جدول جو
جدول جو

معنی کاذی - جستجوی لغت در جدول جو

کاذی
(ذی ی / ذی)
منسوب به کاذه که قریه ای است از قراء بغداد. (سمعانی ورق 470 ب)
لغت نامه دهخدا
کاذی
ابوالحسن احمد بن محمد بن ابراهیم وی از کاذه به بغداد می آمد و در آنجا حدیث میگفت و از محمد بن یوسف بن الطباع و محمد بن الهیثم بن حماد و ابی العباس محمد بن یونس الکدیمی و عبداﷲ بن احمد حنبل روایت کرد و از او ابوالحسین بن زرقویه و ابوالحسین بن بشران روایت کرده اند، وی ثقه بود و ابن زرقویه او را به زهد وصف کرده است، (انساب سمعانی ورق 470 ب)
ابی العباس، از او ابوالحسین اسحاق بن احمد بن محمود بن ابراهیم روایت دارد، (معجم البلدان)، نیز رجوع به کاذی ابوالحسن احمد شود
لغت نامه دهخدا
کاذی
بر وزن شادی، نباتی است بسیار خوشبوی و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره به کسر کاف و سکون و فتح را خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد، (برهان)، روغنی است و گیاهی خوشبوی و سرخ و هرچه باشد، نیز نباتی است کثیرالوجود در بلاد عمان و یمن و هند و دکهن و بنگاله به هندی کیوره است گل آن سپید شبیه به ذرت کلان خوشبوی خصوص برگهای درونی، در آخر دوم گرم و خشک و نزد بعض معتدل، مایل به حرارت و یبوست و عرق الکاذی جهه خفقان و اعیاء و ماش و جدری و مانند آن، بهترین دوائی است، (منتهی الارب)، نوعی از درخت که از گلش روغن سازند، (منتهی الارب)، نوعی از درخت که از گلش روغن سازند و نیز کاذی لغتی است در کادی، (آنندراج)، گیاهی خوشبوی که از آن روغنی عطری گیرند، از گیاهان بلاد عمان و در طب بکار است، دمشقی آرد: شجره تشبه النخل و لکن لایطول طول النخل و اذا اطلعت الشجره منه طلعها قطعت الطلعه قبل ان ینشق (کذا) ثم تلقی فی الدهن و تترک حتی یأخذ الدّهن رائحتها فتطیب و تسمی دهن الکاذی و ان ترکت حتی تنشق صار الکبش (؟) بلحا و تناثر و ذهب رائحه و رائحه الکاذی لایشبهها رائحه فی اللذه و خاصیتها التبرید و التسکین لحراره الدم، و شراب الکاذی معروف، (نخبه الدهر ص 53)، و رجوع به کادی شود به دال غیرمعجم با همین شرح
لغت نامه دهخدا
کاذی
کادی بنگرید به کادی درختچه ایست از رده تک لپه ییها که سردسته تیره ای بنام کادی ها میباشد. این گیاه خاص مناطق گرم آسیا وافریقا واسترالیاست. ساقه اش از پوست صافی پوشیده شده است. ساقه مزبور در ارتفاع تقریبا دو متری از سطح زمین به سه شاخه منشعب میشود و هر یک از شاخه ها نیز همین انشعاب سه قسمتی را دارند. برگهایش دراز و در لبه ها و بمحاذات رگبرگ میانی دارای خارهای ریزی میباشد. بمناسبت شاخ و برگهای نسبه زیبایی که دارد یکی از گیاهان زینتی محسوب میشود و آنرا در گلخانه ها در گلدانهای بزرگ میکارند و جهت تزیین سالنها بکار میبرند کاذی کوره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاکی
تصویر کاکی
(پسرانه)
نام پدر ماکان دیلمی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کابی
تصویر کابی
(پسرانه)
معرب منسوب به کاوه آهنگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاشی
تصویر کاشی
تهیه شده در کاشان، مربوط به کاشان، از مردم کاشان
ویژگی هر نوع ظرف پخته شده و لعاب دار، آجر یا خشت لعاب دار و پخته شده
کنایه از پلاک، شماره
کاشی معرق: نوعی کاشی که از تکه های ریز ریز به اشکال گوناگون و نقش های مختلف می سازند و در کنار هم قرار می دهند، کاشی موزاییک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاذی
تصویر غاذی
غذادهنده، خورش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاغذی
تصویر کاغذی
از جنس کاغذ، گل گل کاغذی، کنایه از نازک مثلاً بادام کاغذی، کاغذساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاوی
تصویر کاوی
در آیین زردشتی کسی که چشم دارد ولی حقیقت را نمی بیند. کرپان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاری
تصویر کاری
کسی که زیاد کار می کند یا خوب از عهدۀ کاری برمی آید، کارکن، فعّال
کنایه از مؤثر
اثرگذار مثلاً تیر کاری، زخم کاری
کنایه از جنگ جو، دلیر و جنگاور
کنایه از نیکو، خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافی
تصویر کافی
آنکه یا آنچه شخص را از کسی یا چیزی بی نیاز می سازد، بی نیاز کننده، بسنده، لایق، کارآمد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاچی
تصویر کاچی
کاشی، ویژگی هر نوع ظرف پخته شده و لعاب دار، آجر یا خشت لعاب دار و پخته شده
نوعی حلوای رقیق که با آرد و روغن و شکر و زعفران تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانی
تصویر کانی
مربوط به کان، معدنی، استخراج شده از معدن، در علم زمین شناسی مادۀ طبیعی با ترکیبات شیمیایی و خواص فیزیکی معیّن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاذی
تصویر تاذی
اذیت شدن، آزار دیدن، آزرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کادی
تصویر کادی
درختی با ساقۀ خاکستری، برگ های باریک و گل های خوشه ای که پوست تنۀ آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالی
تصویر کالی
نگهبان، محافظت کننده
فرهنگ فارسی عمید
در تازی: کاذی: کندی از گیاهان درختچه ایست از رده تک لپه ییها که سردسته تیره ای بنام کادی ها میباشد. این گیاه خاص مناطق گرم آسیا وافریقا واسترالیاست. ساقه اش از پوست صافی پوشیده شده است. ساقه مزبور در ارتفاع تقریبا دو متری از سطح زمین به سه شاخه منشعب میشود و هر یک از شاخه ها نیز همین انشعاب سه قسمتی را دارند. برگهایش دراز و در لبه ها و بمحاذات رگبرگ میانی دارای خارهای ریزی میباشد. بمناسبت شاخ و برگهای نسبه زیبایی که دارد یکی از گیاهان زینتی محسوب میشود و آنرا در گلخانه ها در گلدانهای بزرگ میکارند و جهت تزیین سالنها بکار میبرند کاذی کوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشی
تصویر کاشی
آجر لعابدار ساده یا نقاشی شده را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسی
تصویر کاسی
جامه پوش پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکی
تصویر کاکی
تازی گشته خرمالو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافی
تصویر کافی
بسنده و بی نیاز کننده، وافی، شافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهی
تصویر کاهی
رنگی بین زرد و سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاژی
تصویر کاژی
احولی دوبینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچی
تصویر کاچی
خوراکی که از آرد و روغن و شکر و زعفران درست شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاذب
تصویر کاذب
دروغگو، جلب، خائن، کذاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاذی
تصویر قاذی
آواره دور افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاذی
تصویر غاذی
نگهبان، خوراننده غذا دهنده قوت دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاذی
تصویر تاذی
آزار دیدن، اذیت کشیدن آزردگی آزردن آزرده شدن اذیت دیدن، آزردگی
فرهنگ لغت هوشیار
جوجادو از گیاهان دانه ایست بسیار تلخ باریکتر و درازتر از جو جو جادو. دادی رومی دانه ایست سرخ رنگ مانند سماغ بغدادی هو فاریقون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاری
تصویر کاری
شخصی که از او کارها آید، مفید، زرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانی
تصویر کانی
ماده معدنی، معدنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاری
تصویر کاری
آکتیو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاذب
تصویر کاذب
دروغین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کافی
تصویر کافی
بسنده، بس
فرهنگ واژه فارسی سره