جدول جو
جدول جو

معنی ژوگه - جستجوی لغت در جدول جو

ژوگه
(گِ)
نام صاحب کتاب شاهنشاهی مقدونی و بسط آداب و رسوم یونانی در مشرق. (ایران باستان ج 2 ص 2159)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژوژه
تصویر ژوژه
خارپشت، جوجه تیغی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژوله
تصویر ژوله
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژنگه
تصویر ژنگه
زنگ، از آفات نباتی که قارچ های ذره بینی انگل در بعضی از گیاهان تولید می کند، ژنگ، آسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موگه
تصویر موگه
گیاهی پایا با ریزوم ضخیم و ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی نوک تیز و گل های سفید کوچک که برگ و گل آن برای تسکین برخی بیماری های قلبی به کار می رود، گل برفک، گل برف
فرهنگ فارسی عمید
(تَپْ پَ)
دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. واقع در 36هزارگزی باختر اردبیل و 6هزارگزی راه شوسۀ تبریز به اردبیل. کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 434 تن است. آب آن از رود و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ)
گوساله. (ناظم الاطباء). رجوع به گوگ و گوکه شود، دکمۀ گریبان. (ناظم الاطباء). رجوع به گوگ و گوکه و گو و گوی شود، ثؤلول. اژخ. (ناظم الاطباء). رجوع به گوگ و گوکه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام کرسی بخش در ایالت ’هت -سائون’ از ولایت وسول، دارای راه آهن و قریب 2564 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام کرسی کانتن در ایالت کت -دو-نر از شهرستان دینان، دارای 444 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
نام مرغی است که آن را چکاوک خوانند و به عربی قبره گویند. (برهان). چکاوک. قبره. ابوالملیح
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نام بخشی از بلژیک به هنو، دارای 28000 تن سکنه. آنجا محل استخراج فلزات و کارخانه های شیشه سازی است
لغت نامه دهخدا
(ژَ گَ / گِ)
آفتی که به غله رسد و آن چنان باشد که خوشۀ غله از دانه خالی گردد و زرد شود. (برهان). زنگ
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ)
ژوژ. کوله. خارپشت. (برهان). رجوع به ژوژ و کوله شود. ژوژه که هیئت باستانی آن ژوژک است در تفسیر پهلوی (زند) کتاب وندیداد دوژک است که به ژوژک گردانیده شده و مراد از آن اطلاقی است که مردم زشت گفتار (بدزبان) به ونگهاپر، سگ ترسو و بلندپوزه کرده اند. ژوژه یا ’ژوژه خارپشت’ که جانوری است دشمن مور و مار و ایرانیان کشتن آنها و همه جانوران زیان بخش (خرفستران) رانیک میدانستند بسیار گرامی و ارجمند بوده است. در نامۀ پهلوی بندهش در فصل 14 فقرۀ 19 ده جنس سگ برشمرده شده و در میان آنها از ژوژه نیز نام برده است وگوید آن را خارپشت خوانند. در فصل 19 همین نامه در فقرۀ 29 آمده: ژوژه که خارپشت خوانند دشمن مور دانه کش است چنانکه گویند ژوژه در سوراخ مور که بشاشد هزار مور بکشد. در نامۀ دیگر پهلوی بنام شایست نشایست فصل 1 فقرۀ 31 و فصل 12 فقرۀ 20 همین مطلب بندهش یاد شده است و نیز میگوید: و هرکه در سر راه خود ژوژه بیند باید برگیرد و به جائی برد که از آسیب برکنار باشد. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 213)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
سوسن بری که گل برف نیز نامندش. (از یادداشت مؤلف). گیاهی است از تک لپه ای هایی که جام و کاسۀ رنگین دارند، از تیره سوسنی ها و از دستۀ مارچوبه ها که ساقه های زیرزمینی ضخیم و گلهای کوچک معطر و برگهای بزرگ دارد. (از گیاه شناسی گل گلاب چ 3 صص 305-308). از تیره لیلیاسه است و قسمت قابل مصرف آن: گیاه کامل گلدار، و مواد مؤثر آن: هتروزیدهای گوناگون، و مورد استعمال آن: تنتورموگه است. (از کارآموزی داروسازی ص 208). و رجوع به سوسن بری شود، (اصطلاح پزشکی) برفک. رجوع به برفک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ژنگه
تصویر ژنگه
چین و شکنجی که بر روی اندام پدید آید آژنگ
فرهنگ لغت هوشیار
گل برف، برفک از گیاهان سوسن بری را گویند که بنام گل برف نیز مشهور است، برفک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوژه
تصویر ژوژه
خارپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوله
تصویر ژوله
چکاوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژویه
تصویر ژویه
ماه هفتم سال فرنگی مطابق ثلث دوم و سوم تیر و ثلث اول امرداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوئه
تصویر ژوئه
فرانسوی پایاب، گدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوگه
تصویر گوگه
تکمه گریبان، گوی گریبان، گوگ، گوک، گوکه، قوقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژوژه
تصویر ژوژه
((ژَ یا ژِ))
خارپشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژوله
تصویر ژوله
((لِ یا لَ))
چکاوک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژویه
تصویر ژویه
((یِ))
ماه هفتم از سال میلادی، ژوییه
فرهنگ فارسی معین