جدول جو
جدول جو

معنی کارانس - جستجوی لغت در جدول جو

کارانس
(نُ)
در زمان داریوش در کرسی هر ایالت ساخلوی برای حفظ امنیت ایالت مقرر بود. رئیس آن را نمیدانیم به زبان پارسی قدیم چه میگفتند ولی بعض نویسندگان رئیس قشون محلی را کارانس مینامیدند و باید صحیح باشد زیرا ’کار’ در پارسی قدیم بمعنی لشکر و مردم استعمال شده. (ایران باستان، چ 1 ج 2 ص 1467)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فارناس
تصویر فارناس
(پسرانه)
نام پادشاه کاپادوکیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دارانا
تصویر دارانا
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی اهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارامل
تصویر کارامل
ماده ای که از سوزاندن قند یا شکر به دست می آید و در تهیۀ بستنی، نوشابه، کیک و مانند آن به کار می رود، قند سوخته، شکر سوخته
فرهنگ فارسی عمید
تعداد الکترون های یک اتم یا بنیان که می توانند در واکنش های شیمیایی شرکت کنند، ظرفیت
فرهنگ فارسی عمید
درختی خاردار با گل های سرخ و سفید و میوۀ کوچک سرخ و تلخ مزه که در جنگل های شمال ایران می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالانس
تصویر بالانس
نگه داشتن بدن در حالات مختلف در روی دست با حفظ تعادل خود، بررسی تعادل توزیع وزن چرخ خودرو به کمک دستگاه های مخصوص و تنظیم آن به کمک وزنه های سربی، دستگاهی که به این منظور مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاراته
تصویر کاراته
نوعی ورزش رزمی که در آن بدون هیچ سلاحی و بدون درگیر شدن، فقط با دست یا پا به یکدیگر ضربه می زنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارانو
تصویر خارانو
خارپشت، خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی، تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
گاسپار کلر فرانسوا ماری ریش، (بارون د، مهندس فرانسوی متولد در شامله نزدیک لیون در 1755 و متوفی بپاریس در 1839 میلادی وی پس ازفراغت از مدرسه پن اشوسه به مناصب عالیه رسید
لغت نامه دهخدا
یکی از باغهای چهارگانه معروف اصفهان در قدیم، برکنار زاینده رود:
مرا هوای تماشای باغ کاران است
که پیش اهل خرد خوشترین کار آن است
برای جرعۀ آب حیاتش اسکندر
چه سالهاست که سرگشته و پریشان است
بزیر سایۀ طوبی وش صنوبر او
میان صحن چمن خوابگاه رضوان است،
نهاد قصر فلک پیکرش میانۀ آن
نشستگاه مه و آفتاب رخشان است،
حسین بن محمد آوی (ترجمه محاسن اصفهان مافروخی ص 28)،
آب حیوان است گویی پیش بستان ارم
زندرود او که دارد باغ کاران برکران،
سعدالدین سعید هروی در وصف اصفهان (ترجمه محاسن اصفهان ص 30)،
برد گلزار تو ز چرخ کلاه
رفت آب ارم ز آتشگاه
هرکه اکنون بباغ کارانست
گو نگه دار جا که کار آنست،
خجندی (از ترجمه محاسن اصفهان ص 105)،
گرچه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد،
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 71)
لغت نامه دهخدا
سردار مقدونی در دورۀ اسکندر، (ایران باستان، ص 1684، 1706، 1711)
لغت نامه دهخدا
در حال کاشتن، در حال کشتن، در ترکیب آید، کارندگان، در ترکیب: کشتکاران، بذرکاران
لغت نامه دهخدا
نام ولایتی در ’پونت’ که اهالی آن تسلیم اسکندر نشدند و کرسی ولایت پونت را هالیکارناس می نامیدند، (از ایران باستان ج 2 ص 1268)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار، واقع در 15هزارگزی شمال باختری دشتیاری، کنار راه مالرو و قصر قند به دشتیاری، جلگه، گرمسیر مالاریائی، سکنه 250 تن، آب از باران و چاه، محصول آنجا حبوبات، ذرت، لبنیات، شغل اهالی زراعت، گله داری، راه آنجا مالرو است، ساکنین از طایفۀ سردار زائی هستند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام یکی از دو تن باقیماندۀ سردسته های شورشیان پارتاک (پارتاکن) که اسکندر، کراتر را مأمور دفع آنها کرد. (از ایران باستان ج 2ص 1757)
لغت نامه دهخدا
شهری بوده وصل به پیل کاسپین که سر درۀ خوار حالیه باشد و بنا بر تحقیقاتی که بعمل آمد شهر کاراکس در جائی بوده که حالا ایوان کیف است، (و باید دانست که پیل در زبان یونانی بمعنی دروازه است پس پیل کاسپین یعنی دروازۀ کاسپین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بارانه
تصویر بارانه
شاه تیر چوب بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارامل
تصویر کارامل
ماده ای که در حرارتهای زیاد از ساکاروز یا قند بدست میاید
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تک نوازه پاساژ فنی برای ساز یا آواز تنها بدون همراهی ارکستر. بعبارت دیگر سازنده آهنگ معمولا قسمتی از پایان موومانها را برای هنرنمایی نوازنده سلو تخصیص میدهد. این قسمت کادانس نامیده میشود و بی همراهی ارکستر اجرا میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گل سرخیان که خاردار است و دارای گلهای سفید و قرمز و صورتی میباشد. گل آذینش دیهیم است. میوه اش قرمز و کوچک و کمی تلخ مزه است. این گیاه دارای گونه های مختلفی است که در تمام جنگلهای شمالی ایران (طوالش و گیلان و کلارستاق و نور و کجور و گرگان) وجود دارد و بیشتر در ارتفاعات فوقانی جنگل دیده میشود می انز راج اربو الم دلی الندری گارن. ملج غبیرای بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار نگ
تصویر کار نگ
چرب زبان زبان آور فصیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار رس
تصویر کار رس
کسی که بکارها برسد آنکه کار را راه اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاران
تصویر کاران
در حال کاشتن، بذر کاران
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تراز، ترازو، ترازباری زبانزد ورزشی، تراز باری زبانزد ساختمانی نگاهداشتن بدن در حالات مختلف در روی دست با حفظ تعادل، تعادل و توازن بین عناصر و عوامل یک اثر هنری، موازنه دارایی و بدهی تعادل میان وام و اعتبار. سنجیدن عملیات خرید و فروش ظرف یکسال، بیلان عملیات تجاری
فرهنگ لغت هوشیار
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارانو
تصویر خارانو
جوجه تیغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران، تن پوشی که آب در آن نفوذ نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالانس
تصویر بالانس
تعادل، دستگاهی برای اندازه گیری جرم یا وزن، ترازو (واژه فرهنگستان)، حالتی در یک واکنش شیمیایی که در آن واکنش دهنده ها و فرآورده های واکنش از قوانین پایستگی جرم و بار پیروی کنند، موازنه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارانو
تصویر خارانو
جوجه تیغی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارامل
تصویر کارامل
((مِ))
قند سوخته، ماده ای که از حرارت دادن زیاد به قند معمولی به دست آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاراته
تصویر کاراته
((تِ))
فن ضربه زدن، نوعی از ورزش های رزمی دفاعی
فرهنگ فارسی معین
((نِ))
پولی که در برابر انجام کاری معین (مانند معاینه بیمار) یا ساعت کار (مانند یک ساعت تدریس) پرداخت می شود، کارمزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارانه
تصویر کارانه
حق ماموریت، حقوق
فرهنگ واژه فارسی سره