secrétariat
impiego in ufficio
klerkship
क्लर्की
pekerjaan kantor
دارةٌ
מזכירות
memurluk
kazi ya ofisi
งานสำนักงาน
কর্মচারী
کلرک شپ
باردار، دارای بار
بشکل خار، حقیر، پست
یاری دهنده، یار و دوست، برای مثال نگهدار تاج است و تخت بلند / تو را بر پرستش بود یارمند (فردوسی - ۷/۹۲)
خاردار، حقیر، خوار، پست مانند خار
کاربندنده، به کار برنده، عمل کننده، برای مثال پر اندیشه شد جان پولادوند / که آن بند را چون شود کاربند (فردوسی - ۳/۲۷۰) ، مطیع، فرمان بردار
آنکه کاری دارد، خدمتکار، کسی که در موسسه یا اداره ای بکاری مشغولست عضو، کار آمد لایق کار
کارگزار، مامور، عامل، عمل کننده
اجرت، حق العمل