جدول جو
جدول جو

معنی دارشکنک

دارشکنک((ش کَ نَ))
دارکوب، پرنده ای که بر تنه درختان می نشیند و با منقار محکم و بلند خود از کرم های موجود در آن تغذیه می کند، درخت سنبه
تصویری از دارشکنک
تصویر دارشکنک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دارشکنک

دارشکنک

دارشکنک
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
فرهنگ لغت هوشیار

دارشکنک

دارشکنک
دارکوب، پرنده ای کوچک با پرهای سیاه، سفید، زرد و سبز که با پنجه های خود به تنه و شاخه های درخت می چسبد و حشرات را با منقار از زیر پوست درخت بیرون می آورد و می خورد
داربُر، دارسُنب، دِرَخت سُنبه
دارشکنک
فرهنگ فارسی عمید

داراشکنه

داراشکنه
ماده ای سمی که از ترکیب کلر و جیوه یا ترکیب جیوه و سم الفار به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید

بارشکنی

بارشکنی
خواربار یعنی خوراک اندک که قوت لایموت باشد. (آنندراج). آذوقه ای که مخصوصاً از خارج وارد میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

داراشکنه

داراشکنه
سمی است قتال و مصنوع از زیبق و سم الفار... و در مصر دواءالشعث خوانند. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

پارشکنی

پارشکنی
خواربار. خوراک اندک. قوت لایموت. (تتمۀ ملحقات برهان)
لغت نامه دهخدا

کارشکنی

کارشکنی
ممانعت از پیشرفت کار، بهتان و افتراء. (ناظم الاطباء). سعایت. اخلال در امر. موانع برای پیشرفت کاری ایجاد کردن و با کردن صرف شود
لغت نامه دهخدا