در برخی از نسخ فرهنگ جهانگیری و بعض کتب لغت در معنی این کلمه آمده: بمعنی پرندۀ سرخ فام که بقدر گنجشک است و آن را سرخاب نیز گویند. بنابراین ظاهراً ژوژک همان ژورک است. رجوع به ژورک شود، هیئت باستانی کلمه ژوژه. رجوع به ژوژه شود
در برخی از نسخ فرهنگ جهانگیری و بعض کتب لغت در معنی این کلمه آمده: بمعنی پرندۀ سرخ فام که بقدر گنجشک است و آن را سرخاب نیز گویند. بنابراین ظاهراً ژوژک همان ژورک است. رجوع به ژورک شود، هیئت باستانی کلمه ژوژه. رجوع به ژوژه شود
ژاژومک، لوبیا، از دانه های خوردنی سرشار از پروتئین که پختۀ آن خورده می شود، ژاژک، ژاژومک، گیاه این دانۀ علفی، گل های ریز بنفش دارد و دانۀ آن در غلاف است
ژاژومک، لوبیا، از دانه های خوردنی سرشار از پروتئین که پختۀ آن خورده می شود، ژاژک، ژاژومک، گیاه این دانۀ علفی، گل های ریز بنفش دارد و دانۀ آن در غلاف است
در تاریخ بیهقی (چ غنی ص 285) آمده: و از کابل برفت امیر، و به پروان آمد، و آنجا پنج روز ببود با شکار و نشاط و شراب، تا بندها و ثقل از بژغوژک بگذشتند، پس از بژ بگذشت... همچنین در ص 404 از کتاب مذکور چنین آمده: وزیر بر راه بژغوزک رفت. و در ص 558 چنین است: و از راه پژغوژک می آییم... و از پژغوژک بگذشت. ترکیب بژغوژک بحال اضافه یعنی گردنۀ غوژک، چه بژ که در فرهنگها با باء فارسی آمده است بمعنی گردنۀ کوه است (رجوع به پژ شود) و پژم نیز به همین معنی نوشته اند، و شاید کلمه یله بشم نام گردنه ای در نواحی قزوین، و بشم که نام گردنه ای است در فیروزکوه مربوط به همین ماده باشد، و اما غوژک که در بعض نسخه های تاریخ بیهقی غورک با راء است، گویا مقصود همان گردنۀ غوزک است که در تاریخ عتبی ذکر شده، و در آنجا جنگی میان سبکتگین و چیپال اتفاق افتاده است. رجوع به تاریخ عتبی ص 22 شود. لیکن در کتابهای جغرافیایی که در دسترس بود نام این محل دیده نشد و نامهای شبیه به آن مانند غوزه، غوره، غورشک که در معجم البلدان یاقوت آمده، مربوط به اینجا نیست. (حاشیۀ تاریخ بیهقی چ غنی ص 285). بیرونی در تحقیق ماللهند ’ثنیه غوزک’ بمعنی گردنۀ غوزک آورده است و کاملاً با آنچه بیهقی آورده منطبق است. وی گوید: ازجبال نزدیکی کابل آبی جاری شود که آن را شعبه غوروند نامند، و آب گردنۀ غوزک و همچنین آب درۀ پنجهیراسفل از شهر بروان (پروان) نیز بدان می پیودند. و در ’الجماهر’ (صص 219- 220) نیز شرحی درباره همین گردنه آمده است، ولی در اینجا غورک به راء مهمله است
در تاریخ بیهقی (چ غنی ص 285) آمده: و از کابل برفت امیر، و به پروان آمد، و آنجا پنج روز ببود با شکار و نشاط و شراب، تا بندها و ثقل از بژغوژک بگذشتند، پس از بژ بگذشت... همچنین در ص 404 از کتاب مذکور چنین آمده: وزیر بر راه بژغوزک رفت. و در ص 558 چنین است: و از راه پژغوژک می آییم... و از پژغوژک بگذشت. ترکیب بژغوژک بحال اضافه یعنی گردنۀ غوژک، چه بژ که در فرهنگها با باء فارسی آمده است بمعنی گردنۀ کوه است (رجوع به پژ شود) و پژم نیز به همین معنی نوشته اند، و شاید کلمه یله بشم نام گردنه ای در نواحی قزوین، و بشم که نام گردنه ای است در فیروزکوه مربوط به همین ماده باشد، و اما غوژک که در بعض نسخه های تاریخ بیهقی غورک با راء است، گویا مقصود همان گردنۀ غوزک است که در تاریخ عتبی ذکر شده، و در آنجا جنگی میان سبکتگین و چیپال اتفاق افتاده است. رجوع به تاریخ عتبی ص 22 شود. لیکن در کتابهای جغرافیایی که در دسترس بود نام این محل دیده نشد و نامهای شبیه به آن مانند غوزه، غوره، غورشک که در معجم البلدان یاقوت آمده، مربوط به اینجا نیست. (حاشیۀ تاریخ بیهقی چ غنی ص 285). بیرونی در تحقیق ماللهند ’ثنیه غوزک’ بمعنی گردنۀ غوزک آورده است و کاملاً با آنچه بیهقی آورده منطبق است. وی گوید: ازجبال نزدیکی کابل آبی جاری شود که آن را شعبه غوروند نامند، و آب گردنۀ غوزک و همچنین آب درۀ پنجهیراسفل از شهر بروان (پروان) نیز بدان می پیودند. و در ’الجماهر’ (صص 219- 220) نیز شرحی درباره همین گردنه آمده است، ولی در اینجا غورک به راء مهمله است
در بعض لغت نامه ها آن را به لوبیا ترجمه کرده اند. (حاشیۀ لغت نامۀ اسدی). و بیت زیرین در ذیل کلمه کوم در فرهنگ اسدی آمده است و معنی کلمه چنانکه معنی تمام شعر معلوم نیست: ماه کانون است ژاژک نتوانی بستن هم از این کومک بر خشک و همی بند آن را. ابوالعباس. رجوع به ژاژمک و ژاژومک شود
در بعض لغت نامه ها آن را به لوبیا ترجمه کرده اند. (حاشیۀ لغت نامۀ اسدی). و بیت زیرین در ذیل کلمه کوم در فرهنگ اسدی آمده است و معنی کلمه چنانکه معنی تمام شعر معلوم نیست: ماه کانون است ژاژک نتوانی بستن هم از این کومک بر خشک و همی بند آن را. ابوالعباس. رجوع به ژاژمک و ژاژومک شود
پرنده ای است سرخ رنگ به بزرگی گنجشک و بعضی گویند پرنده ای است که سر و گردن او سرخ میباشد و او را سرخاب گویند. (برهان). پرنده ای است سرخ فام به مقدار گنجشکی. (جهانگیری). ژولک. سرخاب: شارک چو مؤذن به سحر حلق گشوده وان ژورک و آن صعوه از آن داده اذان را. سنائی (از آنندراج). رجوع به ژوژک شود
پرنده ای است سرخ رنگ به بزرگی گنجشک و بعضی گویند پرنده ای است که سر و گردن او سرخ میباشد و او را سرخاب گویند. (برهان). پرنده ای است سرخ فام به مقدار گنجشکی. (جهانگیری). ژولک. سُرخاب: شارک چو مؤذن به سحر حلق گشوده وان ژورک و آن صعوه از آن داده اذان را. سنائی (از آنندراج). رجوع به ژوژک شود
ژوژ. کوله. خارپشت. (برهان). رجوع به ژوژ و کوله شود. ژوژه که هیئت باستانی آن ژوژک است در تفسیر پهلوی (زند) کتاب وندیداد دوژک است که به ژوژک گردانیده شده و مراد از آن اطلاقی است که مردم زشت گفتار (بدزبان) به ونگهاپر، سگ ترسو و بلندپوزه کرده اند. ژوژه یا ’ژوژه خارپشت’ که جانوری است دشمن مور و مار و ایرانیان کشتن آنها و همه جانوران زیان بخش (خرفستران) رانیک میدانستند بسیار گرامی و ارجمند بوده است. در نامۀ پهلوی بندهش در فصل 14 فقرۀ 19 ده جنس سگ برشمرده شده و در میان آنها از ژوژه نیز نام برده است وگوید آن را خارپشت خوانند. در فصل 19 همین نامه در فقرۀ 29 آمده: ژوژه که خارپشت خوانند دشمن مور دانه کش است چنانکه گویند ژوژه در سوراخ مور که بشاشد هزار مور بکشد. در نامۀ دیگر پهلوی بنام شایست نشایست فصل 1 فقرۀ 31 و فصل 12 فقرۀ 20 همین مطلب بندهش یاد شده است و نیز میگوید: و هرکه در سر راه خود ژوژه بیند باید برگیرد و به جائی برد که از آسیب برکنار باشد. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 213)
ژوژ. کوله. خارپشت. (برهان). رجوع به ژوژ و کوله شود. ژوژه که هیئت باستانی آن ژوژک است در تفسیر پهلوی (زند) کتاب وندیداد دوژک است که به ژوژک گردانیده شده و مراد از آن اطلاقی است که مردم زشت گفتار (بدزبان) به ونگهاپر، سگ ترسو و بلندپوزه کرده اند. ژوژه یا ’ژوژه خارپشت’ که جانوری است دشمن مور و مار و ایرانیان کشتن آنها و همه جانوران زیان بخش (خرفستران) رانیک میدانستند بسیار گرامی و ارجمند بوده است. در نامۀ پهلوی بندهش در فصل 14 فقرۀ 19 دَه جنس سگ برشمرده شده و در میان آنها از ژوژه نیز نام برده است وگوید آن را خارپشت خوانند. در فصل 19 همین نامه در فقرۀ 29 آمده: ژوژه که خارپشت خوانند دشمن مور دانه کش است چنانکه گویند ژوژه در سوراخ مور که بشاشد هزار مور بکشد. در نامۀ دیگر پهلوی بنام شایست نشایست فصل 1 فقرۀ 31 و فصل 12 فقرۀ 20 همین مطلب بندهش یاد شده است و نیز میگوید: و هرکه در سر راه خود ژوژه بیند باید برگیرد و به جائی برد که از آسیب برکنار باشد. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 213)