عمل کردن، به کار بردن، برای مثال دانشت هست کار بستن کو / خنجرت هست صف شکستن کو؟ (سنائی - ۹۸)، ز صاحب غرض تا سخن نشنوی / که گر کار بندی پشیمان شوی (سعدی۱ - ۵۰)
عمل کردن، به کار بردن، برای مِثال دانشت هست کار بستن کو / خنجرت هست صف شکستن کو؟ (سنائی - ۹۸)، ز صاحب غرض تا سخن نشنوی / که گر کار بندی پشیمان شوی (سعدی۱ - ۵۰)
کاروان، گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
کاروان، گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود، خاربند، خارچین، فلغند، کپر، چپر، برای مثال به گرد دیدۀ خود خاربستی از مژه کردم / که نی خیال تو بیرون رود نه خواب درآید (امیرخسرو - ۴۱۲)
پَرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود، خاربَند، خارچین، فُلغُند، کَپَر، چَپَر، برای مِثال به گرد دیدۀ خود خاربستی از مژه کردم / که نی خیال تو بیرون رود نه خواب درآید (امیرخسرو - ۴۱۲)
آنچه از خاربنان و خارخلاشه و امثال آن برگرد دیوار و باغ و کشت برای حفاظت آن فروبرند برای عدم دخول سوار و پیاده و دیگر حیوانات موذیه. (آنندراج). آنچه بر دور زراعت و سرهای دیوار باغ از خار و خلاشه است. (انجمن آرای ناصری). آنچه از خاربنان و امثال آن گرد باغ و گلزار فروبرند محافظت را و آن را پرچین و فلغند نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). آنچه بر گرد دیوار با گل مستحکم کنند و پرچین نیز گویند. (فرهنگ خطی). آنچه در زراعت و سرهای دیوار باغ از خار و خلاشه بندند. (برهان قاطع). آنچه از خار گرد باغ و زراعت حصار سازند. (غیاث اللغه) (سراج اللغات). دیوارچه ای از خار. پوشش بر سر دیوار از خار. لوسی. (در تداول عامیانۀ مردم شمیران). در اصطلاح عامه آن را پرچ گویند و معروف است که در اطراف باغها و باغچه ها برای منع آمد و شد مردم میسازند و آن را از بوته های خاردار و درختان درهم ترتیب دهند. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به لغت پرچین شود: جنت ز شرم طلعت او گشته خاربست دوزخ ز گرد ابلق او گشته گلستان. خاقانی. بگرد دیدۀ خود خاربستی از مژه کردم که نه خیال تو بیرون رود نه خواب درآید. امیرخسرو دهلوی. بر گرد لعل تو که زمرد کشید سر از سبزه خار بست به شکر کشیده است. (نصیری بدخشانی (از آنندراج)
آنچه از خاربنان و خارخلاشه و امثال آن برگرد دیوار و باغ و کشت برای حفاظت آن فروبرند برای عدم دخول سوار و پیاده و دیگر حیوانات موذیه. (آنندراج). آنچه بر دور زراعت و سرهای دیوار باغ از خار و خلاشه است. (انجمن آرای ناصری). آنچه از خاربنان و امثال آن گرد باغ و گلزار فروبرند محافظت را و آن را پرچین و فلغند نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). آنچه بر گرد دیوار با گل مستحکم کنند و پرچین نیز گویند. (فرهنگ خطی). آنچه در زراعت و سرهای دیوار باغ از خار و خلاشه بندند. (برهان قاطع). آنچه از خار گرد باغ و زراعت حصار سازند. (غیاث اللغه) (سراج اللغات). دیوارچه ای از خار. پوشش بر سر دیوار از خار. لوسی. (در تداول عامیانۀ مردم شمیران). در اصطلاح عامه آن را پرچ گویند و معروف است که در اطراف باغها و باغچه ها برای منع آمد و شد مردم میسازند و آن را از بوته های خاردار و درختان درهم ترتیب دهند. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به لغت پرچین شود: جنت ز شرم طلعت او گشته خاربست دوزخ ز گرد ابلق او گشته گلستان. خاقانی. بگرد دیدۀ خود خاربستی از مژه کردم که نه خیال تو بیرون رود نه خواب درآید. امیرخسرو دهلوی. بر گرد لعل تو که زمرد کشید سر از سبزه خار بست به شکر کشیده است. (نصیری بدخشانی (از آنندراج)
دهی از دهستان فرامرزان بخش بستک شهرستان لار. چهل و دوهزارگزی جنوب باختر بستک. دامنۀ شمالی کوه داربست. گرمسیر و مالاریائی است و سکنۀ آن 270 تن است. آب آنجا از باران. محصول آن خرما. دیمی. شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان فرامرزان بخش بستک شهرستان لار. چهل و دوهزارگزی جنوب باختر بستک. دامنۀ شمالی کوه داربست. گرمسیر و مالاریائی است و سکنۀ آن 270 تن است. آب آنجا از باران. محصول آن خرما. دیمی. شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
کمر بستن. (فرهنگ فارسی معین) : کجا هوش ضحاک بر دست تست گشاد جهان از کمربست تست. فردوسی. و رجوع به کمربستن شود، {{اسم مرکّب}} محل بستن کمربند. کمرگاه. (فرهنگ فارسی معین) : مگر عوج بن عنق که آب زیر کمربست او بود. (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 195). قتاده گفت از کمربست تا بند پای در بند و قیداند. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 171)، قسمی مروارید که گویی او را کمری بر میان است و آن را به عربی مزنّر گویند یعنی زنار بسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و منها (من الّلاّلی) المزنر ویسمی کمربست. (الجماهر بیرونی ص 126، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمر شود
کمر بستن. (فرهنگ فارسی معین) : کجا هوش ضحاک بر دست تست گشاد جهان از کمربست تست. فردوسی. و رجوع به کمربستن شود، {{اِسمِ مُرَکَّب}} محل بستن کمربند. کمرگاه. (فرهنگ فارسی معین) : مگر عوج بن عنق که آب زیر کمربست او بود. (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 195). قتاده گفت از کمربست تا بند پای در بند و قیداند. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 171)، قسمی مروارید که گویی او را کمری بر میان است و آن را به عربی مُزَنَّر گویند یعنی زنار بسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و منها (من الّلاَّلی) المزنر ویسمی کمربست. (الجماهر بیرونی ص 126، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمر شود
فرانسوی زفت انگشت ماده قابل اشتعالی که در معادن زغال سنگ مخلوط با قیر های معدنی پیدا میشود. این ماده بر خلاف آنتراسیت و زغال سنگ معمولی فاقد جلا میباشد و منظر کدر و ماتی دارد ولی بر خلاف آنها باشعله پر نور و روشنی میسوزد. دود هم ندارد و آتش با دوامی تولید می کند. ترکیب کار بنیت تقریبا زغال سنگ است و بی شکل میباشد. کار بنیت را در آلمان جهت ساختن نوعی دینامیت بکار میبرند
فرانسوی زفت انگشت ماده قابل اشتعالی که در معادن زغال سنگ مخلوط با قیر های معدنی پیدا میشود. این ماده بر خلاف آنتراسیت و زغال سنگ معمولی فاقد جلا میباشد و منظر کدر و ماتی دارد ولی بر خلاف آنها باشعله پر نور و روشنی میسوزد. دود هم ندارد و آتش با دوامی تولید می کند. ترکیب کار بنیت تقریبا زغال سنگ است و بی شکل میباشد. کار بنیت را در آلمان جهت ساختن نوعی دینامیت بکار میبرند