جدول جو
جدول جو

معنی کابشتل - جستجوی لغت در جدول جو

کابشتل
(بِ تَ)
از سانسکریت کاپشتلا یکی از مواضع واقع در میانۀ هندوستان طبق سنگهت. (تحقیق ماللهند بیرونی ص 153 سطر 11)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
درخت نشاندن، تخم گیاه را زیر خاک کردن که سبز شود
کنایه از در جایی ثابت قرار دادن مثلاً توپ را روی زمین کاشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاربشول
تصویر کاربشول
کارساز، کاردان، برای مثال کاربشولی که خردکیش شد / از سر تدبیر و خرد پیش شد (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشته
تصویر کاشته
درختی که بر زمین نشانده شده، تخمی که زیر خاک کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
ائتلاف صاحبان چند کارخانه یا مؤسسه برای ثابت نگه داشتن بهای اجناس و محصولات خود، اتحادیه چند شرکت بزرگ اقتصادی برای کنترل قیمت ها
فرهنگ فارسی عمید
کارساز. آنکه کاری انجام دهد
لغت نامه دهخدا
(نِ)
الکساندر. نقاش و شبیه ساز فرانسوی متولد در مون پلیه (1832- 1889 میلادی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان شرامین بخش دهخوارقان شهرستان تبریز، واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری بخش و 15 هزارگزی راه شوسۀ تبریز به دهخوارقان، جلگه با هوای معتدل، سکنۀ آن 111 تن و آب آن از چشمه است، محصول آنجا غلات، حبوبات، سردرختی، توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری، و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 403)
لغت نامه دهخدا
پدرو الوارز، بحرپیمای پرتقالی که برزیل را به سال 1500 میلادی کشف کرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از کابول
تصویر کابول
رسن دام دام شکار
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی راز تو را (تورات) دانشی پنهانی در شناخت درون و چم راستین واژگان تو را
فرهنگ لغت هوشیار
شرکت بزرگی که از چند شرکت کوچکتر برای تثبیت بهای کالائی تشکیل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشته
تصویر کاشته
زراعت شده فلاحت شده مزروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
فلاحت کردن، تخم افشاندن، بذر افشانی، کاریدن، پراکندن تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبرتل
تصویر کبرتل
سوسک نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشته
تصویر کاشته
((تِ))
زراعت شده، نشانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
((تَ))
زراعت کردن
فرهنگ فارسی معین
((تِ))
اتحادیه ای مرکب از چند شرکت یا مؤسسه اقتصادی برای در دست گرفتن بازار و نرخ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابشتن
تصویر ابشتن
((اَ بِ تَ))
نهفتن، پوشیده داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاربشول
تصویر کاربشول
((بَ))
کاربشولنده، آن که کاری را انجام دهد، گزارنده کارها، کار ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
Cultivate, Implant, Seed, Transplant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
cultiver, implanter, semer, transplanter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جا گذاشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
재배하다 , 이식하다 , 씨를 뿌리다 , 이식하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
menanam, menanamkan, menabur, mentransplantasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
उगाना , प्रत्यारोपण करना , बीज बोना , प्रत्यारोपण करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
verbouwen, implanteren, zaaien, transplanteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
coltivare, impiantare, seminare, trapiantare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
вирощувати , імплантувати , сіяти , пересаджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
cultivar, implantar, sembrar, trasplantar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
выращивать , имплантировать , сеять , пересаживать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
uprawiać, wszczepiać, siać, przeszczepiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
anbauen, einpflanzen, säen, verpflanzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
cultivar, implantar, semear, transplantar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
לגדל , להשתיל , לזרוע , להשתיל
دیکشنری فارسی به عبری