جدول جو
جدول جو

معنی ژول - جستجوی لغت در جدول جو

ژول
ژولیدن، آشفته و درهم، پریشان، ژولیده، چین و چروک، چین و شکنج
واحد اندازه گیری کار و انرژی معادل ۱۰۷ ارگ (ergs) در ثانیه
تصویری از ژول
تصویر ژول
فرهنگ فارسی عمید
ژول
جیمز پرسکت، نام فیزیک دان انگلیسی، متولد در سالفرد (1818-1889 میلادی)
لغت نامه دهخدا
ژول
واحد عمل الکتریکی است و آن عملی است که یک کولن با اختلاف سطح یک ولت انجام میدهد
لغت نامه دهخدا
ژول
پریشان و درهم، (جهانگیری)، پریشان و درهم و آن را ژولیده گویند و ژولیدن مصدر آن است، (آنندراج)،
چین و شکنج و ناهمواری، (برهان)
لغت نامه دهخدا
ژول
چین و چروک چین و شکن، درهم پریشان
تصویری از ژول
تصویر ژول
فرهنگ لغت هوشیار
ژول
چین و شکن، ژولیده، پریشان
تصویری از ژول
تصویر ژول
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بژول
تصویر بژول
(دخترانه)
نگارش کردی: بژ، برژانگ، نگا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بژول
تصویر بژول
بجول، استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد، استخوان بندگاه پا و ساق، شتالنگ، کعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژول
تصویر پژول
بجول، استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد، استخوان بندگاه پا و ساق، شتالنگ، کعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژولیدن
تصویر ژولیدن
درهم شدن، پریشان شدن، آشفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
درهم رفته، شوریده، آشفته و درهم، برای مثال همی گفت ژولیده دستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی - لغت نامه - ژولیده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وژول
تصویر وژول
شور و غوغا، شتالنگ، کعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژوله
تصویر ژوله
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
ژولپ از کلمه عربی جلاب (معرب از گلاب) گرفته شده که مخلوطی از عسل و آب بوده است. امروز این نام را به پوسیونهائی مرکب از شربت و آب مقطر و یا به پوسیون های صاف و شفافی که دارای صمغ باشداطلاق میکنند. تمامی ژولپ ها از محصولات ماژیسترال هستند. معروفترین ژولپ ها که بعنوان حامل در پوسیونها بکار میروند عبارتند از: 1- ژولپ ساده: شربت ساده 30 گرم. آب بهارنارنج 20 گرم. آب مقطر 100 گرم. 2- ژولپ صمغ: گرد صمغ عربی 10 گرم. شربت ساده 30 گرم. آب بهارنارنج 10 گرم. آب مقطر 100 گرم. (درمانشناسی ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
طعم و مزۀ شور و شوربا. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بجول و استخوان شتالنگ. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) .کعب (در زبان عربی) . (برهان). بچول. (انجمن آرا) .بژول، شور و غوغا. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، تقاضا. (برهان). تقاضا و انگیز. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
طعم شور، و در نسخۀ سروری به معنی شوربا آمده و آن با شین خواهد بود نه با زای فارسی (ژ) . (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به وژول شود
لغت نامه دهخدا
نام دختر اگوست قیصر رم، متولد بسال 39 قبل از میلاد و متوفی بسال 14 میلادی وی شهره به زیبائی و هوسرانی است و متوالیاً به زوجیت مارسلوس و آگریپا و تیبر درآمده است
نام دختر امپراطور تیتوس و ماریکا فورنیلا، متولد در حدود سال 65 میلادی وی زوجه فلاویوس سابینوس پسر کهتر وسپازیان بود
نام دختر آگریپا و ژولی دختر اگوست که فوقاً شرح زندگانیش گذشت، متولد بسال 18 قبل از میلاد و متوفی بسال 28 میلادی
ژولیا لیویلا، نام جوانترین دختر آگریپین و ژرمانیکوس، متولد بسال 18 و متوفی بسال 43 میلادی
نام یکی از قدیسات مسیحی، وی بسال 439 میلادی به شهادت رسید، ذکرانش در 22 مه است
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
نام مرغی است که آن را چکاوک خوانند و به عربی قبره گویند. (برهان). چکاوک. قبره. ابوالملیح
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بژول. بجول. پجول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. غاب. قاب. قاپ. چنگالۀ کوب. (زمخشری ص 40) :
نه اقعس سرون و نه نقرس دوپای
نه اکفس پژول و نه شم (شاید: سم) ز استر.
بوعلی الیاس (از لغت نامۀ اسدی).
چه که بر تخت ناز خسبی خوش
چه که بر گل نهی دو دست و پژول.
، پستان زنان. پستان نرم، فندق. بندق، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بجول است که استخوان شتالنگ باشد و بتازی کعب خوانند. (برهان) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). شتالنگ. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی). بجول. کعب. (مهذب الاسماء). قاب. غاب. پچول. اشتالنگ: کاعب، بژول پستان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نه اقعس سرون ونه پایش نفور
نه اکمس بژول است و نه زاستر.
ابوعلی الیاس (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
رجوع به پژول شود، وای. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ژولید ژولد خواهد ژولید ژولنده ژولیده) در هم شدن پریشان شدن آشفته گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
در هم شده، آمیخته، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژولانیدن
تصویر ژولانیدن
پریشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وژول
تصویر وژول
انگیزش تحریک
فرهنگ لغت هوشیار
اشتالنگ کعب قاب بجول پجول، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند، فندق بندق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بژول
تصویر بژول
استخوان شتالنگ کعب وژول بجول بجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوله
تصویر ژوله
چکاوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وژول
تصویر وژول
((وُ))
بجول، استخوان پاشنه پا، شور و غوغا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژول
تصویر پژول
((پَ))
استخوان بین دو قوزک پا، پستان زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژولک
تصویر ژولک
((لَ))
پرنده ای خوش آواز شبیه چکاوک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژوله
تصویر ژوله
((لِ یا لَ))
چکاوک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
((دِ))
پریشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژولیدن
تصویر ژولیدن
((دَ))
پریشان شدن، جولیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژولانیدن
تصویر ژولانیدن
((دَ))
آشفته کردن
فرهنگ فارسی معین
کعب، قوزک پا
فرهنگ واژه مترادف متضاد