جدول جو
جدول جو

معنی کارشکنی - جستجوی لغت در جدول جو

کارشکنی
ایجاد مانع در پیشرفت کار
تصویری از کارشکنی
تصویر کارشکنی
فرهنگ فارسی عمید
کارشکنی(شِ کَ)
ممانعت از پیشرفت کار، بهتان و افتراء. (ناظم الاطباء). سعایت. اخلال در امر. موانع برای پیشرفت کاری ایجاد کردن و با کردن صرف شود
لغت نامه دهخدا
کارشکنی
ممانعت از پیشرفت کار
تصویری از کارشکنی
تصویر کارشکنی
فرهنگ فارسی معین
کارشکنی
اخلال، اخلالگری، اشکال تراشی، جلوگیری، ممانعت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
آنکه یا آنچه مانع پیشرفت کار می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاردانی
تصویر کاردانی
کاردان بودن، دانندگی و بینایی در کار، برای مثال بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تایید آسمانی نیست (سعدی - ۸۴)، دورۀ تحصیلات دانشگاهی دوساله، فوق دیپلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارشکنک
تصویر دارشکنک
دارکوب، پرنده ای کوچک با پرهای سیاه، سفید، زرد و سبز که با پنجه های خود به تنه و شاخه های درخت می چسبد و حشرات را با منقار از زیر پوست درخت بیرون می آورد و می خورد
داربر، دارسنب، درخت سنبه
فرهنگ فارسی عمید
(شِ کَ)
خواربار یعنی خوراک اندک که قوت لایموت باشد. (آنندراج). آذوقه ای که مخصوصاً از خارج وارد میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خواربار. خوراک اندک. قوت لایموت. (تتمۀ ملحقات برهان)
لغت نامه دهخدا
(یَ کَ)
منسوب به کایشکن که از قرای بخارا است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
عمل و منصب کارکن. (ناظم الاطباء). و رجوع به عامل شود
لغت نامه دهخدا
هر چیز که مانع از پیشرفت کار باشد. (ناظم الاطباء). آنکه کار شکنی کند. ساعی. واشی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار کنی
تصویر کار کنی
عمل و کیفیت کار کن
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار شکنی
تصویر کار شکنی
ممانعت از پیشرفت کار، سخن چینی سیاست نمامی، بهتان افترا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کنش
تصویر کار کنش
کار کننده عامل. یا اندامهای کار کنش. اعضای عامله: (آنگاه ما را سپس اعتقاد آرزو افتد و چون آرزو بنیرو شود آنگاه اندامهای کار کنش اندر جنبش افتد و آن کار بحاصل شود) (دانشنامه. الهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار شکن
تصویر کار شکن
کسی که مانع پیشرفت کار باشد آنکه کار شکنی کند، سخن چین ساعی نمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
شخص کار شکننده را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارشکنک
تصویر دارشکنک
((ش کَ نَ))
دارکوب، پرنده ای که بر تنه درختان می نشیند و با منقار محکم و بلند خود از کرم های موجود در آن تغذیه می کند، درخت سنبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاردانی
تصویر کاردانی
دانندگی کار، شناسندگی کار، اطلاع، بصیرت، وزارت، دوره تحصیلات دانشگاهی دو ساله یا اندکی بیش تر، فوق دیپلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
((شِ کَ))
کسی که مانع پیشرفت کار باشد، سخن چین، نمام
فرهنگ فارسی معین
اخلالگر، اشکال تراش، جلوگیر، مانع، مخل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
Indomitable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
indomptable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
tak terkalahkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
अजेय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
onoverwinnelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
indomabile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
unbesiegbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
indomable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
незламний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
niepokonany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
неукротимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
indomável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
불굴의
دیکشنری فارسی به کره ای